International Committee to Save

the Archeological Sites of Pasargad

 

Link to Persian Section

 
يپوند به صفحه اصلی 

 

 

 

 

 

 

پیوند به: کلیه مطالب مربوط به 

در سایه سار سرو ایرانی

در سایه سار سرو ایرانی

نمونه های تاریخی سرو

 

از: مهدی فتوحی

www.savepasargad.com

سرو کاشمر:

در سنت مزدیسنان هست كه زردشت دو شاخه سرو از بهشت آورده و بادست خویش یكی را در قریه ی كشمر و دیگری را در قریه ی فریومد كاشته است. حمدالله مستوفی در كتاب نزهه القلوب، كاشتن سرو كاشمر را به جاماسپ نسبت داده است. این دو نهال بهشتی به تدریج برومند شدند و تناوری شان در جهان شهرت یافت. در شاهنامه چنانكه در ذیل این مطلب به آن اشاره خواهیم كرد، می خوانیم كه این درخت بر در آتشكده ی برزین مهر كاشته می شود و گشتاسپ گرداگرد آن تالار عظیمی بر پا می كند و بر دو برگ آن نام گشتاسپ نگاشته می شود. با توجه به توصیفی كه از این درخت و این تالار  در شاهنامه آمده برخی آن را با معبد هلیوپولیس مصر مطابقت داده اند.

مراقبت از درختان كهنسال كه یاد آور اعصار و قرون متمادی و باعث عبرت بینندگان است ، حس احترام و شگفتی را به خود جلب می كند. چینیان دوران كهن نیز آیین های ویژه ای درباره ی سرو داشته اند. هنوز هم در سیستان درخت سرو مقدس و مورد توجه است. برخی از مفسرین دوره ی اسلامی سرو كاشمر را به عنوان شاه درخت به قصه ی اصحاب رسّ پیوند داده اند.

دكتر محمد معین در كتاب مزدیسنا و ادب پارسی در خصوص این درخت می نویسد:

     كشمر به فتح اول مخفف كاشمر نام دیهی از ترشیز است. در داستان كهن دژ هوش ربا سیمرغ بالای سرو كاشمر مقام دارد.( كه یاد آور نام درخت دوركننده ی غم{ وُنِ هُروِسپ تخمگ} در منابع زرتشتی از قبیل مینوی خرد، بندهش ، زادسپرم و دینكرد است. كه سیمرغ بر آن آشیان دارد و هنگامی كه به پرواز در آید تخم های خشك درخت را در آب افكند و آن تخم ها با باران به زمین باریده شوند و هوم سپید در نزدیكی آن درخت می روید كه دشمن پیری و زنده گر مردگان و بی مرگ كننده ی زندگان است ) قدیمی ترین خبر از سرو كشمر در شاهنامه دقیقی ( یعنی قسمت داستان گشتاسب از شاهنامه فردوسی) است كه از كاشتن گشتاسپ آن درخت را سخن می راند:

یكی سرو آزاد را زردهشت                            

به پیش در آذر اندر بكشت

نبشتش بر آن زاد سرو سهی                      

كه پذرفت گشتاسپ دین بهی

گوا كرد مر سرو آزاد را                                 

چنین گستراند خرد داد را

 

چو چندی بر آمد بر این سالیان                      

ببد سرو بالا، ستبرش میان

چنان گشت آزاد سرو بلند                           

كه بر گرد او بر نگشتی كمند

    چو بالا بر آورد بسیار شاخ                         

    بكرد از بر او یكی خوب كاخ  

    چهل رش به بالا و پهنا چهل                        

    نكرد از بنه اندر او آب و گل

    چو ایوان بر آوردش از زر پاك             

    زمینش همه سیم و عنبرش خاك

    برو بر نگارید جمشید را                            

    پرستنده ی ماه و خورشید را

    فریدون ابا گرزه ی گاوسار                            

    بفرمود كردن به آنجا نگار

    همه مهتران را بدانجا نگاشت                 

    نگر تا چنین كامكاری كه داشت؟

    چو نیكو شد آن نامور كاخ زر                        

    به دیوار ها بر نهادش گهر

    به گردش یكی باره ی آهنین                      

    نشست اندر او كرد شاه زمین

    فرستاد هر سو به كشور پیام             

    كه: چون سرو كشمر به گیتی كدام؟

    زمینو فرستاد زی من خدای                   

    مرا گفت از این جا به مینو گرای

    كنون جمله این پند من بشنوید                     

    پیاده سوی سرو كشمر روید

 

وی همچنین با ارجاع به متن كتاب ثمار القلوب در خصوص قصه سرو دیه كشمر و سرو دیه فریومد می نویسد:

