International Committee to Save the Archeological Sites of Pasargad
|
|
در سایه سار سرو ایرانی سرو ابرقو
|
نوشته ی : لوییجی زان گِری ترجمه ی: مهدی فتوحی |
ابرقو شهری است كهن در كویر ایران و چسبیده به راهی كه از شیراز و پرسپولیس به یزد منتهی می شود و به هنگام سلطه ی اقوام مغول ، مركز بسیار فعّال تردد كاروان ها بوده است. حال آنكه امروزه روز با بناهای نیمه ویران بسیاری رها شده كه در میانشان مسجد جامع شهر به چشم می خورد كه با چهار ایوان در سال 1337 میلادی ساخته شده است و همین طور مسجد نظامیه با دو منار سر برافراشته كه در سال 1325 بنا نهاده شده اند . بعلاوه بر فراز تپه ای در جنوب منطقه ی مسكونی شهر هنوز بقایای برج _ مقبره ای باقی است یكپارچه از سنگ و موسوم به گنبد علی كه تاریخ ساخت آن در قابی 1056 ذكر شده است. یك بانوی شهروند ابرقو نیز همچون دیگر همالان خود در شهر های دیگر غنی است از تاریخ و حافظ چندین معماری كهن سال و با این حال فقیر ، چراكه بسیاری از همشهریانش شهر را در پی آینده ی خویش رها كرده و به خود وانهاده اند . با وجود بر این او نگاهبان اثری است یگانه و بی همتا و باورنكردنی. صحبت از سروی است خارق العاده كه سنی بالغ بر 4500 الی 5000 را برایش تخمین می زنند. بلندای شاخ و برگ پر ابهت این درخت كه تا ارتفاع 25 متر می رسد مانعی است در برابر نمای خانه ها ، البته تا زمان تبدیلش به عنصری فوق العاده خاص و واقعی در منظره ی اطراف . تنه ی آن كه از پوسته ای خاكستری و قهوه ای رنگ پوشیده شده است با شكاف های حلزونی معمول روی آن قطری 5/4 متری دارد و متشكل از انبوهی از شیار های عمودی آشكار و یكسان است كه به نظر می رسد از همان بن و ریشه ها به وجود آمده باشند و این همه ، تنه ای را به وجود آورده كه با دو شاخه ی اصلی متقاطع كه خود پوشیده از شاخ و برگ ها ی بسیارند از تنه اصلی جدا شده اند و فضایی را آفریده اند آرمانی ، برای توقف گذرندگانی كه سالیان سال آن مسیر بیابانی را پیموده و هنوز نیز می پیمایند. روزگاری مردم برای گریز از هرم آفتاب مجبور بودند شب ها سفر كنند و روز ها را در كاروانسراها استراحت یا در زیر سرپناه های طبیعی كه در طول مسیر یافت می شدند بیتوته كنند كه از آن جمله می توان به دسته ای از درختان اشاره كرد و واحه های كوچك ِ خاص و حقیقی كه به كار توقف می آمده اند . شواهد بسیاری در دست است كه می تواند سندی برمدعای ما در خصوص پناه جویی رهگذران در چنین مناطقی باشد كه از آن جمله می توانیم به یادداشت ها و نامه های" پیترو دلا واله " بعنوان سندی مستدل در این خصوص استناد كنیم. او در یادداشت هایش چنین ذكر كرده كه : در سال 1621 به هنگام عزیمت از شیراز به مقصد خلیج فارس ما زیر یك سرو خارق العاده اتراق كردیم: « به فسا رسیدیم ولی هنوز آثار باستانی بسیاری باقی مانده اند كه بر طبق اسامی باید شامل پاسارگاد كهن یا پاساگاردا باشند . جایی كه بنا به گفته ی پلینیو و اشاره ی كورتیو پنجم آرامگاه كوروش كبیر در آن واقع شده . به هنگام