International Committee to Save

the Archeological Sites of Pasargad

 

Link to Persian Section

 
يپوند به صفحه اصلی 

 

 

 

 

 

 

پیوند به: کلیه مطالب مربوط به 

در سایه سار سرو ایرانی

در سایه سار سرو ایرانی

سرو در آیین های ایرانی

 

از: مهدی فتوحی

www.savepasargad.com

چنان كه از شواهد و قراین بر می آید درخت سرو در ایران زمین هماره در ارتباط با دو آیین سوگواری و شادخواری بوده است. اگر اندكی در آیین های عزادار عاشورا و نظایر آن دقیق شویم نشانه های فراوانی را از این درخت در این آیین می بینیم. علامتی كه در دسته های عزاداری پیشاپیش دسته حركت داده می شود، به تعبیر علی بلوكباشی در كتاب نخل گردانی، نوعی علم چلیپا شكل است، با چند تیغه فلزی سرو مانند. البته نباید به این بسنده كرد و نماد سرو را در هر تیغه خلاصه كرد چرا كه به اعتقاد من كل ساختمان علامت متشكل از ساختار سروگونه است كه هر تیغه مجزا این درخت را نشان می دهد . این همان مفهوم عرفانی وحدت در كثرت و كثرت در وحدت است. به طوری كه می توانیم هر تیغه را سروی بدانیم مجزا كه در كل نیز یك سرو انتزاعی بزرگ را تشكیل می دهد كه به چشم نا آزموده دیده نمی شود. این نكته را حتا می توان با حضور سه پایه ی علامت تشدید شده دانست؛ چون به اعتقاد من سه پایه ی نگهدارنده ی علامت علاوه بر خاصیت ایجاد توازن در كل سطح علامت، شكلی ریشه مانند دارد و در حكم ریشه ی این سرو  انتزاعی است. همین حضور نامریی را ما در چهلچراغ های دسته های عزاداری نیز می بینیم . زیرا چهلچراغ ها نیز در كل ظاهر انتزاعی سرو را دارند. با این تفاوت كه به جای تیغه های سرو گون، فانوس در خود جای داده اند. بعلاوه می توانیم حضور مقدس آتش را هم در ارتباط تنگاتنگی با سرو، در این وسیله مشاهده كنیم. چه چنانكه در ذیل این متن، در مقاله ی ضمیمه  به نقل از پیترو دلا واله خواهیم خواند، از دیرباز در كنار یا درون سرو آتش می افروخته اند؛ گاه به صورت شمع ( نظیر آن چه پیترو دلا واله روایت می كند) و گاه به صورت آتشكده، آنچنان كه از متن شاهنامه پیداست. در مجموع می توان گفت در چهلچراغ ها ما تداخل آتش و سرو را با هم می بینیم که می تواند نمودی از حضور مهر در درخت برگ سوزنی دیگر یعنی کاج هم تلقی شود. آنچنانکه هم اکنون نیز در تمام اقوام مسیحی حضور مهر را در درخت نوئل به صورت چراغ هایی آذین شده به درخت می بینیم. از طرفی، نخل در آیین های نخل گردانی علاوه بر این كه نمادی است برای تابوت، اما در جبهه ی پیش و پس آن جناغی شكل و سرو نما است با سطحی مشبك و لب كنگره ای. علاوه بر این ها هنوز هم دراکثر شهرهای ایران می بینیم که پس از مرگ یک نفر در مراسم ختم و تشییع او تاج گلهایی برای یادبود او می آورند که استخوان بندی آنها به شکل سرو است و با گلهایی از قبیل گلایل و محمدی تزیین می شود.

بهرام بیضایی در كتاب درباره ی فیلم مسافران در گفتگویی با زاون قوكاسیان می گوید:

« این فقط امروز است كه از درخت سرو در آیین های سوگواری نشانی نمی بینی. سال ها پیش، هم نقش سرو می دیدی ، هم نقش شیروخورشید و هم پنجه و هم بسیار نقش های دیگر كه كم كم  می رود از فرهنگ ما حذف شود. همه ی این ها... نشانه های باستانی سرزمین فرهنگی بزرگی است كه ایران ما امروز جزیی از آن است و همه هم نشانه های باروری و كشاورزی است كه در فرهنگ اسلامی ایران هم باقی مانده . سرو مثل چند درخت دیگر كه  هر چهار فصل سبزند، نشانه ی زندگی جاودان است كه هم در جشن ها بر می آورند هم در گورستان ها و سوگواری و تعزیه، كه نقش آن ها بسیار به كار می رفت و می رود.  نمونه ی این گونه درخت ها نخل است كه هنوز در سوگواری ها بسیار دیده می شود و نمونه های دیگر كاج است كه آیین چراغانی آن در جشن تولد مسیح هر سال بهتر و بهتر در فرنگ برگزار می شود. سرو از نشانه های زندگی جاوید است . مقدس هم هست و اسطوره ی سرو كاشمر كه زرتشت به دست خود كاشت ، مشهور است. سرو در فرهنگ اسلامی ایران به همین معنی زندگی جاودان و سرسبزی همیشگی باقی ماند و شمانه تنها آن را در نقش های تخت جمشید كه در تیغه های علم و مراسم عاشورا می بینید و همین طور در گورستان های سراسر جهان، به ویژه آنها كه اصل ایرانی دارند.»

 این همه حاكی از آن است كه سرو از دوران های كهن در ایران و سایر نقاط جهان( آن گونه كه از مقاله ی زان گری بر می آید) بخشی از مراسم سوگواری بوده است. به طوری که می بینیم حتا تابوت های دوران اشکانی که نمونه ای از آن ها در موزه ایران باستان موجود است ظاهری سرو گون دارند. حتا امروز هم ما در سنت های مربوط به سوگواری رگه هایی از این تاثیر را می بینیم. تا به حال به این اندیشیده اید كه چرا روی اجساد درگذشتگان را با پارچه ی ترمه می پوشانند؟ و آیا نقش معروف بته جقه ی روی این پارچه یاد آور سنت های سوگواری و طرحی انتزاعی از سرو نیست؟ و یا حتا تیغه های فلزی روی گنبد های اماكن متبركه كه چون درفشی سرو شكل بر فراز بلندای گنبد برافراشته شده یادمانی از حضور سرو در این آرامگاه ها نیستند؟

 

از سویی دیگر ما سرو را در ارتباطی تنگاتنگ با آیین های شاد خواری می بینیم.

 

قران كریم در دو جا( فرقان38 و ق 12) از قومی به نام رس نام برده كه شاه درختی را می پرستیده اند . دراین كه این درخت از چه گونه ای بوده اختلاف نظر است. گروهی آن را صنوبر می دانند و گروهی سرو. این درخت را گویا یافث بن نوح بر كنار چشمه ای به نام روشاب كاشته بوده است. این قوم 12 آبادی به نام ماههای سال شمسی داشته اند كه بر كنار رودی پر آب و گوارا به نام رسّ واقع بوده.( كه برخی آن را همان رود ارس می دانند) بزرگترین این آبادی ها شهر اسفند بوده و پادشاهی به نام تركوذ بن غابور بر آن حكمفرمایی می كرده و چشمه و صنوبر كهن هم در آن بوده اند. هركدام از قرای مربوطه دانه ای از این درخت را كاشته بوده اند و از آن درختی بزرگ روییده بوده است. ایشان آن چشمه را چشمه زندگی خدایان خود می دانستند و از آن نمی خوردند و به چارپایان نیز نمی خوراندند. از سنن آن ها این بوده كه هر ماهی در هر قریه ای جشنی بر پا می شده كه گرد درخت جمع می شده اند و ضمن تزیین آن با پرده ها ، گوسفند و گاو برای درخت قربانی می كرده اند( كه خود می تواند یادآور تزیین درخت نوئل در بین مسیحیان باشد) و با تضرع از او می خواسته اند كه از ایشان خشنود باشد. شیطان می آمده و شاخه های درخت را تكان می داده و صدایی همانند صدای كودكان از درخت بر می خاسته كه : ای بندگان من از شما خشنود شدم. آن گاه ایشان شاد می شدند و شراب می خوردند و طنبور می نواختند و آواز دسته جمعی( كرال) می خوانده اند.( كه به شدت یاد آور سنت تزیین كاج نوئل و آیین های مربوط به آن است). وقتی عید شهر بزرگ( اسفند – كه یاد آور بهاران هم هست) فرا می رسیده همگی از تمامی آبادی ها برگرد آن صنوبر كهن سراپرده می زده اند و قربانی های به مراتب مهم تر نثار می كرده اند و آنها چنان شادخواری ای می كرده اند كه تا 12 روز مدهوش می افتاده اند. بنا به روایت قران این قوم چون كفرشان به نهایت می رسد خداوند پیامبری از بنی اسراییل را برای ایشان می فرستد  و او به هنگام جشن بزرگ از خدا می خواهد كه درخت را بخشكاند. مردم از این كار به وحشت می افتند و كمر به قتل او می بندند و او را می كشند. پس خداوند بر آن ها غضب می كند و بادی تند بر آن ها می فرستد و سرزمین شان را به كبریت سرخ بدل می كند و همه را در آتش می سوزاند و بدنشان را مثل قلع بر آتش ذوب می كند.(شمس الدین دمشقی رس را همان رود ارس دانسته است).

