|
بخوانيد و قضاوت کنيد
آيا چنين کسانی می توانند خود را کنار مردمان قابل تحسين و علاقمند به آزادی و دموکراسی آذربايجان قرار دهند؟
هموطنان گرامی،
در پی اقدام هزاران تن از مردم قابل تحسين و احترام آذربايجان، که بی خبر از زد و بندهای افرادی به ظاهر مدافع میراث طبيعی آذربایجان با وابستگان به حکومت اسلامی، به اعتراض در اطراف درياچه اروميه گرد آمدند و مورد حمله قرار گرفتند، و نيز در پی انتشار بيانيه کميته بين المللی نجات و هشدار درباره اين که برخی از «ويرانگران محيط زيست و ميراث طبيعی ايران» با فريب مردم «قصد داشته اند تا از طريق کشاندن هزاران تن از علاقمند به ميراث طبيعی سرزمين مان و به سودای فريب آميز حفظ درياچه اروميه، آن را به اعتراضی بکشانند که به وسيله ی دولت جمهوری اسلامی و وابستگان به کشورهای خارجی تدارک ديده شده بود»، کسانی به نام «طرفداران محیط زيست آذربايجان جنوبی»!، به همراه وبلاگ نژاد پرست هتاکی به نام «ارگ قالاسی»، دست به انتشار يک سلسه دروغ، تهمت، و تهدید علیه کميته بين المللی نجات پاسارگاد و مسئول اجرايی آن زده اند.
اما اين جمعيت، در نامه ای مثلاً توضيحی، و ضمن ناسزاگويي ها و تهمت زنی های گوناگون، مسايلی را بيان می کند که اتفاقا در جهت اثبات درستی مطالبی است که در بيانيه کميته نجات آمده است. نویسندگان جمععيت مزبور می گويند که: «برنامه ی سيزده به در به وسيله ی هواداران تيم فوتبال تراکتور سازی از مدت ها قبل تدارک ديده شده است»، و اضافه می کند که اولین بار آن ها يعنی «فعالین هویت طلب آذربایجان» سال"1389 و روز 13 فروردین" را "سال و روز حفاظت از دریاچه ارومیه" اعلام کرده اند.
معنای اين ادعا آن است که باشگاه تراکتور سازی با خبر بوده که هواداران باشگاهش به همراه «فعالين هويت طلب» در اين راه همراه و همکار بوده اند و آن ها را در اين راه تشويق هم کرده است. پس، می توان نتيجه گرفت که دست «فعالين هويت طلب» و مديريت باشگاه تراکتور سازی در يک کاسه است و در يک راستا عمل می کنند.
حال توجه کنيم که همگان بر اين نکته واقف اند که آقای ناصر شفق، مدیرعامل، همه کاره و تصميم گيرنده ی اين باشگاه، از افراد امنيتی و از وابستگان نزديک به حکومت اسلامی است. نگاهی به بخشی از سخنان آقای شفيق در پيام نوروزی اش از اين بابت بسيار روشنگر است: «سال 89 سال اقتدار تراكتور در عرصه ي فوتبال و توان سازماندهي در عرصه ي اقتصاد خواهد بود. اگر چه هنوز آغاز راهيم و گام هايمان هر چند كوچك ليكن مطمئن و با قلبي آكنده از ايمان و عشق و شورو اعتماد به نفسي است كه به تاسي از اخلاص شما هواداران داريم كه همواره در تارك تاريخ به ياد حسين (ع) نجوا كرديد و با نام ابوالفضل درس وفا و جوانمردي پاس داشتيد و به مظلوميت خانم فاطمه زهرا گريستيد و دامن دامن شكوفه هاي عطر ولايت را آبياري نموديد كه اينك ما در حريم حرمت فرزند خلف پيامبر و رهبر فرزانه ي انقلاب با بسيج عمومي براي سال 89 و براي حمايت از باشگاه مردمي تراكتورسازي اميدواريم رايت سربلندي و عزت افتخار و نسيم عطر پيروزي هميشه وزان بر بيرق تراختور باشد».