ورود گروهیمان به این سرزمین، در ورودی این شهر، با سرو بسیار كهن سالی مواجه شدیم بسیار زیبا و بزرگترین سروی كه من تا به حال در طول زندگی ام دیده ام . عرض تنه ی آن حدود یك پا است و در بالا به شاخه های بسیار بزرگی منشعب می شود . اما در پایین و پیش از انشعاب شاخه ها بسیار بزرگ و قطور است به قدری كه پنج مرد می توانند دست به دست هم تنه اش را در آغوش بكشند . شاخه های پایین تر به دور از تنه ی اصلی و در همه سو گسترده شده اند و آنطور كه من اندازه گرفتم 15 قدم من را احاطه كرده بودند. بلندای آن هم به نسبت پهنایش است . با وجود بر این این سرو نظیر سروهای معمولی دیگر، هرمی شكل نیست. از بلندای آن پیداست كه درخت بسیار كهن سالی است و مسلمانان به آن ارادت بسیاری دارند . بطوری كه در یكی از فرورفتگی های تنه ی آن كه عمق زیادی هم دارد و دو نفر در آن جا می شوند مثل یك مكان مقدس اغلب شمع می افروزند . آن ها مطابق آیین خود به درختان بزرگ و كهن سال احترام می گذارند. به طوری كه غالب اوقات این مكان ها محل تجمع اشخاص خوش اقبالی است كه ایرانیان آن ها را پیر می نامند كه خود به معنای مرشد است یا در زبان عربی شیخ كه همان معنای مرشد را تداعی می كند یا امام كه به معنای كشیش است یا پاپ .» البته دلا واله در ژوئن 1622 به هنگام بازگشت از شهر منا دوباره در زیر همان سرو بیتوته می كند . متاسفانه او چند ماه پیش از آن یار تحسین برانگیز خود را از كف داده بود و نتوانسته بود با قایق به هند سفر كند. بنابراین او حال چندان خوشی نداشته و وقتی به فسا رسیده، دریافته كه آن درخت چگونه از یك حریق جان سالم به در برده و در آن آتش سوزی چقدر آسیب دیده است . « در سایه ی سرو فسا و در میدانگاهی كوچكی كه زیر آن قرار گرفته و در پناه حصار دیوارهای اطراف رحل اقامت افكندیم و برای استراحت اتراق كردیم. زیر همان درخت سرو. جایی كه به هنگام رفتن نیز در آن مكان بیتوته كرده بودیم . ولی من به نوبه ی خود با دید دیگری بدان می نگریستم و نه با آن شوق فراوانی كه از نگاه اول در من پدید آورده بود. زیرا در آن هنگام هنوز بانویم معانی زنده و سالم بود. اما دیدم این بار شیار درخت ، یعنی همان جایی را كه قبلا ً توصیف كردم و گفتم مسلمانان به رسم معمول در آن شمع می افروزند ، با گل و سنگ دیوارچین كرده اند تا كسی نتواند دیگر در آن شمع بیفروزد. بنا به گفته ی ناظران، گویا پس از عزیمت ما درخت به سبب همان شعله ها به ناگاه آتش گرفته است وچیزی نمانده بوده تمام درخت شعله ور شود و مردم كه بلافاصله با آب برای ادفاع حریق سر می رسند تمام تلاش خود را می كنند تا آن را نجات دهند.