بازگشت به صفحه اصلی

فهرست مطالب

صفحاتِ ادبيات و هنر

 

توجه فرماييد:

کسانی که  مايلند کارشان، علاوه بر چاپ در سايت پاسارگاد، در برنامه های تلويزيونی، راديويي، و صحنه ای هم منعکس يا اجرا شود، حتما اجازه کتبی خود را به مسئول کميته در شهر خودشان بدهند و يا برای مسئول کميته بين المللی نجات به آدرس سايت پاسارگاد بفرستند.

 

یلدا ـ شکوه ميرزادگی ـ شعر (کلرادوی آمريکا)

استاد عباس عارف ـ به ياد پاسارگاد ـ طراحی با خط (آلمان)

منصور پژوهی ـ کابوس ـ دستکاری در عکس (فرانسه)

پروانه زرگر ـ نجات پاسارگاد (آلمان)

عبدالحين سپنتا ـ آرامگاه کورش  (ايران)

هادی خرسندی ـ بخشی از شعر بلند «عشق» (لندن)

فريدون آرش ـ مباد آن دم! ـ شعر (ايران)

مانی ترک زاده ـ معصوميت ابدی ـ نقاشی کامپيوتری

نعمت آزرم ـ پاسارگاد ـ  فرانسه

منظر حسينی - بنويسيد (شعر) ـ کپنهاک، دانمارک

محمد عارف ـ ميهن سرودِ «از دماوند تا پاسارگاد» (شعر) کلن، آلمان

اصغر واقدی ـ موج و گرداب (شعر) ـ کلرادوی آمريکا

عبدالعلی اديب برومند ـ دغدغه سيوند (شعر) ـ ايران

توران شهرياری ـ نجات پاسارگاد (شعر) ـ ايران

اکرم ابويي ـ هنر از خاک... (کولاژ عکس و نقاشی) ـ آلمان

اسماعيل نوری علا ـ مبادا که «روز مبادا» بيايد! (شعر) ـ کلرادوی آمريکا

شکوه ميرزدگی ـ آه، پاسارگاد... کبوتر زرد من! (شعر) ـ کلرادوی آمريکا

ف. م. سخن ـ من از مجري ساخت سد سيوند صميمانه عذر مي خواهم! (طنز) ـ آمريکا

 

 

      ماجرای سرزمين پاسارگاد و خطر ويران شدن آن بواسطه تأسيس سد سيوند، موجی از حمايت نويسندگان و هنرمندان را با خود داشت که در همين سايت ليست بزرگی از نام اين حاميان را  می توانيد ببينيد. آنگاه، اين هنرمندان و نويسندگان رفته رفته به خلق آثاری در ارتباط با پاسارگاد پرداختند. جالب است. بنظر می رسد هميشه اولين قشری که، با در خطر افتادن آثار ملی و فرهنگی يک سرزمين،  به تلاطم در می آيد قشر هنرمندان و نويسندگانند. شايد دليل آن باشد که اين قشر بيش از ديگران از فرهنگ و هويت ملی خود برای خلق آثارشان تغذيه می کنند و بيش از ديگران به فرهنگ و زبان و مليت خود وابسته اند. و نکته جالب تر اين که اعضاء اين قشر، درست وقتی که اين خطر را درک می کند، در فراز و فرود های علاطفی خود به سرعت به نوعی همسانی می رسند و حاصل کارشان تبديل به يک موج می شود. در اين موارد ديگر فرقی نمی کند که آنها چه تفکرات سياسی و مذهبی داشته باشند. چپ و راست، مسيحی و مسلمان و يهودی، همه کنار هم قرار می گيرند و همه فرياد همان «نی» ای را می زنند که از نيستان بريده شده بود. اينها هم می بينند که می خواهند از نيستان ببرند شان، و همه از درد اشتياق سينه ای شرحه شرحه پيدا می کنند؛ همه به ناگاه کودک می شوند، ـ کودکی که ترس از دست دادن مادر دارد ـ و چنين است که ناگهان می بينيم که هر سرزمينی دوره هايي از تاريخ دارد که در آن ادبيات باصطلاح ملی ظهور يافته است.

            اگر چه ممکن است اين ادبيات، در شروع خود، روی به ناسيوناليسمی افراطی کند اما، وقتی  بحران تمام می شود و حاصل کار اين ادبيات و هنر از غربال زمان می گذرد، می بينيم که آن چه از آن باقی می ماند جزئی از گنجينه های ادبی و هنری درخشان و ماندگار يک سرزمين است. فردوسی را ببنيم که، در هراس و رنج از دست دادن زبان و فرهنگ و تاريخ سرزمينش، اثری به وجود آورد که اکنون نه تنها جنبه های ناسيوناليستی کارش ديگر مهم نيست که ارزش ادبی و زيبايي و زبانی و تاريخی و غيره آن مطرح است. و يا بگيريم ادبيات دوران مشروطيت را، که با همه ضعف ها، بدون ترديد پايه های ادبيات مدرن و امروزی ايران را ساخته است.

         به همين دليل، ما ا از اين شور و حس ملی و بشری اخير هنرمندانمان استقبال کرده و بخشی از سايت پاسارگاد را به اين نوع آثار اختصاص داده و نام آن را «ادبيات و هنر پاسارگاد» می گذاريم. به اميد اين که بتوانيم از اين دوران هم آثاری ماندگار و درخشان به گنجينه های هنر و ادبيات سرزمين مان بيافزاييم.