در اين صورت آيا می شود باور کرد که شخصی چون ايشان کاری را بدون خواست، يا حداقل موافقت و نظر حکومت، انجام دهد؟
و آيا می توان باور کرد که چنين شخصی، بدون خواست و مشورت با حکومت، با «فعالين هويت طلب» (که خود حکومت آن ها را «تجزيه طلب» می خواند!) همراه شود و مردم را برای اعتراض به وضعيت تاسف بار درياچه ای که حکومت مسئول نابودی آن است به آنجا بکشاند؟
در عين حال، پرسش اين است که اگر آقای شفق، به عنوان کارگزار حکومت اسلامی، همان مأموريتی را داشته اند که ما در بيانيه ی خودگفته ايم، (يعنی به ميدان کشاندن مردم و معترضين و سپس خاموش کردن آن ها به عنوان تجزيه طلب و، در نهايت، خاموش کردن صدای طرفداران محیط زيست در سراسر کشوری که وضعيت محیط زيست و ميراث طبيعی اش به فاجعه ای ملی و بشری تبديل شده است) در آن صورت نقش «جمعيت طرفدار محیط زيست آذربایجان جنوبی» يا «فعالین هويت طلب» در همراهی با ايشان را چگونه بايد تعبير کرد؟
بدين سان، روشن است که چگونه اين جمعيت ِ مثلاً طرفدار محیط زيست، يا «فعالين هویت طلب» طرفدار آن ها، در راستای رسيدن به اهداف و مقاصد سياسی ناروشن خود با حکومت اسلامی و بر ضد مردم همبستگی و همراهی دارند.
و آنگاه روشن می شود که چرا بيانيهء ما آنان را چنان برآشفته ساخته که حاضرند برای اجرای مقاصد و نيات خود جنون آسا به يک موسسه ی غير انتفاعی که سال هاست برای ميراث فرهنگی و طبيعی ايرانزمين تلاش کرده است و همه ی افرادش از زحمت کش ترين و خوش نام ترين مردمان داخل و خارج ایران هستند بتازد و روی جمهوری اسلامی را در در افتادن با اين نوع موسسات واقعا ملی سفيد کنند.
کمیته بين المللی نجات پاسارگاد
نامه سراسر دروغ و تهمت و ناسزا و تهديد جمعيت ظاهرا طرفدار محیط زيست آذربايجان:
لذا در مدت چند روزی که از تجمع افتخار آمیز 13 فروردین می گذرد، گروهها و شخصیتهای وابسته به این تفکر پلید با استفاده از رسانه ها و بنگاه های خبری خود ابتدا سعی فراوان در بایکوت خبری و ناچیز دانستن این همایش قدرتمند کرده، اما با عدم نتیجه گیری از آن تلاش کردند، تا شاید بتوانند این حرکت بی نظیر مردمی را مصادره به نفع ساخته و آنرا نشانی از قدرت سیاسی خود جا زنند، ولی با عدم پاسخ گیری از این دسیسه مضحک، وارد فاز سوم گشته و به تخریب و بر چسب زنی به تمامیت این واقعه تاریخی اقدام پرداختند.
در خصوص این فاز، بیانیه بنیاد فاشیستی " کمیته بین المللی نجات پاسارگاد" که تحت عنوان " دست دولت جمهوری اسلامی در ماجرای دریاچه ارومیه" (1)در تاریخ ششم آوریل 2010 یعنی "سه شنبه 17 فروردین ماه 1389" در سایت اینترنتی این بنیاد منشر شد، بسیار قابل توجه بوده و ماهیت حقیقی ضد آذربایجانی، این گروهک آپارتایدی را بیش از پیش نمایان تر می سازد.
این دست نوشته که با امضای "شکوه میرزاده گی" عضو شناخته شده تشکیلاتهای سلطلت طلب خارجی و به نمایندگی از سوی "کمیته نجات پاسارگاد" درج گشته است، به نوع خود در تاریخ ادبیات فاشیسم بی نظیر بوده و نشان دهنده عمق ترس و احساس خطر این گروهکها از قدرت عملیاتی "حرکت ملی آذربایجان" و نیز نفرت کثیف و غیر قابل باور آنها از ملت، هویت و مخصوصا زبان ترکی آذربایجان می باشد.