به خاطر همین و برای این كه دیگر چنین حادثه ای روی ندهد و خساراتی اینچنینی به درخت وارد نشود ؛ شادمان از چنین كاری و برای دفع بدشگونی این كار شیار مربوطه را با دیواری پوشانده اند تا هم مانع شوند كسی در آنجا شمع بیفروزد و هم از آتش سوزی های دیگر پیش گیری كنند.» البته پیترو دلا واله تنها مسافر اروپایی نبوده كه سرو بزرگ فسا را در نوشته های خود ذكر كرده ، زیرا در آوریل 1811 شوالیه ویلیام اوسه لی شگفت زده از عظمت و قدمت این درخت ، تنه ی این گیاه را در چارچوب مناظر اطراف طرح افكنده است. بعد ها طبیعت شناس بزرگ آلمانی الكساندر فون هامبلت پس از گشت و گذار در آسیای مركزی بر اثر و به دنبال سیاح عرب الادریسی توانست در غرب هرات و در كوهستان بوسیه موطن اصلی سرو ایرانی را شناسایی كند. همچنین كارل ریتر جغرافیدان هم در تكرار عمل الادریسی و ابن حوقل به این نتیجه رسید كه اخلاف این سروهای كوهی از ارتفاعات هندوستان به سمت بلندی های كابل پیش رفته اند . خصوصا ً روی كوههای بوسیه كه در آنجا سروها به نسبت دیگر جاها بلند تر و غول آسا تر روییده اند. احتمالا ً سرو ایرانی از این بستر بدوی فرا رفته و به سمت غرب متمایل شده و در مناسك دینی ایرانیان در خصوص نور جایی برای خود باز كرده است. البته این گیاه پیشتر از این توسط سومری ها شناسایی شده بوده . به طوری كه می توانیم این نكته را از لابه لای تصاویر منقوش در برخی مقبره های نئو اثیره در قرون هفتم و هشتم پیش از میلاد در مفهوم بی مرگی ببینیم. در ایران كهن نیز به استناد برخی فرمان های زند اوستا ( متن كتاب مقدس دین زرتشت ) در جلوی چهار آتشكده ی مقدسی كه وهیر نارسی آن ها را بنیان نهاد ، حصاری جنگلی مشتمل بر 2000 سرو و هزار زیتون بن و هزار نخل خرما نشانده شده بوده است. علاوه براین در شاهنامه ذكر شده كه سرو درختی است كه از بهشت فرستاده شده است و این كه دو درخت عظیم الجثه ای كه در خاك خراسان موجودند از نسل قلمه های همان درختی هستند كه زرتشت از بهشت آورده . علاوه بر فردوسی همه ی شاعران پارسی زبان سرو را در اشعار خود ستوده اند . رودكی برای تشویق حاكم بخارا به بازگشت و اقامت در شهر چنین می سراید: میر ماه است و بخارا آسمان ماه سوی آسمان آید همی میر سرو است و بخارا بوستان سرو سوی بوستان آید همی از سوی دیگر سرو در مینیاتور های ایرانی حضور غیر قابل انكاری دارد و در طرح های تزیینی سرامیك و در نقوش قالی ها بارها ی بار پدیدار شده است. بعلاوه در همه ی باغ های ایرانی حضور این درخت قطعی و غیر قابل انكار است. به طوری كه در آرامگاه شاعران بزرگ پارسی گوی همچون حافظ ، سعدی و خیام این درخت پیوسته یافت می شود. همچنین در باغ فین كاشان كه چیدمان درخت ها از روی قواعد هندسی بوده و هر راسته با نمونه ی خاص خود جدا می شود ، سرو به منزله ی حاكم مطلق آن بوستان عمل می كند كه البته بسیاری از آنها در قرن 16 میلادی نشانده شده اند. موطن اصلی سرو شناسایی شده در فلات ایران و افغانستان آنگونه كه ژوبرت و بورالت گمان می كنند قطعا ً كشف شده است . سرو گیاهی است بومی حوزه ی مدیترانه كه بر اساس تحقیقات دیرین شناسانه ی گیاهی از روی سنگواره ها به پایان دوران سوم زمین شناسی نسبت داده می شود. پلینیو منشاء اصلی آن را در جزیره ی كرت می داند و می گوید در این جزیره درختان سرو آنقدر ستبر می روییده اند كه می توانسته اند كوهها را كاملا ً بپوشانند.