زردشت كه صاحب المجوس بود، دو طالع اختیار كرد و فرمود تا بدان دو طالع، دو درخت سرو بكشتند : یكی در دیه كشمر طرثیث( ترشیز) ، یكی در دیه فریومد. و در كتاب ثمار القلوب خواجه ابو منصور ثعالبی چنین آرد كه : این دو درخت گشتاسب ملك فرمود تا بكشتند. المتوكل علی الله جعفرابن المتعصم خلیفه را این درخت وصف كردند و او بنای جعفریه آغاز كرده بود، نامه نوشت به عامل نیشابور خواجه ابو طیب، و به امیر طاهر بن عبدالله ابن طاهر كه باید آن درخت را ببرند و بر گردون نهند و به بغداد فرستند و جمله شاخ های آن در نمد دوزند و بفرستند، تا درودگران در بغداد آن درخت راست بازنهند و شاخ ها به میخ به هم باز بندند، چنان كه هیچ شاخ و فرع از آن درخت ضایع نشود تا وی آن را ببیند ، آن گاه در بنا به كار برند، پس گبركان جمله جمع شدند و خواجه ابوطیب را گفتند: ما پنجاه هزار دینار زر نیشابوری خزانه ی خلیفه را خدمت كنیم، در خواه تا از این بریدن درخت در گذرد ، چه هزار سال زیادت است تا این درخت كشته اند و این در سنه ی اثنین و ثلاثین و ماتین بود و از آن وقت كه این درخت كشته بودند تا بدین وقت هزار و چهار صد و پنج سال بود،  و گفتند كه قلع و قطع این درخت مبارك نیاید و بدین انتفاع دست ندهد. پس عامل نیشابورگفت متوكل نه از آن خلفا و ملوك بود كه فرمان وی بر وی رد توان كرد ، پس خواجه ابو طیب امیر عتاب ابن ورقاء الشاعر الشیبانی را، و او از فرزندان عمروبن كلثوم الشاعر بود،بدین عمل نصب كرد، و استادی درودگر بود در نیشابور كه مثل او نبود، او را حسین نجار گفتندی. مدتی روزگار صرف كرد تا اره ی آن بساختند و اسباب آن مهیا كردند و استداره ی ساق این درخت چنان كه در كتب آورده اند مساحت بیست و هفت تازیانه بوده است ، هر تازیانه رشی و ربعی بذراع شاه، و گفته اند در سایه ی آن درخت زیادت از ده هزار گوسفند قرار گرفتی و وقتی كه آدمی نبودی و گوسپند و شبان نبودی، وحوش و سباع آن جا آرام گرفتندی و چندان مرغ گوناگون بر آن شاخ ها ماوی داشتند كه اعداد ایشان كس در ضبط حساب نتواند آورد . چون بیوفتاد، در آن حدود زمین بلرزید و كاریز ها و بناهای بسیار خلل كرد و نماز شام انواع  و اصناف مرغان بیامدند. چندان كه آسمان پوشیده گشت و به انواع اصوات خویش نوحه و زاری می كردند، بر وجهی كه مردمان از آن تعجب كردند و گوسپندان كه در ظلال آن آرام گرفتندی همچنان ناله و زاری آغاز كردند.

پانصد هزار درم صرف افتاد در وجوه آن تا اصل آن درخت از كشمر به جعفریه بردند و شاخ ها  و فروع آن بر هزار و سیصد اشتر نهادند. آن روز كه به یك منزلی جعفریه رسید، آن شب غلامان، متوكل را بكشتند و آن اصل سرو ندید و از آن برخوردای نیافت. قال علی بن الجهم فی قصیده:

 

فَال سرَی بسبیلهِ المتوكل

فالسرو یسری و المنیه  تنزُل

ما سر بَلَت الّا لانَّ امامنا

باالسیف من اولادهِ مستربُل 

و این بود شب چهارشنبه لثلاث خلون من شوال سنه اثنین و ثلاثین و ماتین. باغر تركی با جماعتی از غلامان به اشارت منتصر قصد متوكل  كردند و متوكل در مجلس لهو نشسته بود......  و آن بر یك منزل جعفریه بماند تا عهدی نزدیك و در آن سال والی نیشابور كه آن فرمود، ابوطیب طاهر، و هر كه در آن سعی كرده بود جمله پیش از حولان حول( تحویل سال) هلاك شدند، درودگر و آهنگر وشاگردان و اصحاب نظاره و ناقلان آن چوب، هیچ كس نماندند و این از اتفاقات عجیبه است.