در این مقاله سرتاسر مضحک و خنده آور که دلیلی بر عجز و ناتوانی تفکر نژاد پرستانه آپارتاید فارس، در برابر قدرت عقلانی و منطقی حرکت هویت طلبانه و مدنی ملت آذربایجان است، سر دسته این گروه با چسباندن حرکت اعتراضی 13 فروردین به "گروههای از تجریه طلب های وابسته به دولت" سعی در انتقام گیری از ملت آذربایجان و حماسه سازان روز ملی "ارومی گولی"کرده است.
"جمعیت دفاع از میراث فرهنگی و طبیعی آذربایجان جنوبی" با توجه به عمق گستاخی و توهین این گروهک آپارتایدی به ملت آذربایجان، وظیفه خود می داند که با بیان تمامی موارد ذکر شده در این نوشته به پاسخ گویی دقیق به همه این یاوه سرایی ها بپردازد. لذا در این جوابیه تمامی سراسر این بیانه ذکر گشته و پاسخ جمعیت به آن را نیز در پایان هر بخش از این چرندنامه را می آوریم.
ابتدا ذکر این نکته الزامی است که، "کمیته به اصطلاح بین المللی نجات پاسارگاد" چند سال پیش و به وسیله افرادی از گروههای فاشیستی از جمله تشکیلاتهایی مانند "سلطنت طلبها، پان ایرانیستها، جبهه ملی و..." و با هدف ظاهری نجات دشت پاسارگاد و اعتراض به احداث سد سیوند، آغاز به فعالیت کرده و از همان روزهای اول تحت حمایت مالی و تبلیغی سرویسهای جاسوسی رژیم اسرائیل (موساد) و آمریکا (سیا) قرار گرفته و کم کم محور فعالیتهای خود را به اصطلاح به حفظ تمامی "میراث فرهنگی و طبیعی" ایران گسترش داد.
با این وجود همانطور که قابل پیش بینی بود، برای این گروهکها، "میراث فرهنگی و طبیعی ایران"، تنها عبارت از داشته های مناطق فارس نشین و مخصوصا استانهای اصفهان و فارس بوده و آنها در مدت چند سال فعالیت خود به ندرت به درج اخبار تخریب های صورت گرفته در خصوص میراث های تاریخی و طبیعی آذربایجان پرداخته و تنها و آنهم پس از لوث گشتن خبر به درج اخبار رسانه های دولتی ایران در این خصوص مبادرت ورزیده اند. بطوری که از صدها مطلب، عکس و گزارش ارسالی از "جمعیت دفاع از میراث فرهنگی و طبیعی آذربایجان جنوبی" حتی یک مورد آنرا نیز درج نکرده و به بایکوت خبری تخریب های صورت گرفته در خصوص میراث های جهانی آذربایجان و همسو با سیاستهای رژیم آپارتاید جمهوری اسلامی اقدام کرده اند.
· اولین بخش بیانیه کمیته پاسارگادیها: از دو سه روز مانده به اجرای برنامه ی پر سر و صدای اروميه، که به ظاهر قصد «توجه دادن مردم به نابودی تدريجی درياچه اروميه» را داشت، همراهان ما از ايران خبر دادند که « در پی توجه رسانه های داخلی و خارجی و راديو تلويزيون های مختلف به اعلام سال 1389 به نام «سال محیط زيست و ميراث طبيعی ايران» از جانب بنياد ميراث پاسارگاد، و برانگيخته شدن توجه مردم نسبت به محیط زيست و به خصوص ميراث طبيعی شان، دولت احمدی نژاد و مشاوران غير ايرانی آن ها به شدت نگران شده و در حال ريختن برنامه ای هستند که قرار است به وسيله ی گروهی از تجزيه طلب های وابسته به دولت اجرا شود.»