بنا به نظر لغت شناس مشهور سرویو ، جزیره ی كرت ایستگاه میانی ای بوده برای حمل این گیاه به كشور های سامی نژاد و به همین دلیل و بسته به تغییر محیط، تلفظ این واژه از سیپاریسو به چیپرسو( در انگلیسی: سایپرس) دگرگون شده است. در یونان باستان هم دو شهر به نام سیپاریسا یافت می شده اند كه نخستین در مسه نیاس بوده كه هومر از آن یاد كرده ودیگری در لاكونیا و در جزیره ی خی لی كه البته در هردوی این شهر ها سرو آتنی پرستیده می شده كه می توانسته در اثر تغییر و تحول واژگانی از زبان سامی به یونانی در مضمون جاودانگی سامی انگاشته شود. در طول دنیای كهن چوب سرو به مصارف بسیاری می رسیده است. در تورات گفته شده كه كشتی نوح از چوب سروی ساخته شد كه از كوه سیون واقع در اردن حمل شده بود. اما این فنیقی ها بودند كه آموختند از چوب این درخت در ساخت كشتی های خود بهره بگیرند. همچنین اسكندر مقدونی نیز ناوگان نظامی خود را بر روی رود فرات به توسط چوب همین درخت تشكیل داد . چوبی كه پیش از آن ، با فتح فنیقیه و قبرس به آن دست یافته بود. علاوه بر این دیدورو سیكولو متذكر شده كه آنتیگونو برای ساخت ناوگان دریایی خود چوب این درخت را به همراه الوار سدر لبنان به كار می برده است. در حالی كه آركیمه دس برای جرون دوم حاكم سیراكوز از ساخت قایقی سخن گفته به نام آفرودیتیوم ، كه كشتی تفریحی ای بوده با دیوار ها و عرشه ای از جنس سرو كه به خاطر دارا بودن درهایی از جنس عاج و چوب درخت سرو ِ خمره ای از شهرت به سزایی بر خوردار بوده است. چوب سرو معطر است و در برابر حرارت ، مقاوم؛ و مورد مصرف آن عموما ً برای تزئینات معنوی پرستشگاههای یونانیان بوده است. گزنوفون خاطر نشان می كند كه پس از بازگشتش از آسیا در معبد كوچكی در دیانا ئه فیزیا در حوالی المپ تندیس هایی از بغبانوان را یافته كه همه از جنس سرو بوده اند. پائوزانیا نیز تندیس اطلس پاسیدامونته ای را توصیف می كند از جنس سرو كه آن را از ئه جینا به المپ منتقل می كنند و آرجه سیلائو نیز در معبد آپولوی شهر دلفی ورزشكاری چوبی را می ستاید تا بتواند به یاری او برنده ی بازی های شهر شود. بعلاوه در رم نیز پلینیو و لی ویو از تندیس هایی چوبی نام برده اند از جووه كاپیتولینو و جونونه. هم در رم و هم در یونان باستان جنگل هایی یافت می شدند از سرو كه مقر پرستش شیاطین بودند و جایی كه آرامگاه شخصیت های معتبر در آنجا یافت می شد. شخصیت هایی همچون آلك مئونه در شهر سوفی در خاك آركادیا. در واقع نیز سرو به خوبی بیانگر تصویری واقعی از پرواز روح به آسمان بود و در ذات خود انگاره ی پایان جهان را نگاه می داشت. همچون گونه ای مشعل نذر شده در راه خداوندِ دوزخ و به نیت كسب جاودانگی و بی مرگی و همواره سبز بودن. پلینیو بر این نكته پای می فشارد كه سرو گیاهی است كه وقف پلوتون شده و به همین خاطر در جلوی درها به نشانه ی سوگواری به كار می رفته است. بعلاوه آرامگاه آدریانو نیز پیش از بازسازی در دوران سده های میانه همچون پشته ی بزرگی بود از سرو و همین طور گور ویرژیل