آریو
برزن و گم نامی ها
از: دکتر تورج پارسی
آمده است كه : اسكندر مقدوني در بهار ۳۳۴ پيش از ميلاد با چهل
هزار سرباز به ايران هخامنشي تاخت . اسكندر پس از پيروزيها ي بي
شمار توام با غارت وكشتار و ويراني ، خود را به دربند پارس واقع
در شمال شهــــــر ارگان ( بهبهان كنوني ) رسانيد تا از آنجا
به استخرپايتخت ايران " كه در زير آفتا ب شهري ثروتمندتراز آن
نبود " (۱) برود .
يكي از سرداران بزرگ ايران به نام آريـــــــــــــو بـــــرزن
Aryo _ barzan
نگهبان و مدافع دربند پارس بود . او با چندين
هزار سپاهي در اين گذرگاه كه امروز به نام تنگه تكاب نامورست (
چون از ديواره تنگه ، آب چكه چكه مي ريزد تك آب يا در گويش
بهبهاني تنگ تكوخوانده مي شود ) جاي گرفت تا جلوي ورود اسكندر
را بگيرد. . اسكندردر گذر از دربند پارس دچار شكست شد و مجبور
گرديد كه وا پس بنشيند . متاسفانه يكي از سربازان ايراني كه اسير
شده بود در زير شكنجه راه برون رفت را به اسكندرنشان داد .
اين چنين اسكندرتوانايي يافت كه آريو برزن و سربازانش را محاصره
كند . آريو برزن براي شكستن حلقه تنگ محاصره ، با اندك سواران و
پيادگانى به سپاه دشمن تاخت . درين نبرد نابرابر، بسياري از
سربازان اسكندر راكشت تا توانست ازمحاصره رهايي يابد .اوتلاش كرد
كه خودرا به استخر" پايتخت مشرق زمين " برساند تا از كانون
فرهنگ و تمدن به دفاع بايستد اما ديگردير شده بود با اين حال
حاضر به تسليم نشد ومردانه جنگيد تا كشته شد .
شهر افسانه اي استخر كه پس تر به تخت جمشيد يا
perse polic
نامور شد ، به دست بربرهايي " كه بيشتر براي
غارت مجهز شده بودند " افتاد . جوانك مقدوني سرمست از پيروزي ،
دردرون كاخ هاي تخت جمشيد شگفت زده گشته ، خودكمتربيني وحسادت
ميدان به كينه اش داد به طوريكه آتش به كانون فرهنگي جهان زد
وشهري كه در حماسه ي تاريخي داد و خرد ، مسيوليتي بزرگ بر گردنش
گذاشته شده بود با خاك يكسان كرد . پرفسورpierre
chuvin
، استاد دانشگاه پاريس، حمله ي اسكندر را در
اين نخستين روزي كه جهان را لرزاند مورد پژوهش قرار داده است
.نخستين موضوعي كه در اين پژوهش چشمگيرست قتل و غارت و تخريب و
تجاوز به زنان است که يادآور تجاوز آشوريان به سركردگي آشورباني
پال در ايلام است.
اسكندر، پيش از آنكه به دنبال داريوش سوم
به ايالت هاي شمال شرقي برود تا با كشتن او كار امپراتوري را
يكسر كند، آتش زدن تخت جمشيد را در دستور كار خود قرار می دهد.
پرفسور پير شوون بر اين نکته تاكيد دارد كه اين كار «هيچ توجيه
نظامي ندارد و مورخين تا امروز نتوانسته اند علت آن را دريابند.»
سپس خود به دنبال دليل يا دلايليمی رود كه منجر به «اين عمل غير
منتظره» شده و حدس مي زند که: «اسكندر مي خواهد كليه اتباع تازه
اش كاملا دريابند كه يك امپراتوري تازه به وجود آمده است . براي
اينكه به خدمت ارباب تازه خود گردن بگذارند چه درسي بايد به آنها
داد؟» در اينجا پير شوون انگشت بر نسخه ي ارستو، مربي اسكندر، مي
گذارد که:
«بايد به نماد معتبر رژيم ساقط شده ضربت زد!»