1- در خصوص این بخش از اراجیف این به اصطلاح مدافع محیط زیست ایران، ابتدا باید عرض کرد که برای اولین بار، هواداران "تیم فوتبال تراختور سازی آذربایجان" از اواخر بهمن و اوایل اسفند ماه سال قبل، با صدور فراخوانی به تجمع اعتراضی در روز13 فروردین مبادرت کرده و از آن پس، این موضوع با استقبال گسترده عموم ملت آذربایجان و به ویژه گروهها و تشکل های فعال آذربایجانی و مخصوصا رسانه های مجازی "حرکت ملی"مواجه گشت. پس برای اولین بار این فعالین هویت طلب آذربایجان بودند که سال"1389 و روز 13 فروردین" را "سال و روز حفاظت از دریاچه ارومیه به عنوان میراث طبیعی" اعلام ساخته و بعد از این موضوع، "بنیاد پاسارگاد" و آن هم در اواسط اسفند ماه و با الهام گیری از بیانیه های متعدد دوستداران محیط زیست آذربایجان و برای عقب نماندن از قافله، به اعلام سال 1389 به عنون "سال محیط زیست و میراث طبیعی ایران" اقدام کردند. لذا اعلام اینکه اولین بار این کمیته، سال جاری را سال حفاظت از میراث طبیعی اعلام کرده است، دروغی زشت و بی پایه و اساس می باشد.
2- هر کسی اگر تمامی سایتها و تلویزیونهای خبری وابسته به نهادهای شووینیسم، را مطالعه ای کرده باشد، به روشنی پی خواهد برد که بیانیه کمیته پاسارگاد ( در خصوص سال محیط زیست شدن 1389) حتی مورد حمایت و توجه این گروهها نیز مواقع نشده است، حال چگونه می توان باور کرد که عموم مردم ایران از این موضوع، خبر داشته و حتی از آن حمایت نیز کرده و در نتیجه دولت ایران از ترس اعلامیه این گروه ناشناس و بی مهره دست به این چنین دسیسه ای زده باشد.
3- بنیاد فاشیستی مثلا "نجات پاسارگاد" علارقم صرف هزینه های میلیاردی که از بودجه های اسپانسرهای خود (موساد و سیا) تامین می گردد، بسیار سعی کرده است که خود را بنیادی غیر سیاسی و مذهبی و تنها دوستدار و مدافع "میراث فرهنگی و محیط زیست ایران" نشان داده و خود را بهره مند از حمایت های گسترده نهادهای بین الملی و همچنین گروههای مختلف ایرانی و مخصوصا عموم مردم معرفی نماید. این در حالی است که کل افراد این مجموع بیش از تعداد انگشتان دست نبوده و در داخل ایران نیز این کمیته گروهی ناشناخته بوده و فقط تعدادی از گروههای دوستدار میراث فرهنگی و طبیعی ایران در مناطق فارس نشین و مخصوصا اصفهان و استان فارس، نامی از آنها شنیده اند. لذا بیان خبری از "قول همراهان ما در ایران" را می توان تنها بازیی رسانه ای برای پر مخاطب شناساندن خویش دانست."
اما نکته واقعا شگف آور بیانات حضرات این نکته می باشد که، آنها خود را قیم و سرپرست مردم ایران دانسته و به خود اجازه می دهند، بجای آنها و برای آنها و بدون اطلاع آنها روز و ماه و سال نام گذاری کرده و دیگران را نیز به گونه ای غیر دمکراتیک به تبعیت و پشتیبانی از آن فرا خوانده و کسانی را نیز که به آن امر، بی توجهی کنند را وابسته به دولت ایران معرفی می نمایند.
4- اما مورد آخر و عجیب تر از همه، نام بردن از فعالین هویت طلب آذربایجان و دوستداران میراث تاریخی و طبیعی آن، تحت عنوان "گروههای تجزیه طلب وابسته به دولت ایران" است. این بیان که نشان دهنده حد عصبانیت و ناراحتی این گروهک و اسپانسرهای مالی آن از موفقیت آمیز بودن تجمع مردمی 13 فروردین و پوشش وسیع و بین المللی خبری آن می باشد، به قدری مضحک و خنده آور و برآمده از واکنشهای احساسی روانی، ذهن بیمار گونه آنها ست که لزومی به پاسخ گفتن به آن احساس نمی شود، ولی جهت روشن شدن افکار مریض و ویروسی عزیزان پاسارگادی، ذکر چند مورد زیر را کافی می دانیم.