كه در احاطه ی جنگلی از این گیاه قرار داشت. پلینیو را عقیده بر این است كه بنا به گفته ی كاتونه كه او این گیاه را سرو تارانتی می خواند ، سرو می بایست از طریق سیسیل و با گذر از تارانتو به تمام خطه ی ایتالیا انتقال یافته باشد . به دنبال تصرف تارانتو و خصوصا ً تحت تاثیر فرهنگ هلنی ، رم هم توانست سلایق كاربرد این گیاه را در خانه ها ، پارك ها و باغ ها از آن خود كند و ارزش زیبایی شناسانه ی درختان دیگر را هم بشناسد. درختانی كه همچون سرو برای تعیین حدود و مرزهای زمین های روستاییان و نیز برای كاربرد در امر بادشكنی و نیز تزیینات هندسی و انسانواری و حیوان ریختی، تحت برش های آگاهانه به منظور درخت آرایی و برگ پیرایی قرار می گرفتند. گیاهانی كه در منزل زادگاه كودكان كاشته می شدند و با رشد و گسترش آن ها پایتخت هم شكل می گرفت. پایتختی كه دیگر با آنها یكی شده بود. از دوران باستان به این سو سرو به توصیف ریختاری كشورهایی پرداخته كه روی به سوی مدیترانه داشته اند. از اسپانیا گرفته تا تركیه. در اندلس نمی توان شخصیت عامیانه و افسانه ای سروسلطان را در زندگی مردم گرانادا فراموش كرد كه باغ های سرو در آنجا قرار دارند: « انبوهی پرچین جاندار و شكوهی بسیار كه درخت ها را شكل می دهند » در تركیه نیز جنگل های سرو همواره بخش عظیمی از مناظر اسكوتاری یا ازمیر یا بروسا را به خود اختصاص می داده اند . خواه این درختان در مناطق گورستانی بوده باشند و خواه در اطراف یالی ها( یا همان خانه های همجوار رودخانه های منتهی شونده به دریا) در حاشیه ی بسفر. بعلاوه در حول و حوش توپكاپی سرای هم در هر طرف این درختان به چشم می خورند و همچنین در بستانج ها یا همان باغ های سلطان هم ما آن ها را همچون عنصری هماره حاضر در تزیین باغ ها برای جلب نظر مردم و همچنین در راسته ی میادین می بینیم. در ایتالیای سده های میانه نیز سرو نمی توانسته از سوی پیر دِ كرِشنتزی نادیده انگاشته شود. او در كتاب" لیبِر رورالیوم كومودوروم" از آن به لفظ درخت همیشه سبز بزرگ و زیبا نام می برد و با كمال میل آن را در دیر خواهران و برادران روحانی می كارد و در صلاحیت آن از لحاظ كاربرد در كاخ و باغ شاهانه تردید نمی كند.كاری كه به تایید بسیاری طراحان از جمله چارلز استین می رسد . به طوری كه او را بر آن می دارد تا در نسخه ی ایتالیایی كتاب كشاورزی و خانه ی ویلایی خود كه در سال 1581 نوشته شده این گیاه را در میان درختان و گیاهانی طبقه بندی كند كه باغ ها را می پوشانند و محصور می كنند. وانگهی ما این پرچین را در نقاشی های جوتو ، بئاتو آنجلیكو، بنوتزو گوتزولی، لئوناردو و همه ی هنرمندانی می بینیم كه دست به خلق آثاری از مناظر ایتالیا زده اند . حتا این نكته را در آثار نقاشان معاصر از جمله آمه دئو مودیلیانی، آرنولد بوكلین و اوتونه روزای می بینیم. از سویی دیگر شاعران بزرگ ایتالیایی نیز این گیاه را در آثار غنایی خویش تشخص بخشیده و غالب اوقات او را با دلتنگی و سودا عجین ساخته اند . چراكه به زعم آنان این درخت