شوش ، بابل و تخت جمشيد سه پايتخت و در واقع سه نماد معتبر
پادشاهان هخامنشي هستند؛ اما در ميان اين سه نماد تخت جمشيد
معتبرترين است، پس بايد تخت جمشيد را نابود ساخت: «چرا كه انهدام
تخت جمشيد اگر پاداشي براي لشكريان يا نوعي چالشگري باشد يك حركت
سياسي نيز خواهد بود . زيرا كاخي كه درون آن جاي گرفته مانند
ديگر كاخ ها نيست . در اين كاخ هر ساله در آغاز بهار تمام اقوام
امپراتوري به مناسبت جشن نوروز براي اداي احترام به شاهنشاه بزرگ
و خدايانش گرد مي آمدند و نمونه هاي محصولات ايالت هاي خود را به
حضورش پيشكش مي كردند ـ مراسمي كه نقوش برجسته ي آن تا امروز در
سرتاسر پله هاي كاخ ديده مي شود. اسکندر نخست برگزاري نوروز را
قدغن مي كند و سپس درست درشبي بهاري ـ بهار سال۳۳۰ پيش از
ميلاد ـ تخت جمشيد را با برنامه ريزي و تدارك مقدماتی حساب شده
اي به آتش مي كشاند... ستون هاي بر جا مانده از كاخ هاي تخت
جمشيد نمودار خونبار آن شب شوم است، شبي كه تاريخ شرمسار يورش
به تمدن شد، شبي پر حقارت كه گناهش را به گردن شراب و تائيس
آتني انداختند . تائيس، بر خلاف آنچه كه بدان متهم است، زني
بدكاره نبود بلكه همسر پتولمه، از سران نظامي اسكندر بود كه، به
گفته پلوتارك، از تجمل كاخ هاي ايراني لذت مي برد.» (۳)
تخت جمشيد راويران ساختند اما نتوانستند
بزرگواري تاريخي آنرا از تاريخ بزدايند حتا " خرابه هاي آن
تصويرهايي را كه نشانگر حيات و عظمتش بوده اند هنوز درخود نگاه
داشته اند. كافي است آنهار ا ببينيم و ترجمان آن شويم تا
بلافاصله حس كنيم از مسير اسرار آميزي عبور كرده ايم كه مارا هر
قدر هم كم به لحظه اي از لحظات تاريخ انسانيت وبه مرحله اي ازجهش
ها ي افتخارآ ميز يا درد انگيزآن پيوند داده است " . ستونهاي هم
چنان برافراشته آن ، با بردباري تاريخي ، به رهگذران مي نگرند ،
رهگذراگر درنگ كند ، صداي شاه شاهان به گوشش مي رسد كه مي گويد
:
" اي انسان آنچه را كه اهورامزدا گفت ، به تو مي گويم : از راه
راست مگرد ، انديشه بد مكن و از گناه بپرهيز." ۴
غارت و كشتار آفتاب شرق را تيره ساخت
شهر غارت شد " غارت پرسپو ليس بر دست سپاهيان نيمه وحشي مقدوني
مورخ را به ياد غارت وحشيانه ديگــــــــري مي اندازد كه هزار
سال بعد تيسفون را بر دست اعراب به تباهي كشيد ". ۵
تراژدي آنجا به اوج خود مي رسد كه د رميان غارتگران بر سر به
دست آوردن غنيمت هاي گرانبهاتر جدال در گرفت .در اين جدال ،
رختهاي گرانمند شاهي، فرش ها و پارچه هاي زيبا ، پاره پاره ،
گلدانها و جام هاي زرين و مجسمه ها قطعه قطعه گشت و اينگونه با
بي خردي بر تاريخ و هنر انساني با خون وآتش خط كشيدند وازكاخ هاي
شاهان هخامنشي كه نگارخانه هايي از هنر و خرد بودند ، تلي از خاك
بر جاي گذاشتند، كه به گفته اومستد
olmstead
"كاري انجام گرفت كه صرفا يك تبه كاري وحشيانه بود " ۶
به غير از نقدينه اي كه اين راهزن از گنجينه شاهي درربود به
گفته پلو تارك " بيست هزار استر و پنج هزار شتر اشيا گرانبهارا
مي بردند « دامنه اين غارت و تبه كاري آنچنا ن گسترده بود كه
باستانشناسان به زحمت توانستند سكه اي چند از آن دوران اززير خاك
به دست آورند .
افزون بر آنچه گفته شد سربازان مقدوني زنان و كودكان را مي
ربودند و پس از غارت رخت و زيورشان ، آنها را مورد تجاوز
قرارداده و مثل برده مي فروختند يا مي كشتند . بي داد وغارت
تجاوز و كشتار، آن چنان دامنه يافت كه مردم شهراز نوميدي وخشم
دست به خودكشي و سوختن خانه وسامان خويش مي زدند .