عزیزان پاسارگادی که نهایت وابسته گی آنها به تشکیلاتهای نژاد و قوم پرست فارس و همچنین سروریسهای اطلاعاتی و امنیتی خارجی (موساد و سیا) به روشنی نمایان بوده و در حقیقت تشکیل این کمیته نیز با پیشنهاد و هدایت آنها صورت گرفته است. تحت فشار افکار بیمارشان به خود حق می دهند که طبق ضرب المثل "کافر همه را به کیش خود پندارد" عمل کرده و دیگران را نیز مثل خود وابسته بدانند. در حالی که بازیچه و مترسک بودن این کمیته از سوی سرویسهای جاسوسی و خرابکاری خارجی برای عموم دانایان و آگاه سیاسی و اجتماعی واضح و مبرهن است.
هر کسی که خبرهای مربوط به تجمع مردمی روز ملی"ارومی گولی، عروس آذربایجان" را دنبال کرده و اطلاع از عمق سرکوب و نیز دستگیرهای وسیع مردم شرکت کننده در آن را شنیده باشد، هیچ گاه به خود جرات بیان این مزخرفات را نمی دهد، لذا بیان این عبارات سخیف و خنده آور نشان از عمق بی اطلاعی و همچنین بی سوادی سیاسی و خبری سردسته گان و هدایت کننده گان این کمیته آپارتایدی به اصطلاح بین الملی را دارد.
· اين ويرانگران محيط زيست و ميراث طبيعی ايران، قصد داشته اند که از اين طريق هزاران تن از مردمان علاقمند به میراث طبيعی سرزمين مان را، به سودای فريب آميز حفظ درياچه اروميه، (که شش سال است به طور مرتب از سوی کوشندگان به محیط زيست درباره ی آن گفته شده) به اعتراضی بکشانند که به وسيله ی دولت جمهوری اسلامی و وابستگان به کشورهای خارجی تدارک ديده شده بود. اعتراضی که نتيجه اش اين باشد تا دهان علاقمندان به محیط زيست و ميراث طبيعی را هم به بهانه های مختلف و در هر کجای ايران ببندند.
5- منظور خانم میرزادگی محترم از "بیان شدن مدام و شش ساله اخبار نابودی دریاچه ارومیه" درج اخبار تاریخ گذشته و سوخته رسانه ها و خبرگزاریهای حکومت جمهوری اسلامی و مخصوصا خبرگزاری های "فارس و مهر و ..." در سایت بنیاد خود بوده و آنها جز پخش این اخبار تاریخ گذشته هیچ اطلاع رسانی (و آن هم به جهت دور نماندن از قافله) در خصوص وضعیت دریاچه ارومیه انجام نداده و حتی یک مقاله و یا یک گزارش صددرصد مستقلی نیز منشر نساخته اند.
6- شکوه خانم آپارتاید، با بیان استفاده دولت ایران از تجمعات فعالین هویت طلب آذربایجانی به جهت یافتن بهانه برای سرکوب حرکتهای فعالین "دوستدار میراث تاریخی و محیط زیست" ، سعی در کم اطلاع نشان دادن "مبارزان حرکت ملی آذربایجان" کرده است. درصورتی که عمق سواد و اطلاع سیاسی فعالین مدنی و ملی آذربایجان بر تمامی دشمنان آن هویدا می باشد، چراکه ما نه تنها تحت تاثیر دسیسه های دولتی قرار نمی گیرم بلکه با درایت و فهم سیاسی خود دست اندرکاران رژیم را نیز به بازی در میدان از پیش طراحی شده خود وادار می نمایم. نمونه های این اقدامات را در تمامی بازیهای تیم تراختور سازی آذربایجان در ورزشگاه سهند و همچنین گردهمایی موفق 13 فروردین به آگاهی تمام میتوان درک کرد.
اما اگر منظور سردبیر سایت “save pasargad” با ذکر این مزخرفات این است که تجمعات در حمایت از میراث تاریخی و طبیعی ممکن است مورد سو استفاده حکومت در سیاسی قلمداد کردن آن و سپس یافتن بهانه ای برای سرکوب این حرکات می باشد، پس چرا حضرات خود بارها به اعلام فراخوانهایی برای تجمع در برابر میراث تاریخی دشت پاسارگاد در اعتراض به تخریب آنها کرده اند. آیا اقدام به امری از سوی شما دلیل بر خوب بودن و اقدام به همان کار از سوی غیر شما، دلیل بر بد بودن همان کار می باشد؟؟؟؟ این عمل پاسارگادی ها پبش از همه، آدم را به یاد حرف معروف "جوج بوش"حامی و دوستدار اسبق خانم میرزادگی، یعنی "هر کس که با ما نیست پس دشمن ماست" می اندازد.
