|
آن ها سبز نبودند سرخ بودند طرفداران محيط زيست نبايد اجازه مي دادند فرصت طلبان سياسي از آنها کولي مفت بگيرند بدترين بازي که يک طرفدار محيط زيست مي تواند در آن درگير شود، ماجراهاي نژاد پرستانه و ستيزه جويانه است
از: دکتر ناصر کرمی ابتدا: همه را با يک چوب راندن البته کار درستي نيست. همچنين انگيزه همه آنها که با هدف هشدار براي بحران زيست محيطي درياچه اروميه روز سيزده بدر در کرانه هاي اين درياچه اجتماع کرده بودند، قابل احترام است. اما واقعيت اين است که آن ازدحام سبز نبود، سرخ بود.
روح تجزيه طلبي در آن غلبه داشت و طرفداران محيط زيست نبايد اجازه مي دادند فرصت طلبان سياسي از آنها کولي مفت بگيرند. احتمالاً بدترين بازي که يک طرفدار محيط زيست مي تواند در آن درگير شود، ماجراهاي نژاد پرستانه و ستيزه جويانه است. سيزده بدر درياچه اروميه آغشته بود به اين بليات و اي کاش طرفداران محيط زيست مراقب بودند به دام چنين ماجرايي نيفتند. اگر فرض کنيم که به هرحال درصدي از آدم هايي که آنجا بودند انگيزه زيست محيطي داشتند و از نيات سياسي گرداننان پشت پرده اطلاع نداشتند. بعد: در يک پرده بالاتر، حتي شايد لازم باشد براي شماري از حاضران در آن برنامه که با انگيزه هاي سياسي آمده بودند، نيز احترام قائل شد. موضوع البته پيچيده و پر مسئله ( پروبلماتيک ) است و اين يادداشت مختصر را مجال پرداختن به آن نيست. اما اشاره وار مي گويم و مي گذرم که شما وقتي دريچه اميد و مسير سر راستي براي برآوردن حقوق شهروندي خود واعتراض به نقض آن را پيش رو نداشته باشيد، هميشه اينطور نيست که لزوماً دست به اسلحه ببريد براي انقلاب و دگرگوني سياسي و يا دست کم اينکه در يک تظاهرات خاموش به خيابان بياييد. امروزي تر و دانش آموخته تر باشيد ، دست به قلم مي بريد و نشريه و وبلاگ و .. راه مي اندازيد، در قاعده اجتماع باقي مانده باشيد وندال مي شويد و دست به تخريبگري اجتماعي مي زنيد. گاهي هم نه اين و نه آن، تصميم به مهاجرت مي گيريد و البته گاهي هم تصور مي کنيد يک راه براي اعاده حقوق نقض شده جداشدن زادبوم از سرزمين بزرگي است که دست کم در کوتاه مدت چشم انداز آن را اميدي نيست براي برآوردن اين حقوق. ميل به تجزيه طلبي در ميان گروهي اندک شمار از جوانان آذربايجان شرقي و غربي و... به واقع رويه خشن تر همان ميل به مهاجرت در ميان گروهي پر شمار از جوانان تهراني است، اينها نمي توانند شهرشان را جداکنند، خودشان را جدا مي کنند، آنها نمي توانند خودشان را جدا کنند، تصور مي کنند جداشدن زادبوم شان کار آسان تري است. ديگر: البته همه مي دانند ماجراي حضور جمعيتي بالغ بر هفتاد هزار نفر در بازي هاي تيم رده پايين و کاملاً معمولي تراکتورسازي چيست. طرفداراني که گفته مي شود بسياري از آنها به تازگي دريافته اند که تعداد بازيکنان يک تيم فوتبال چند نفر است. يک مقام رده بالاي امنيتي و کاملاً نزديک به حاکميت مدير عامل باشگاه تراکتورسازي است. اما او کاملاً اين موج را دامن مي زند. يعني او اينقدر آدم ندانم کاري است؟ گفته بودم که موضوع خيلي پروبلماتيک است. همچنين: ماجراي اين موج تجزيه طلبي خنده دار است . سردمداران آنها در سايت ها و وبلاگ هايشان از قزوين تا ماکو را آذربايجان جنوبي مي نامند. آن طرف ارس هم بر همين مبنا آذربايجال شمالي است. و بحث اتحاد و وطن مشترک و از اين حرفها. البته اين طرف هم کساني هستند که نه فقط به جمهوري آذربايجان بلکه به ارمنستان و حتي گرجستان هم مي گويند پاره هاي جدا شده از ايران. ولابد آرزو دارند روزي آنها را دوباره به خاک وطن متصل کنند. اما واقعيت اين است که نه آن سوي ارس هرگز پاره اي از خاک اصلي ايران بوده، نه اين سوي ارس، هرگز به جايي جز دولت مرکزي ايران تعلق داشته است. در دوره هاي خيلي کوتاهي البته ايران بر قفقاز تسلط داشته، اما در عمده دوره هاي تاريخي قفقاز خارج از حاکميت ايران بوده است. تشابه اسم برخي را به اين اشتباه انداخته که لابد در عمده تاريخ جمهوري آذربايجان و مناطق آذري نشين ايران وحدت سياسي داشته اند، در حالي که هرگز اينطور نبوده است. اين طرف ارس هميشه ايران بوده و آن طرف ارس هميشه انيران. هر دو گروهي که با دو انگيزه متضاد ( خيلي متضاد ) خياال خام اتحاد دو کرانه ارس را در سر مي پرورانند خوب است نگاهي اجمالي به تاريخ سه هزار سال گذشته قفقاز بيندازند. براي اطلاع بيشتر در اين باره شما را ارجاع مي دهم به مقاله مفصل و مستند دکتر عنايت الله رضا در همين باره . سرانجام : دوازده مولفه است که يک ملت را مي سازد. مهمترين آنها حس همبستگي ملي است. يعني اين حس که تک تک شهروندان قلباً خود را با يکديگر هموطن بدانند. بنا به نص صريح متون دانشگاهي جغرافياي سياسي اين حس فقط در ميان شهروندان چهار کشور به طور کامل وجود دارد: ژاپن، بريتانيا، ايران و يک کشور ديگر. بر اين مبنا تلاش براي نابودي و يا تجزيه اين کشورها بي فايده است، مگر آنکه تا نفر آخر تک تک شهروندان آنها کشته شوند. اينها تنها کشورهاي جهان هستند که اگر حتي فقط دو نفر از شهروندان آنها زنده بمانند باز يکديگر را هموطن خطاب کرده و در پي اعاده کشور خود خواهند بود. دقت کنيم در اين نکته که ايران تنها کشور کهنسال جهان است که در آن هيچ شهري به محلات قومي تقسيم نمي شود و به جز يک بار هرگز در آن نسل کشي يا جنگ هاي نژاد پرستانه رخ نداده است. يکي به خاطر شکيبايي و ديگر پذيري تاريخي ملت ايران و ديگري به خاطر همان حسن همبستگي ملي که به آن اشاره شد. خلاصه آنکه تجزيه طلبي در ايران سر به سنگ کوبيدن است و بس .
در نهايت : ماجراي درياچه اروميه ممکن است مشکلاتي براي سبز نويسي در ايران ايجاد کند. البته خوشبختانه رسانه هاي زيست محيطي و به خصوص وبلاگستان سبز در اين باره هشيار بودند و من نديدم کسي گول شانتاژهاي تجزيه طلبان سرخ را خورده باشد. اما بايد مراقب بود و همچنين نهادهاي امنيتي را مجاب کرد که سبز نويسي در ايران هرگز ابزاري براي سوء استفاده سياسي نبوده است و نيست و ماجراي درياچه اروميه نيز هيچ ارتباطي به فعالان زيست محيطي شناخته شده . http://iren.ir/Nsite/FullStory/?Id=2216
|