  

سرو فریومد( فارمد):

دكتر معین بنا به روایت ابن فندق در كتاب تاریخ بیهق چنین نوشته:

فریومد به فتح اول نام بخشی از سبزوار است كه مركز آن نیز همین نام را دارد و قصبه ی فریومد در 16 فرسخی شمال غربی سبزوار، میان صدر آباد و مزینان واقع است.

« و سرو فریومد عمر و بقا بیش از آن یافت، تا سنه ی سبع و ثلاثین و خمس مائه بماند، دویست و نود و یك سال پس از سرو كشمر ، و مدت بقای این سرو در فریومد، هزار و ششصد و نود و یك سال بود، پس امیر اسفهسالار ینالتكین بن خوارزمشاه فرمود تا آن را بسوختند، و حالی ضرری به وی و حشم وی نرسید، ازیرا كه به واسطه ی آتش در آن تصرف كردند، و آن درخت، زردشت آتش پرست كشته بود، و ممكن بودی كه اگر ببریدندی، اتفاقی عجیب پدید آمدی، وبعد از آن امیرینالتكین بماند تا سنه ی احدی و خمسین و خمس مائه، چهارده سال دیگر بزیست و خاصیت درخت فریومد آن بود كه هر پادشاه كه چشم او بر آن افتادی، او را در آن سال نكبت رسیدی، و عمر ها این تجربه مكرر گردانیده بودند.»

 

سرو ابرقو( ابر قوه، ابركوه)

حمد  الله مستوفی در كتاب نزهه القلوب  که به سال 740 ه. ق. تالیف کرده،در ذكر سرو ابرقوه نوشته:

« مواضع بسیار از توابع ابرقوه است و از جمله دیه مراغه و در آن جا سروی است كه در جهان شهرتی عظیم دارد . چنانكه در عهد كیانیان سرو كشمیر و بلخ شهرتی داشته و اكنون این از آن بلند تر و بزرگتر است و درخت سرو در ایران زمین مثل آن نیست»

در خصوص سرو ابرقو روایات بسیاری از جهانگردان خارجی و داخلی باقی است كه از آن بسیار ما خواننده را تنها به مقاله ی لوییجی زان گری كه به پیوست این متن می آید ارجاع می دهیم.

 

پرویز رجبی در كتاب ماركوپولو در ایران می نویسد:

سرو خوش بالای دیگری هم داریم در ابرقوی ابركوه... كه چون فواره ی سبزی از زمین برشته ی ابرقو جوشیده و تارك بلند خود را در سینه ی آسمان فیروزه ای فرو كشته است. از هركوره راهی كه راهی ابرقو در باروی كویر باشی. سرو سالخورده ی پرطراوت مانند چراغ دریایی سبزی تو را به سایه ی بندر دریای خشكی ها و خورشید فرا می خواند. آنك كه بادگیر های زیبا و خوش اندام ابرقو اتاقك های كرباس بافان پنبه زارهای ابرقو را خنك می كنند، سرو تناور ما به قدرت همه ی بادگیرهای ابرقو، بادسوزان از كویر گریخته را در میان و آغوش شاخه های پیر و جوان خود از تب و التهاب می اندازد و سپس آن را به صورت نسیمی ملایم به خانه های همسایگان در كویر نشسته ی خود می بخشاید. درباره ی سن و سال این سرو كه ابرقویی ها 700 ساله اش می خوانند چیزی نمی دانیم. این كه معماران روزگار سلجوقیان به هنگام ساخت مقرنس های سنگی گنبد عالی شمس الدین هزار اسب و یا جامع چهار ایوانی بسیار زیبای ابرقو سرو ابر قو را دیده باشند، پیدا نیست. اگر سرو كهن سال كمی جوانتر از محراب گچی مسجد كه در سال 738 ساخته شده، باشد، باید حدود 700 سال داشته باشد، كه سراسر عمر طولانی خود را به فرهمندی و طراوت زیسته و حدود 700 سال را نشان سبز و شاداب كاروانیان یكی از پر رفت و آمد ترین راه های كاروان روی ایران بوده است. با این حال برخی خراسان را سرزمین اصلی سرو دانسته اند و برخی دیگر نظیر هرتسفلد فارس را، برخی نیز  همچون گابریل در تایید نظر هرتسفلد گفته اند: در قرون وسطا در فسا از سرو برای ساخت و ساز استفاده می شده است. از سویی دیگرالکساندر روف عمر این درخت را 4 الی 4500 سال بر آورد کرده و به تازگی دانشمندان ژاپنی عمر آن را بالغ بر 8000 سال تخمین زده اند. ارتفاع این درخت 25 متر ، دور تنه ی آن 11.5 متر و محیط آن 18 متر می باشد و از نوع سرو های مدیترانه ای است و کاشت نهال آن را به یافث پسر نوح نسبت می دهند. در حال حاضر این درخت بزرگترین درخت روی کره ی زمین است و جا دارد بیش از این بدان بها داده شود.