کميته ی بين المللی نجات پاسارگاد، به عنوان اولين کميته ی جهانی حفظ ميراث های فرهنگی و طبيعی ايرانزمين که در سال های اخير به طور مرتب تمامی تخريب های ميراث فرهنگی و تاريخی و طبيعی ، از جمله درياچه اروميه، را گزارش کرده است، با توجه به اين هشدار همراهانمان در ايران، بوده که (با همه ی احترام و تحسينی که برای مردمان معترض به تخريب درياچه اروميه قائل است) طی روزهای اخير و همانطور که ملاحظه کرده ايد، از هر نوع بازتاب خبرهای جنجالی مربوط به آن خودداری کرده است.
7- علارقم تلاشها و تبلیغاتهای و صرف هزینه های میلیاردی و مخصوصا استفاده "کمیته نجات پاسارگاد" از ابزارهای تلویزیونهای فارسی زبان "بی بی سی و صدای آمریکا" در حمایت از فراخوانها و اعلامیه های این کمیته در تشکیل تجمعات اعتراضی مردمی در کنار آثار تاریخی منطقه پاسارگادر ایران، آنها تا کنون جز جمع کردن چند ده نفر ماجراجو و بیکار مقابل قبر کورش (شاه سفاک هخامنشی) در سال پیش در واقع هیچ کار و عمل موفقیت آمیزی در کل ایران نتوانسته اند، انجام دهند و حال که شاهد هستند دوستداران "داشته های تاریخی و طبیعی آذربایجان" تنها با کمتر از یک ماه فعالیت اطلاع رسانی موثر موفق به اجرای برنامه ای با واکنشهای مثبت بی المللی گشته اند، به جای حمایت و قدردانی از برگزارکننده گان این حماسه و تلاش در آزادی اسیران این گردهمایی، با ظهور روحیات و منش حسودانه و بی جنبه گی خود، ابتدا به بایکوت و پهنان نگهداشتن این تجمع افتخار آمیز کرده و پس از ناکامی در این عمل، به لجن پراکنی و تهمت زنی به برگزارگننده گان و کل این حرکت حامی محیط زیستی و وابسته کردن آن به دولت ایران کرده اند. در حالی که تمامی مطلعان از اوضاع سیاسی ایران، "حرکت ملی آذربایجان" را حرکتی پیشرو و موثرترین جنبش مردمی دشمن آپارتاید داخلی "حکومت جهموری اسلامی" و خارجی "تشکیلاتهای نژاد پرست پان فارسیسم"می دانند.
· بنياد ميراث پاسارگاد و کميته ی وابسته به آن (کميته ی بين المللی نجات پاسارگاد) يک بنياد فرهنگی و غير سياسی و غير مذهبی است که وظيفه ی خود را در حفظ و نجات ميراث های تاريخی، فرهنگی، و طبيعی ايرانزمين يکپارچه می داند؛ ميراث هايي که ارتباط مستقيم با سرنوشت و موجوديت امروز مردمان متمدن و با فرهنگ ايران دارد.
ما اعلام می کنيم که حمايت از ميراث هايي فرهنگی و طبيعی امری حقوق بشری و از حقوق مسلم مردم ايران است و سوء استفاده از آن از طريق ربط دادن اش به مسايل سياسی، تنها می تواند از جانب حکومت اسلامی و عوامل وابسته به آن بوده و در راستای سرکوب علاقمندان به اين آثار ملی و بشری است.