تصاویر مرگ را به ذهن مخاطب القاء می كند. از میان این شاعران می توان اوگو فوسكولورا با شعر مرثیه ای برای درگذشتگان وجوزوئه كاردوچی را با شعر در مقابل سن گوئیدو نام برد. بی آن كه بخواهیم جووانی پاپینی را فراموش كنیم كه این درخت را چون دوستی با وفا ستوده است. تصور توسكانی بدون سرو تصوری ست محال. چراكه سرانجام در این ناحیه بود كه آنها توانستند از خیل گیاهان جلای وطن كرده، موطن اصلی خود را باز یابند. آری سرو در این نواحی بود كه سرانجام توانست خود را تكثیر كند و آزادانه و به میل خود هم توانست این كار را بكند. زیرا آنها خاك حاصلخیز خود را یافته و پسندیده بودند. خاكی كه خود نیز ایشان را تایید می كرد. در ایتالیا همان مضمون تزیین ویلاها، باعث گسترش و پادرجایی حضور سرو در باغ های رسمی و در مناظر گردید. به طوری كه هیچ پارك یا باغی را نمی توان یافت كه بدون نمونه ای از این درخت باشكوه، درخور نام خود باشد.مشهورترین سرو توسكانی سروی است در كامپستری در نزدیكی ویكیو دی موجلو كه طبق یك افسانه ی قدیمی احتمالا ً توسط اسقف سن آنتونیو در طول یكی از دیدارهای شبانه اش در سال 1449 كاشته شده است. سروهایی از این دست در دیگر بناهای قدیمی هم دیده می شوند . مثلا ً در پارك ویلای مه دیچی های پترایا سروی است كه عمر 400 سال را به او نسبت می دهند . همچنین برخی نمونه های ویلای تورتی در سن كاشیانو وال دی په زا پیش از 1697 كاشته شده اند. متاسفانه كهن سال ترین سروی كه ایتالیا تاكنون به خود دیده سروی بوده در سوما لومباردا در ناحیه ی واره زه كه در 22 آگوست 1913 جزء آثار ملی اعلام شد و در یك آتش سوزی در سال 1944 به زغال مبدل گردید. افسانه ها بر این باور بودند كه زیر سایه ی این درخت بوده كه هانیبال پیش از مواجهه با رومن ها آسوده است. رافائله كورمیو كه در سال 1935 با دقت روی این درخت مطالعه كرده عمر آن را بالغ بر 1200 سال تخمین زده و گفته كه این درخت در حدود سال 700 میلادی كاشته شده است . پس به جای هانیبال ، شارلمانی می توانسته در زیر آن بیاساید و در سال 744 آن را دیده باشد. زمانی كه برده ی شاه فرانك ها هنوز امپراتور نشده بود . پس قلابی درتنه ی هنوز جوان آن فرو كرد و سپر و كمان و پیكان و دیگر ابزار خود را كه روزی از او بزرگزاده ای می ساختند بر آن آویخت تا بتواند به رسم معمولِ اردوگاههای نظامی كرسی قانون و قضاوت خود را در پای آن بر پا سازد. حتا این خبرها هم می توانند افسانه انگاشته شوند. این كه برخی بر این اعتقادند كه سرو ویلای وروكیو در استان ریمینی را سن فرانچسكو كاشته یا این كه میكل آنجلو بوده كه سه سرو هرمی شكل صومعه ی چنتورا ی سانتا ماریا دلی آنجلی شهر رم را كاشته است. با این حال من مطمئنم كه هیچ یك از این درختان كهنسال را نمی توان با سرو كهن سال ابرقو مقایسه كرد كه همچون میراثی است زنده در طبیعت و نمونه ای بی همتا از یك درخت كه شایسته است همچون میراثی بزرگ از فرهنگ بشری بیشتر شناخته و حمایت شود . |
کمیته بین المللی نجات پاسارگاد