|
آن چه بر سر تالاب ها و جنگل های ما آمده است چشمانداز محيطزيست طبيعي
از: دکتر اسماعیل کهرم چند روز قبل، گزارشي به مناسبت روز جهاني زمين به چاپ رسيد كه طي آن، وضعيت سرزمينمان از 3 ديدگاه مختلف منعكس شده بود. آنچه در پي ميآيد تصوير ديگري است از بيمهري با طبيعت و آيندهاي كه روند موجود به آن ختم ميشود؛ مگر آنكه در رفتارمان با طبيعت تجديد نظر كنيم. در اين مقاله سعي خواهم كرد، تصويري از گذشته و حال طبيعت ايران را، آنطوري كه خود ديدهام يا از آن آگاهم، ارائه كنم. با اين دانستهها، سپس تصويري احتمالي را از آنچه فرزندان ايران در آينده خواهند ديد، رسم خواهم كرد.حقيقت آناست كه خداوند در هبه زيباترين مناظر و باارزشترين منابع طبيعي به ما ايرانيان مضايقه نكرده و آنچه ديگر كشورها در آرزوي آنند به ما ارزاني داشته شده است ولي خواهيم ديد كه در نگهداري و استفاده عقلاني از اين گنجينهها چندان موفق نبودهايم. در پايان سعي خواهم كرد كه پيشنهادهايي را براي حفظ بهتر و استفاده پايدارتر از اين منابع عظيم ارائه كنم.
هامون بياييد با هم سفري در زمان و مكان انجام دهيم. زمان 35سال پيش و مكان درياچه هامون (تالاب هامون)، در شرق ايران، در مرز كشور افغانستان است. آن سال بهمنماه در برنامه سرشماري نيمه زمستانه پرندگان شركت كردم و پرندگاني را كه در اين تالاب بينالمللي زمستان گذراني ميكردند، از طريق هوا، آب و خشكي سرشماري كردم. براي سرشماري از طريق درياچه از قايقهايي كه به آن «توتن» ميگويند استفاده ميكردم. اين قايقها از ني ساخته ميشوند. نيها را بههم ميبندند به شكل يك قايق، به طول حدود 5متر و به آب مياندازند و سپس با نيهاي بلندي كه به كف تالاب ميزنند آن را به جلو يا جهتهاي مختلف هدايت ميكنند. همين! تمام مواد مورد نياز در تالاب هامون ميرويد و فقط مهارت قايقسازان يا توتنسازان اين مواد را به هم ميچسباند! آن روزها در تالاب هامون بيش از ده ميلياردمتر مكعب آب حياتبخش ذخيره شده بود. حدود 240 هزارنفر كه خود را با غرور، حاشيهنشين هامون ميخواندند در اطراف تالاب زندگي و از مواهب آن استفاده ميكردند. زنها و بچهها در روستاهاي اطراف هامون، از نيهاي هامون، حصير ميبافتند و كاميونها منتظر بارگيري و انتقال اين حصيرها به اطراف ايران وسيع بودند.مردها با توتن به دل آب ميزدند و تورهاي ماهيگيري خود را هر بار بيرون ميآوردند و بالاخره در فصل شكار، از پرندگان آبي، برداشت ميكردند. در اين روزها در بازار زابل بوي ماهي و پرنده به مشام ميرسيد و رؤيت اينهمه نعمت انسان را به شكر واميداشت. آن سال، 720هزار بال، پرنده مهاجر سرشماري شد. اين رقم يك ركورد تجديدناشدني در ايران و منطقه بود. انواع پرنده سطح هامون را سياه كرده بود و نزديك كه ميشدي، هر پرندهاي، رنگهايي را به جلوه و ظهور، نمايش ميداد. قوهاي سفيد در يك قسمت از تالاب جمع شده بودند (كبوتر با كبوتر باز با باز) و فلامينگوها با گردنهاي بلند و رنگ سرخ بالها در گوشهاي ديگر. جايي ديگر حواصيلها و درناها خودنمايي ميكردند و بالاخره هزاران اردك و غاز و چنگر و... و در كنار تالاب، پرندگان «لب آبدچر» كه ابزار شنا در آب (پاي پردهدار) را ندارند و روزي خود را از كنار سفرههاي تالاب برداشت ميكردند. ديدار آنهمه پرنده در آرامش تالاب بهراستي دلگرمكننده بود ولي اين بود كه بود! و اكنون؟ البته بارها به منطقه سر زدم و از طبيعت ناب هامون سرمست شدم ولي بهتدريج شاهد نابودي تالاب هامون بودم تا آنكه... 6سال قبل باز هم به دامان هامون پناه بردم. شلوغي ترافيك و دود و دم تهران را رها كردم و با قلبي پر از آرزو به هامون رسيدم. قايق موتوري ما را به قلب آب برد. ارتفاع آب(عمق آب)، فقط در پارهاي از نقاط به حدود 5/1متر ميرسيد. قبلا عمق آب بيش از 6متر بود. از دور تعدادي پرنده را ديدم، به سمت آنان رفتيم 30هزار تايي بودند. با نزديكشدن قايق آنها كه ميتوانستند، پرواز و ديگران (نيمي از پرندگان)، تلاش بيهودهاي را براي جداشدن و پرواز از آب، آغاز كردند ولي هيچگاه از سطح آب كنده نشدند. اينها تير خورده بودند و در انتظار مرگي آهسته و زجرآور بودند! و بالاخره 3سال قبل، در كف هامون؛ جايي كه روزي نهچندان دور 6متر آب ايستاده بود، لندرور رانديم! آن روز با خودم فكر كردم، خدايا «به كجا چنين شتابان»؟ البته خشكساليهاي پيدرپي را ميتوان تا حدودي مؤثر دانست ولي احداث سدهاي كمالخان و كجكي بر روي رودخانه هيلمند (هيرمند) در افغانستان نيز مقصر بوده است، به خصوص آنكه همسايه شرقي ما از اجراي تعهد خود مبنيبر صدور 26متر مكعب آب در ثانيه به تالاب هامون، سر باز زده است! عجيب آن است كه نيمي از تالاب هامون در افغانستان قرار دارد و خشكشدن آن به افغانيهاي حاشيهنشين هم آسيب ميرساند! آنها كه گفتهاند «جنگهاي آينده بر سر آب درخواهد گرفت»، رودخانههايي را درنظر داشتهاند كه در يك كشور جاري بوده و به تالابي در كشور مجاور ميريزند! جنگلها سري به جنگلهاي ايران ميزنيم. جنگلهاي ايران را به 2دسته جنگلهاي خزري در جنوب درياي مازندران و ساير جنگلها، مانند جنگلهاي زاگرس و نيز جنگل ساير استانها مانند فارس، چهارمحال، خوزستان و... ميتوان تقسيم كرد. جنگلهاي جنوب درياي مازندران (شمال ايران) يا جنگلهاي «هيركاني»، بازمانده دوران سوم زمينشناسي بوده و 5/3ميليون سال قدمت دارند. به گفته جنگلشناسان كساني كه بخواهند اجداد جنگلهاي اروپايي را مطالعه كنند بايد به شمال ايران مراجعه كنند! اين جنگلهاي قديمي نقش مهمي را در حفاظت از خاك و ايجاد زيستگاه مناسب براي حياتوحش وابسته به اين جنگلها ايفا ميكنند. معالوصف طي 40سال گذشته ما توانستهايم وسعت آنها را از سی ميليون هكتار به 13ميليون هكتار كاهش دهيم. سعي و كوشش ما براي نابودي كامل جنگلهاي هيركاني اكنون نيز ادامه دارد! اين درحالي است كه در مدت تقريبا مشابه، كشور همسايه شرقي ما پاكستان، جنگلهاي خود را از 5/5ميليون هكتار به حدود یازده ميليون هكتار گسترش داده است. وجود جنگلنشينان، وجود دام در جنگل، برداشت قانوني و غيرقانوني، همگي در تخريب جنگلها مؤثرند. در حالي كه ميزان برداشت پايدار جنگل 2/3ميليون هكتار است، ما دو برابر آن را برداشت ميكنيم. به راستي كه بر آن كدخدا زار بايد گريست كه دخلش بود نوزده خرج بیست! تالاب انزلي زماني كه تالاب انزلي به كنوانسيون رامسر پيوست، وسعتي بالغ بر 20هزار هكتار را شامل ميشد. در سالهاي بعد (1350تا 1356)، در اثر ورود موادغذايي (به صورت كودهاي شيميايي كه به مزارع اطراف داده بودند)، رشد نيها سرعت گرفت و بهتدريج وسعت تالاب كاهش يافت تا به حدود 9هزارهكتار رسيد! ماشينهاي نيبري از اروپا وارد شدند ولي متأسفانه وسعت و تراكم نيها به قدري بود كه حتي با استفاده از اين ماشينها كاري از پيش نرفت. بازهم دست پرمهر طبيعت به صورت پيشآمدن آب دريا، به داد انزلي رسيد و تالاب نجات يافت. این بار دست مخرب ما باز هم از آستين بيرون آمد طرح كنارگذر تالاب را عنوان كردند؛ كنارگذري كه لااقل يك پنجم تالاب انزلي را ميخشكاند ولي بهرغم مخالفت متخصصان، كماكان در حال ساخت است. با ساختن و اتمام اين كنارگذر (كه اكنون ميانگذر شده است)، انزلي سرنوشتي مانند درياچه اروميه خواهد يافت و هر روز به افول و نابودي نزديكتر خواهد شد. پارك ملي گلستان گلستان اولين پارك ملي ايران است با وسعت حدود نود هزار هكتار. اين پارك ملي از زيستگاههاي متنوع و متعددي تشكيل شده كه از نظر تنوع و گستردگي به راستي كمنظير است. مناطق جلگهاي، كوهستاني، دشتي و جنگلي همه و همه در كنار هم، اين پارك ملي را در زمره يكي از زيباترين پاركهاي جهان قرار دادهاند. باز هم دست ما انسانها از آستين بيمهري و بياطلاعي به درآمد و تحت عنوان توسعه نيمبند و ناپايدار و به نام توسعه شبكه راهها، قسمتي از پارك را از بدنه اصلي آن جدا كرد.راهها مانند شمشير دو لبه ميتوانند نعمت و نقمت را براي طبيعت به ارمغان آورند. راهها مبدأ را به مأخذ وصل ميكنند ولي دو طرف جاده را از يكديگر جدا می کنند.
|