اين نخستين گام اهريمني غرب برعليه شرق بود
به طوريكه پس از گذشت هزاره ها گريشمن در كتاب ايران ازآغاز تا
اسلام خود ، آتس سوزي تخت جمشيد را " غير ارادي " ۷ دانسته ، و
مدعي مي شود كه "اگر مي بايستي انتقام سياسي گرفته شود ، شوش
بيش از تخت جمشيد مستحق بود ! 7 آقاي گريشمن درين زمينه پارا
فراتر گذاشته و هم چون مادر اين جوان كه او را " فرزند خدايان "
ناميداز اسكندر قديسي مي سازد ، قديسي كه » هرگز در طي جنگها ي
خود ، نواحي متصرف را به صورت بيابان در نياورد ، و سكنه ي
ولايات را در خون غرقه نساخت و شهرهاي آنان را منهدم نكرد " ! ۸
البته پلوتارك تاريخ نويس يوناني بر خلاف آقاي گريشمن اين تمدن
سوزي را گواهي كرده است . پرسنده هستم كه آقاي گريشمن باستانشناس
فرانسوي كشتار مردم شهر صور ( واقع در لبنان امروزي ) راكه هفت
هزاركشته بر جاي گذاشت و هزاران جوان كه بر ساحل دريا به دار
آويخته شدند و سوختن شهر و تجاوز به كودكان و زنان و به بردگي
بردن آنان توسط فرزند خــــــــــدايان را چه تعبيرمي كند ؟
آيااسكندرپس
از كشتاراسيران ايراني " در نامه هايش به خود نباليد كه چگونه
فرمان كشتار همگاني اسيران را داده بود؟
۹
ايرانيان پس از آن همه خرابي و غارت وكتاب سوزان كه اسكندر ببار
آورد ،با دلي پر نامش را با صفت گجستك " ملعون " بكار برده و مي
برند . ( يونانيان از جمله درغارت تخت جمشيد بخش نجوم و پزشكي
اوستا را به يونان بردند و سپس باقيمانده اوستا را سوزانيد ند )
آيا امروزه مي توان اين پرسش را مطرح كرد
كه به چه انگيزه ايرانيان يعني ميراث داران تخت جمشيد ، نام
اسكندر گجستك را برفرزندانشان مي گذارند ؟
آيا فراموش كرده اند كه در زمان ساسانيان ،يكي از گناهان نا
بخشودني اين بود كه كسي نام غير ايراني بر نوزاد ش بگذارد ؟.
آيا " يهودياني را ديده ايد كه نام آيشمن را برفرزندشان بگذارند
" ؟
آيا كسي از نزديكان خود را مي شناسيد كه آريو برزن نام داشته
باشد ؟
پاسخ نا گفته پيداست !.
در سال ۱۳۵۴ به يكي از دانشجويانم ماموريت دادم درين زمينه
كندوكاوكندتااگردر سطح كشور، نامي از اين سرباز روي روستايي ،
خياباني ، كوچه اي ، دبستاني يا دبيرستاني وجود داشته باشد ،
ياداشت كرده و به من بنماياند . پس ازشش ماه دفتري چهل برگ
تحويلم داد .
روي نخستين برگ عنوان پژوهش نوشته شده بود : نام آريو برزن بر...
روي دومين برگ : نام پژوهشگر ... و استاد راهنما .... روي سومين
برگ سه جمله نوشته شده بود :نه بر دبستاني ، نه بر دبيرستاني نه
بر. ... نام اين سرباز نهاده نشده است . از سد نفر پرسيدم تعداد
كمي ، سرباز جانبازو گمنام را مي شناختند . تنها يك دبستان شش
كلاسه در شهر بهبهان به نام اين گمنام هست كه روي تابلو آن با خط
خسته اي نوشته شده است :
" دبستان دولتي آريوبرزن "
طنز شكننده اين دانشجو را فراموش نمي كنم !
آنچه که از غارت و تخریب اسکندر ، عرب ، مغول ، مردم ناآگاه به
تاریخ ودلالان قاچاچیان میراث فرهنگی مانده بود باروی کار آمدن
حکومت جنایتکار ، دزد ، فاسد ، دلال ، غارتگر جمهوری اسلامی به
تباهی کشیده شد ، برای آگاهی بیشتتر به نوشته های این قلم و دیگر
مردمان اهل قلم با این سایت دیدار بکنید .
http://www.savepasargad.com/
سرچشمه ها :
۱ــ ديدور به نقل از دكترزرين كوب ، تاريخ مردم ايران پيش از
اسلام ، رويه 214 ، چاپ امير كبير.
۲ــ آلبر شاندرو ، كورش كبير ترجمه قاضي رويه386 ، چاپ اول ،
انتشارات زرين .
۳ –
pierre chuvin
. ـ كيهان لندن شماره ي ۹۹۸چهارشنبه ۳۱مارس ۲۰۰۴.
۴ــ كتيبه داريوش در نقش رستم .
۵ــ زرين كوب رويه 215 .
۶ ــ ا. ت . اومستد ، تاريخ شاهنشاهي هخامنشي ، ترجمه دكتر مقدم
، رويه 723 چاپ سوم امير كبير.
۷ ــ ر. گريشمن ، ايران از آغاز تا اسلام ، ترجمه معين ، چاپ
هفتم ، رويه 244.
۸ ــ همان 245.
۹ ـ همان 245.
۱۰ ـ اومستد 722 .
۱۱ ــ بهمن
www.savepasargad.com
کمیته بین المللی نجات پاسارگاد
|