اما سخن پایانی خانم "شکوه کامل آپارتاید فارس" که "بنیاد میراث پاسارگاد"، را تشکلی "غیر مذهبی و غیر سیاسی" معرفی می دارد، از تمام نوشته های ماقبل مضحک و خنده دار تر می نماید. گفتن اینکه یک انسان و یا یک تشکل انسانی حتی "ورزشی، هنری، ادبی، تاریخی،علمی و مدافع محیط زیست و میراث فرهنگی" تشکیلاتی غیر سیاسی است آن قدر، غیر منطقی است که بگوییم "انسان موجودی بدون رگ و استخوان می باشد" چه ما دوست داشته باشیم و چه نداشته باشیم و چه خود بدانیم و یا ندانیم، تمامی انسانهای کره زمین در تمامی ادوار بشری موجوداتی چند بعدی و نه یک بعدی "سیاسی، جنسی، اجتماعی، عاطفی، فرهنگی، و ..." بوده و فرار کردن از سیاست در حقیقت مثل فرار کردن از هوای تنفسی می باشد و چه خوب فیلسوفان متقدم با درک این حقیقت انسان را "حیوانی سیاسی" دانسته اند.
لذا، تمامی فعالیتهای انفرادی و جمعی انسانی، "چه بخواهیم و یا نخواهیم" در سپهری از "سیاست، فرهنگ، تاریخ، تمایلات مذهبی و ایدولوژیکی، جنسی، اجتماعی و ..." قرار داشته و هیچ انسان و یا تشکل انسانی را یارای فرار و گریز از آن نیست. پس تمامی تشکل های انسانی چه با هدف مشخص سیاسی (مانند احراب) و چه در قالبهای "ورزشی، هنری، حقوق بشری، حامی فقرا، محیط زیستی، میراث فرهنگی،علمی و ..."(مانند؛ انجمن، جمعیتها و ...)" تحت تاثیر فعالیتهای حکومتی و دولتی در تمامی جهان قرار داشته و به تاسی آن جهت های مختلفی عدم ار همکاری تا انتقاد و یا مبارزه را در پیش می گیرند. حال آنکه در مرامنامه خود این تشکل، موسسان آن دلیل ایجاد این کمیته را، اعتراض به سیاستهای دولت ایران در خصوص بی توجهی به میراث فرهنگی و محیط زیست و نیز اقدام به تخریب سازمان یافته آن است. پس چگونه اعتراض به عملی سیاسی را می توان غیر سیاسی دانست.
پس بیان اینکه "کمیته نجات پاسارگاد" تشکلی غیر سیاسی است، یا خبر از عمق و نهایت بی سوادی سردسته گان این بنیاد آپارتاید از مفاهیم کلیدی علوم انسانی و اجتماعی و مخصوصا جامعه شناسی و مردم شناسی، و علم سیاست داشته و یا خبر از قصد این افراد در فریفتن افکار عمومی و اذهان مردم ایران و جهان می باشد، چراکه با غیر سیاسی نامیدن بنیاد خود می توانند، افراد ترسو و آنهایی که حاضر به مبارزه و هزینه دادن به خاطر آرمانها خود نیستند را جذب کرده و آنها را مورد سواستفاده سیاسی خود قرار دهند.
در پایان و با توجه به شدت جسارت و گستاخی این مزدورکان پیاده نظام آپارتاید خارج از حکومت، جا دارد عموم ملت آذربایجان و فعالین ملی و مدنی و مخصوصا تشکل ها و رسانه های حرکت ملی آذربایجان، جواب محکم و ماندگاری را به این جوجه گان فاشیسم جهانی داده و آنها را از لجن پراکنی های بیشتر در حق ملت سرافرا آذربایجان پشیمان دارد.
و مطلب ديگری از همان جمعيت!
رک قالاسی - اورمولو تایماز: به آدرس info@savepasargad.com پيام هاي الكترونيكي فرستاده و مراتب نارضايتي و اعتراض خود را نسبت به اعلاميه سخيف و فاشيستي شكوه ميرزادگي از سرسپردگان رژيم سابق اعلام كنيم .مرگ بر فاشيسم از سلطنت طلب تا به اصطلاح سبز
يك بار ديگر فاشيسم فارس در اوج هذيان گويي و سفسطه به جاده خاكي زد . شكوه ميرزادگي از فاشيست هاي مشهور فارس و سلطنت طلب كه يك پاي هميشگي تلوزيون صداي آمريكا و از طرفداران جنبش به اصطلاح سبز مي باشد. ببينيد در اوج درماندگي چه فرمايشات بليغي فرموده است: