حافظ و عشق
عشق
می
ورزم
و
امید
که
این
"فن
"
شریف
چون
"
هنر"های
دگر
موجب
حرمان
نشود
یاداشت
بیستم
و
دوم
اپریل
۲۰۱۱
از:
دکتر
تورج
پارسی
در
بامداد
که
پای
کامپیوتر
نشستم
،
برخورد
کردم
با
چند
عکس
از
نصرت
رحمانی
همیشه
شاعر
،
نصرت
استکان
چای
بدست
دارد
،
شگفتا
که
نصرت
را
با
چای
زیاد
اختی
نبود
شاید
به
جای
شراب
مجبور
به
سرکه
شده
بوده
است
!!!
به
هر
روی
دیدن
نصرت
را
نیک
دانسته
و
یاد
ی
از
دورانی
شد
،
دورانی
دور
دورتر
که
نالان
می
گفت
:
عشق
شاید
هدیه
ابلیس
باشد
!: .
آمدم
سروقت
یاداشت
هایم
که
در
واقع
روزشماریا
تقویم
سال
۱۳۸۸
یا
۲۰۰۹
میلادی
است
که
خواهر
زاده
ام
"
یادمان
"
برایم
فرستاده
بود
،برگ
که
زدم
در
شنبه
پانزده
فروردین
از
نادر
پور
جمله
ای
را
یاداشت
کرده
بودم
:
"
عشق
از
یاد
بردن
خود
برای
خاطر
دیگری
نمی
تواند
بود
بلکه
به
یاد
آوردن
خود
از
برکت
دیگری
است
"
خود
را
به
ژرفای
گفته
ی
نادر
می
رسانم
می
بینم
عشق
یعنی
زایش
دوباره
،
شدنی
دیگر
!
شدنی
با
رنگ
و
بوی
ویژه
ی
خود
،
شدنی
با
نگاهی
تر
و
تازه
که
بر
آیندش
تازه
شدن
جهان
و
پیرامون
توست
!ااین
اصل
دیلکتیکی
بیانگر
حرکت
است
تا
حرکت
نباشد
تغیر
نیست
.
از
این
معنای
بسیار
سترگ
نادرپور
که
در
اینجا
عشق
را
"هنر
"می
داند
به
سوی
رند
شیراز
کشیده
می
شوم
:
عشق
می
ورزم
و
امید
که
این
"فن
"
شریف
چون
"
هنر"های
دگر
موجب
حرمان
نشود
فن
و
صنعت
در
ادب
پارسی
هر
دو
به
معنای
هنر
کاربرد
داشتند
.
رند
شیراز
،
هر
دو
روی
سکه
ی
عشق
را
ارج
می
نهد
،
عشق
شورست
وشادی
و
هم
غمی
است
جانکاه
،
پس
در
"
خلوت
غار
"
خود
،
غم
عشق
را
نیز
هنر
می
داند
و
پندفروشان
را
به
سخر
می
گیرد
:
ناصحم
گفت
که
جز
غم
چه
هنر
دارد
عشق
برو
ای
خواجه
ی
عاقل
،
هنری
بهتر
از
این
؟
یا
می
گوید
:
عاشق
رند
نظر
بازم
و
می
گویم
فاش
تا
بدانی
که
به
چندین
"
هنر
"
آراسته
ام
حافظ
در
غزل
هایش
حدود
۱۵۰
بار
واژه
عشق
را
بکار
گرفته
است
.
و
از
واژه
هنر
هیژده
بار
که
در
چند
ین
غزل
عشق
را
"
هنر
دانسته
"
و
به
آن
بالیده
است
.
به
جز
عشق
که
اسباب
سرافرازی
بود
آنچه
گفتیم
و
شنیدیم
همه
بازی
بود
سرانجام
رای
نهایی
را
در
شکل
یک
دکترین
آشکار
می
کند
:
عالم
از
ناله
ی
عشاق
مبادا
خالی
که
خوش
آهنگ
و
فرح
بخش
صدایی
دارد
ایران
دررودی
چهره
گر
هم
تعبیری
دارد
که
:
عشق
هم
دردست
و
هم
درمان
!
سرانجام
به
گفته
فیلسوفانه
،
ریاضی
وار
و
بسیار
بسیا
ر
ظریف
آلبرت
انشتین
می
رسم
:
قانون
جادبه
درباره
ی
افرادی
که
عاشقند
صادق
نیست
!!
***
از
جادوگر
عشق
،
خواهران
دوقلوی
موسیقی
و
شعر
زاییده
می
شوند
.
شعر
یک
دقیقه
پس
از
موسیقی
بند
نافش
بریده
می
شود
در
اینجا
یک
دقیقه
مساوی
است
با
هر
عدد
ممکن
!
اما
تاکید
بر
آن
است
که
در
زمان
پس
تر
دست
هم
را
می
گیرند
و
"
تاتی
تاتی
"
می
کنند
ساقی
بدست
باش
که
غم
در
کمین
ماست
مطرب
نگهدار
همین
ره
که
می
زنی
همه
ی
هنرهایی
که
زیبا
خوانده
می
شوند
نشانگر
نظم
و
تناسبند
که
شاید
بتوان
در
یک
واژه
یک
کاسه
اش
کرد
:
هم
آهنگی
!
این
هم
اهنگی
و
هم
خوانی
در
هنرهای
مکانی
مانند
:
پیکر
تراشی
،
پیکر
نگاری
و...
"
قرینه
یا
هم
مانند
"
نام
می
گیرند
اما
در
هنرهای
زمانی
موسیقی
وشعر
و....
"
وزن
"
نام
می
گیرند
/
وام
از
دکتر
خانلری
بر
خلاف
زنده
یاد
فرهیخته
دکتر
آریانپور
که
"
ادراک
نظم
و
وزن
را
از
آن
جهت
خوش
آیند
می
داند
که
وسیله
ی
گویای
غلبه
انسان
بر
طبیعت
است
"
این
قلم
ادراک
نظم
و
وزن
را
در
گام
نخست
موازی
شدن
با
طبیعت
ارزیابی
کرده
و
در
گام
نهایی
یکی
شدن
با
طبیعت
می
داند
.
انسان
که
جزیی
از
هستی
است
در
یک
گاه
از
تاریخ
زیست
بر
پایه
ی
نیاز
و
گاه
دیگر
،
آگاهانه
خواهان
و
خواستار
هماهنگی
است
،
چنانچه
گات
ها
نیز
بر
مقوله
ی
شناخت
و
پیوندش
با
هم
اهنگی
،
تاکید
دارد
.تنها
به
گفته
ویکتور
هوگو
یک
چیز
دشمن
نظم
وهم
آهنگی
است
و
آن
فقرست
!
*مقاله
ی
نادر
نادر
پور
به
نام
عشقی
به
بلندای
پرواز
سیمرغ
در
ایران
شناسی
سال
چهارم
شماره
سه
پاییز
۱۳۷۱،
www.savepasargad.com
کمیته بین المللی نجات پاسارگاد
|