 

نمونه های دیگر سرو های تاریخی: 

معزّی از شاعران قرن چهارم و پنجم می گوید:

ترک نزاید چو تو به کاشغر اندر

سرو نبالد چو تو به غاتفر اندر

 

این اصطلاح سرو غاتفر ( که شاید تلفظ دیگری از کاشمر باشد یا غلط نسخه نویسان ؟ ) چندین بار در ادبیات پارسی کهن تکرار شده و گویای آن است که در شهر غاتفر نیز سروهای بلندی به بلندای سرو کاشمر و فریومد بوده اند. 

 

 

بعلاوه آلفونس گابریل در كتابش ماركوپولو در ایران می گوید:

البته به كهن سال ترین سرو های ایران می توان 6 سروی را هم افزود كه ما در سال 1938 در دره ی گاروك( گاوورك) غرب سرحد دیدیم. محیط تنه ی یكی از این درخت ها 12 متر بود. این درخت استوارتر از درختی است به نام میرعمر( پیر عمر، معروف به نام خلیفه عمر)  كه در سنگان و شرق سرحد قرار دارد.در سروستان باشكوهی كه سروهای گاوورك به وجود می آورند سفال شكسته هایی از زمان باستان به دست می آید و در اینجا گورستانی اسلامی وجود دارد كه از دور دست ها مرده ها را برای دفن به آنجا می آورده اند.

 

ماركوپولو در كتاب سفرنامه اش ذكر كرده:

تون وقاین در ایران قرار دارد ، در مرز شمالی ایران؛ و در این استان كفه ای بزرگ قرار گرفته كه در آن تكدرخت واقع شده.

 ( تكدرخت در برخی متن ها Arbor secco, Arbor Sol, Arbor Sola, Albero solo, Albero del sole, Albero secco,  آمده؛ واژگان لاتین معادل آن به معنای درخت تنها، خشك، بی بارو بر، و خورشید آمده است)

 

در متنی كه در سال 1611 در لایبزیك منتشر شده می خوانیم:

این درخت درخت خورشید نامیده می شود و لاتین ها آن را "" آربور سیكّا "" نامیده اند. این درخت خیلی بزرگ و تنومند است و برگ هایی دارد كه یك طرفشان سفید است و روی دیگرشان سبز. این درخت میوه ای ندارد. اما چیز های خاردار زیادی دارد مانند میوه ی بلوط و چیزی داخل این میوه نیست. این درخت چوب سختی دارد و زرد رنگ است. در متون دیگر ( متن مارسدن و متن مول و پلیوت) آمده: برگ های این درخت در بالا سبز و در پایین كبود هستند و از چوب این درخت مرهم گرفته می شود. درخت خشك و خورشید را از روایات كهن می شناسیم. درخت خشكی كه به هنگام مرگ مسیح خشكید اما در زمان موعود دوباره سبز خواهد شد، فكر خیلی ها را به خود مشغول كرده است. درخت خشك مخصوصا ً در زمان ماركوپولو و سده های پس از آن موضوع داستان های مذهبی بوده است. این داستان ها اغلب در پیوند با بلوط و در زیستگاه ابراهیم بودند و همچنین درختی كه حوا در بهشت سیب را از آن چید. اما بالاخره منظور از این درخت كدام درخت است؟ برخی آن را بانیان هندی، برخی چنار شرقی و برخی نظیر هوتوم شیندلر آن را سرو پنداشته اند. بعلاوه راویان ماركوپولو وقتی از تكدرخت صحبت كرده اند منظورشان سرو بوده است. كلمه ی فارسی سرو در ایران تلفظ های گوناگونی دارد( ساول، سُل، سول) كه احتمالا ً ماركو با این تلفظ ها روبه رو بوده است و مرد ونیزی احتمالا ً كلمه ی درخت را گرفته و سُل را بدون ترجمه آورده. احتمالا ً راهنمایان ماركو سرو های مشهوری را می شناخته اند. مخصوصا ً در مرز تون وقاین  كه امكان فكر كردن به تكدرخت در آن زیاد بوده است. به این ترتیب قطعا ً ماركو پولو درباره ی سرو هایی كه در این كشور مشهور بوده اند، اندیشیده بوده است.

 

www.savepasargad.com

کمیته بین المللی نجات پاسارگاد