چنانچه پیش تر ذكر آن آمد دهخدا در ذیل تركیب سروكوهی ، اسامی چند زیرگونه از این درخت را آورده كه برخی از لحاظ ریشه شناسی واژگانی، مستقیما ً با واژه ی رسّ و ارس هم ریشه اند. مثل: ورس، اورس، ارسا، ارچه، ارچاه، ارورج. پس چندان دور نخواهد بود اگر گمان كنیم كه ساكنان حاشیه ی رود ارس در قرای خود به جای صنوبر، سرو كاشته بوده اند و در پای آن شادخواری می كرده اند. از سویی دیگر حضور شیطان در این درخت یادآور داستان درخت هولوپو سومری و حضور افعی در آن است. چه در سده های پیش و پس از آن نیز خصوصا ً در اساطیر اقوام سامی شیطان ارتباط نزدیكی با افعی پیدا می كند كه مثال بارز آن داستان آدم و حوّا در بهشت است و فریب شیطان ایشان را به یاری افعی. حال آن كه در فرهنگ های هند و ایرانی افعی نمادی است از زندگی و حیات و سرچشمه ی تخیل ومافوق بشری. چراكه می تواند دائما ً تجدید حیات كند و پوست اندازی اش نمادی است از تازه شدن های پیاپی (كه ما این خصلت را حتا در مورد درخت چنار هم در فرهنگ ایران زمین می بینیم) و از این رو ارتباط تنگاتنگی با درخت سرو كه باچارفصل بودنش مرگ زمستانی و خزانی را نفی می كند داشته و دارد و به گمان من به شدّت با ریشه های میترائیستی آیین های مربوط به كشاورزی گره خورده است. چه مهر یا میترا ایزد پیمان ها و ایزد فروغ و روشنایی است و ما حضور سرو را در ادوار تاریخی و اساطیری ایران همواره گره خورده با آتش و نور و روشنایی می بینیم. بعلاوه مهر ایزد هماره بیدار و دشمن دیو خواب نیز هست و ایزد رام ( رامش و شادمانی) نیز یاری كننده ی اوست. این خود ارتباط این درخت را با ایزد مهر و آیین های شاد خواری در ارتباط با آن نشان می دهد.

  در مقاله ی مسیح مهر و مهر مسیح نوشته ی علیرضا افشاری( روزنامه ی شرق شماره ی 664 مورخ 10 دی 1384) ذکر شده که بسیاری از نشانه های دین مهر همچنان در قالب دین های دیگر به ویژه مسیحیت زنده است: تقدس روز خورشیدSUNDAY ، جشن کریسمس و درخت کاج که درخت زندگی است. بعلاوه آقای علیرضا افشاری در ادامه آورده که : در بیشتر تندیس های باقی مانده از زایش مهر او را در حال بیرون آمدن از تنه ی درخت کاج نشان داده اند و از همین رو است که درون درخت را با کار گذاشتن لامپی روشن می کنند. آیا این نکته هیچ قرابتی با آیین چهلچراغ گردانی در آیین های عاشورایی ندارد که در آن فانوس ها را در قابی فلزی و سرو مانند که پوشیده به برگ سبز درختان است می افروزند؟ آیا این کاج همان سرو تیغه های علم نیست مزین به  پر و ترمه و شمشیر و شیر که همه نمادهایی میترایی اند؟ یا بته جقه ی روی ترمه یا متصل به شمسه ی تاج شاهان ایرانی؟ آیا حضور شمسه در کنار بته جقه یادآور نماد میترا نیست؟ آیا  حضور نمادهای سرو و لوتوس در جایجای نقوش برجسته ی تخت جمشید نمی تواند بر صحت ادعای ما بر ارتباط میان درخت سرو و میتراییسم باشد؟ مگر میترا دشمن خواب نیست؟ پس درختان برگ سوزنی اعم از سرو یا کاج که هماره بیدار و زنده اند و به خواب زمستانی نمی روند نمی توانند نمادی از میترا محسوب شوند؟

  نکته ی قابل ذکر دیگر طرحی است بازمانده از دوره ی هخامنشی اما مربوط به بخشی از سنگفرش تالار اصلی قصر آشور بانی پال در قرن 7 پیش از میلاد که اتفاقا ً در طرح فرش پازیریک نیز تکرار  شده . این طرح ترکیبی است از چهار سرو  چلیپا گون ضربدری شکل به مرکزیت طرحی از لوتوس کامل و چهار گل انار به صورت چلیپا که باز هم حضور سرو و انار را  که به تعبیر عوام گل آتش است با خورشید و مهر نشان می دهد.

  نکته ی قابل توجه دیگر در این خصوص ساخت شمشیرهای ایرانی است با طرح سرو. چرا مثلا ً شمشیر پارسی مثل شمشیرهای عربی کج و یا مثل شمشیرهای رمی صلیبی شکل نیست؟ بهترین مثال برای این بررسی را می توان از نقش برجسته های تخت جمشید استخراج کرد و آن هم  دشنه ی کوتاه( اکیناکه) داریوش شاه هخامنشی بر کمر اسلحه دارش است با نقوش بسیار که هریک در جای خود بحث برانگیزند ولی مهمتر از همه طرح دو شیر بالدار است بر کمرگاه غلاف دشنه با دو نیم طرح از لوتوس ( که طرح ویژه ی خورشید و میترا در ایران است) زیر پنجه ی راست دست شیر سمت راست و پنجه ی چپ دست شیر سمت چپ به همراه  پنج طرح لوتوس دیگر در ناحیه ی اتصال دشنه به لباس ونه طرح از بز یا قوچ ایستاده بر بدنه ی دشنه که ارتباط مستقیم با میتراییسم دارند. زیرا شیر همانطور که می دانیم یکی از هفت مرتبه ی مهرپویایی است و مرتبه ی چهارم هم هست و آزمونی است بر این که آیا او شیرمرد شده است یا نه و این با جنگ و نبرد در آمیخته است و با مرگ و نیستی. پس می بایست خویش را از ترس مرگ نیز پالوده باشد و این مهم به دست نمی آمده مگر با بی مرگ انگاشتن جان آدمی. چنان که می دانیم و با بهره گیری از مدارک مستند موجود ایرانیان باستان به جهان دیگر معتقد بودند و مهمترین مدرک مورد استناد از آن دوره کتاب مشهور ارداویرافنامه است که گرچه مربوط به سده های پسین تر است اما ذکر روانی از طبقات گوناگون جهان آخرت است. از همین جاست که من به نظرم آمد که طرح دشنه و شمشیر در ایران نیز برگرفته از طرح سرو است زیرا سرو نماد بی مرگی است و نمادی میترایی. هم برای کسی که می کشد و هم برای کسی که کشته می شود. بعلاوه حضورنمادهای میترایی دیگر از قبیل شیر و لوتوس این ذهنیت را در بیننده تقویت می کنند.

  نکته ی دیگری که لازم است در اینجا ذکر کنم مربوط می شود به ارتباط مرگ سیاوش در شاهنامه با درخت سرو. فردوسی در شاهنامه ی سترگ خود در پایان داستان سیاوش در چندین جا از سرو نام می برد و آن را پیوسته و در ارتباط با عناصر طبیعی دیگر می گیرد. اما جایی مستقیما ً از سر بریدن سیاوش به سان سر بریدن از سرو یاد می کند و خون سیاوش را به سان خونی می داند که از سرو فرومی ریزد. که به روایتی از آن خون گیاه خون یا پراسیاوشان می روید.

یکی تشت بنهاد زرین گروی

بپیچید چون گوسفندانش روی

جدا کرد از سرو سیمین سرش

همی رفت در تشت خون از برش

یا:

یکی تشت بنهاد زرین برش

جدا کرد زان سرو سیمین سرش

به جایی که فرموده بد تشت خون

گروی زره برد و کردش نگون

گیاهی برآمد همان گه ز خون

بدانجا که آن تشت شد سرنگون

گیا را دهم من کنونت نشان

که خوانی همی خون اسیاوشان ....

این نکته علاوه بر یادآوری درختان مقدس یادآور کهن الگوی جان دار بودن درخت و روان بودن خون در تن درخت و به شدت گره خورده به داستان دیگری در شاهنامه است که در آنجا نیز تن آدمی با درخت گره می خورد و آن داستان جمشید است که در پایان کار در تنه ی درخت پنهان می شود و ضحاک به اره به دو نیمش می کند که خود یاد آور داستان دیگری است در ادیان سامی و آن داستان زکریای نبی است. انریکو چرولی در مقدمه ای که به تعزیه ی زکریای نبی نوشته به این نکته به خوبی اشاره کرده که:

به دو شاخه ی تاریخ افسانه پردازی، شاخه ی سومی نیز می پیوندد که همان نو اسطوره ی کربلاست. اسطوره ای با این تفاوت مضمونی که در آن تاریخ است که اسطوره می شود. در همین روند که من آن رااسطوره پردازی وارونه نامیده ام  که به نظر می رسد حداقل به صورت کششی  از سوی شیعه گری خصوصا ً درآخرین مرحله ی آن که من موقعیت داشتم آن را در همه جا با ذکرمثال شرح بدهم، شاخص شده است، شخصیت ها و رویدادهای تاریخی در زیر نور مجموعه ی اسطوره های افسانه ای زنده ی پیشین قرار می گیرند و از سطح حوادث  تکرار ناشدنی با عبور از سطح رویدادهای ورامادی ؛ به سطح درون سپنجی  اسطوره می رسند و حیاتی کاملا ً متفاوت از اسطوره های کهن ِ پیشاتک خدایی می یابند. میان جمشید و همزاد دوقلویش و زکریا و یحیا و حسین و علی اکبر تفاوت هایی اساسی و  گونه شناسانه موجود است. با این همه داستان جمشید یک اسطوره ی واقعی و ویژه است. اما زکریا و یحیا یک داستان قدیمی مقدس است  که فلسفه ی تک خدایی از آن اسطوره زدایی کرده و داستان حسین و علی اکبر نیز یک نو اسطوره ی شیعی است که بر اساس رویدادی تاریخی استوار شده  و به گونه ای اسرارآمیز احیا شده و ما در آن می توانیم  یک ساختمان نوساز آرمانی و معنوی را با بهره گیری ازمواد بسیار کهن ببینیم که این همان علاقه ی اصلی او نیز است. ما در متن تعزیه ی ذیل با یک پایان فنی در این باره روبروییم. وقتی که یحیا پیشمرگ شهدای کربلا می شود.

این تاریخ اساطیری منحصر به فرد، آن هم در سه سطح که گویا سرنوشت ایران مذهبی نیز بوده است؛ به ما نشان می دهد که  چگونه در سطح یک قیاس مع الفارق یک ارتباط رازآمیز کهن الگویانه ی مستقیم میان ایران پیش از اسلام و ایران شیعی  امروز برقرار است . البته این ارتباط مستقیما ً با اسطوره ی جمشید برقرارنیست تا نویسنده ی دیندار قدیسان اسرارآمیز کربلا  آن را بازبسازد . بلکه مستقیما ً در ارتباط با یک افسانه ی طلایی اسلامی  و پذیرفتنی تر است که با موادمسیحی و یهودی درآمیخته که هریک به نوبه ی خود تحت تاثیر دورادور فرهنگ ایران کهن بوده اند.

اما از سویی دیگر بهرام بیضایی  در مقاله ی ارزشمند خود درباره ی تعزیه ی عباس هندو به نکته ای اشاره می کند که قدمت این اندیشه را حتا به تاریخ های پیشتر و آغاز دوران تمدن کشاورزی نسبت می دهد و به نکته ای بسیار تامل برانگیز اشاره می کند. وی در آن مقاله می گوید:

تعزیه از جشن ها و مراسم باروری می آید که قرنها پیش از مسیح در ایران و میاندورود و تمام آسیای غربی رسم بود. آیین هایی که برای برانگیختن نیروهای زاینده ی طبیعت برپا می شد و در سرفصل های کشاورزی به بازی هایی می انجامید که مرگ و زندگی دوباره ی طبیعت یا ازدواج نیروهای بارآورنده را نمایش می داد. نشانه های این مراسم در عنصرهای نرپرستی( که در علم و کتل هست) یا در سرو و نخل( که اولی در تیغه ی علم و دومی به صورت تابوتی چوبی حرکت داده می شدند و غیره دیده می شود). این تمثیل ها مفهوم اخلاقی ندارند، بلکه در معنای طبیعی آنها باید نگریست که برکت و تولید است.

اشاره ی ظریف بیضایی در خصوص ازدواج نیروهای بارآور و تجلی آنها به صورت نشانه های نرپرستی پیشینه ی این فکر را به نخستین دوره های تمرکز در دشت ها و کشف غذای بیشتر از طریق کشت در زمین و مراسم قربانی کردن و نیز فدیه در راه زمین می رساند و از همین روست که همواره نماد درخت سرو در آیینها با مرگ و جاودانگی و بی مرگی گره خورده  و در کشاکش است . زیرا از سویی با مفهوم شادی در آمیخته که یادآور ازدواج مقدس است و از سویی دیگر با مرگ و بی مرگی که با مفهوم قربانی کردن پیوند خورده و هر دو مربوط به آیین ازدواج مقدس در پهنه ی فلات ایران و بین النهرین هستند و نمونه های دیگری  از این قبیل آیین ها را هم از مثل سنت میرنوروزی می توان به آن نسبت داد.

با این توصیف می توان درختان مقدس را آن گونه که دکتر مهرداد بهار هم در کتاب از اسطوره تا تاریخ در مقاله ی مربوط به چنار آورده در ارتباطی تنگاتنگ با اساطیر ایرانی دانست. خواه این اسطوره جمشید باشد و خواه سیاوش.

فردوسی در ادامه می گوید:

چو از سروبن دور گشت آفتاب

سر شهریار اندر آمد به خواب

چه خوابی که چندین زمان بر گذشت

نجنبید و بیدار هرگز نگشت

چنان که پیشتر گفتیم میترا دشمن دیو خواب است و درخت سرو گره خورده به این ایزد و بی مرگی یا به تعبیر بهتر بی خوابی این درخت مصداقی است بر این مضمون و حضور همیشگی این درخت در آن. پس سیاوش که سروی آزاد است با از کف دادن فروغ مهر به خوابی فرو خواهد رفت که بیداری اش در پی نیست. سیاوشی که به تعبیر حکیم توس به کینش سیه می پوشد آب ( که یادآور آناهیتا ایزدبانوی آب های روان است و همان است که بعد ها و پس از استیلای اعراب بر ایران زمین در شخصیت فاطمه ی زهرا تجلی می یابد که به اعتقاد عوام همه ی آب های زمین مهر اوست ) و بعد ها ما جلوه ای از او را در شخصیت حسین بن علی در اکثر سنت های عاشورایی می بینیم.

بنا به گفته ی یكی از دوستان زرتشتی من بین زرتشتیان مرسوم است كه در مراسم ازدواج پسران و دختران جوان، یاران عروس شاخه ای سرو بر سر او می گیرند و او را همراهی می كنند كه این خود ارتباط مستقیم این گیاه را با آیین های سور و شادی نشان می دهد و از سوی دیگر یادآور حضور میترا، ایزد پیمان ها، و سرو ،درخت جاودانگی ،در پیوند میان یک زوج جوان است .

از این داستان و آن چه پیشتر گفتیم به این نكته پی می بریم كه درختان برگ سوزنی كه چارفصلند و نماد جاودانگی و بی مرگی، هماره مورد تكریم و تقدیس مردم بوده اند. چه در آیین ها ی سوگ و چه در آیین های سور. 

 

یک نکته:

از اشعار خارجی که در آنها به سرو در ارتباطش با سوگ و سور اشاره ی مستقیمی رفته:

 

خیل پرندگان

لوییجی پیراندلّو

ترجمه ی مهدی فتوحی

 

آرامش کشتزار

آسایش مرگ.

در همین نزدیکا

بر فراز تپه گورستانی است

با زیتون بنانی رقصان و

انبوهی سرو ستبر

ایستاده بر فراز مزارها

به شب زنده داری.

آه ای مردگان!

تاریکای تقدیر شما

مرا

به درکی اندیشمندانه می خواند

پنداری.

درک این شاخساران انبوه پیچ در پیچ

و این هوای راز آلود پیرامونی

 

www.savepasargad.com

کمیته بین المللی نجات پاسارگاد