|
مکتب رجبی در تاریخنگاری!
سخنانی درباره گفتگوی دوم روزنامه اعتماد با دکتر پرویز رجبی
از: بهرام روشن ضمیر
پژوهشگر تاریخ ایران
نقدها را بودی آیا که عیاری گیرند
تا همه صومعهداران پی کاری گیرند (حافظ)
میدانیم که پس از چاپ مصاحبه دکتر پرویز رجبی با روزنامه اعتماد در آبان ماه که در آن مسائل فرهنگی و اجتماعی و تاریخی یکجا مورد بررسی قاطع قرار گرفت، سیلی از تأییدها و تشویقها به روزنامه مربوطه و همچنین به دکتر رجبی رسید، اما در این میان -به گفته جناب غیاثآبادی- فردی بیهویت که هنوز پا در مرحله شاگردی نگذاشته، به نام بهرام روشنضمیر به خود جرأت داد تا از استاد استادان –به گفته آقای غیاثآبادی، سازنده «مکتب رجبی در تاریخنگاری»- انتقاد کند و نقد خود را در همان روزنامه به چاپ رساند. بلادرنگ پس از چاپ آن، سیلی از اعتراضات روانه گشته و سراسر محیط مجازی را دربرگرفت. از آن جمله میتوان به چنین مواردی اشاره کرد: نوشتاری از دکتر رجبی در تارنگار دکتر رجبی، نوشتار دیگری از ایشان در تارنگار دکتر دوستخواه، نوشتاری از آقای غیاثآبادی در همان تارنگار، نوشتار دیگری از او در تارنمایشان و همچنین در روزنامه اعتماد و بسیاری نوشتههای دیگر از افرادی دیگر!
البته هیچ پاسخی به همان “شاگرد بی هویت” داده نشد. تا اینکه روزنامه اعتماد یکبار دیگر گفتوگویی با دکتر رجبی در دیماه انجام داد و آن را بدون نام شخص مصاحبهگر به چاپ رساند. هرچند میدانیم نام بردن و یا حتی وجود داشتن مصاحبهگر چندان هم مهم نیست!
یادآوری میشود که جملات درون گیومه مستقیماً از مصاحبه مربوطه در روزنامه و بیکم و کاست برداشت شده است.
از آنجا که در مصاحبه پیشین ایراداتی پیش آمده بود، اینبار سازندگان مصاحبه تلاش کردند تا از همان آغاز اساس را بر شفافیتسازی بگذارند. به همین جهت نوشتند: «به کار بردن واژه عربها و اعراب منظور مسلمانها هستند.» مهم نیست که این جمله ایراد دستوری دارد! شنونده باید عاقل باشد.
در ادامه مینویسد: «چون اسلام ابتدا در عربستان شکل گرفته بود، طبیعی است که اکثریت قریب به اتفاق مسلمانها را عربها تشکیل میدادند.» باز هم مهم نیست که جمله بیربط و بیمعنی است و این که دینی در جایی شکل بگیرد، لزوماً اکثریت قریب به اتفاق هوادارانش را، از آن سامان بدست نمیآورد. نمونهاش مسیحیت که در یهودیه زاده شد، آیین بودا که در هند آفریده شد و …
بیایید بنیاسرائیلی نباشیم و برایمان مهم نباشد که در مصاحبه مذکور، بیشتر سخنان درباره عربها و فرهنگ عربی مربوط به پس از اسلام و گاهی مربوط به امروز است. بنابراین نمیتوان از آن، مسلمانها را برداشت کرد؛ چون اکثریت مسلمانان، پس از اسلام دیگر عرب نبودند.
هرچند دکتر رجبی در طول مصاحبه منطق و سندی ارائه نمیکند، اما تا بخواهید اصرار میکند که اسلام با سرعت نور، در ایران رشد یافت. ما هم اصرار دکتر را میپذیریم؛ چون اگر نپذیریم به مویز شدن پیش از غورگی متهم میشویم! به بی هویتی و پیشاشاگردی! ولی شوربختانه در این صورت، با توجه به اشاره خود دکتر به بیشتر بودن جمعیت ایرانیان از عربها در آن زمان، نتیجه میشود که سخن از مردمان مسلمان و فرهنگ و تمدنشان پس از اسلام، پیوندی منطقی با اعراب نمیسازد و این همه مدح و ستایش اعراب پس از اسلام پوچ میشود.
خودتان یکبار از آغاز بررسی کنید.
آقای رجبی از مقامات مسئول و از حساسیتهای جوانان ایران میترسند؛ اما با ستیزهای پیاپیشان با حساسیتهای جوانان و سکوت در برابر مقامات مسئول، ثابت میکنند که در برابر جوانان ایران شجاعند! سخن درباره مورد دیگر را سانسور میکنم؛ چون دکتر رجبی به حق فرمودند که هر کدام از ما درون خود یک اداره سانسور داریم.
اما در ادامه بحث به مکتب دکتر رجبی میپردازیم. نویسنده بیهویت پیششاگرد، یعنی بهرام روشنضمیر، در پاسخ پیشین خود گوشههایی از مکتب منطقی دکتر رجبی را به جهانیان نشان داد؛ اکنون به گوشهای دیگر نگاه میکنیم.
× مثال آوردن، یعنی اثبات یک تئوری بزرگ
یعنی اگر دکتر رجبی در تورنتو یا پاریس میگوید تهران تمیزتر از این شهرهاست، و چند ایرانی مخالفت میکنند و تلاش میکنند استاد را قانع سازند که چنین نیست، نتیجه میشود که ایرانیان مطلقنگر هستند. از آنجا که قرار شد بنیاسرائیلی نباشیم و مته به خشخاش هم نگذاریم توجه نمیکنیم که:
از کجا معلوم آن ایرانیان مقیم پاریس و تورنتو درست میگفتند؟ هرچه باشد آنها مقیم آنجا هستند و دکتر رجبی تنها برای یک سفر به فرانسه و کانادا رفته بودند. (میدانیم که دکتر در آلمان درس خواندهاند.)
از کجا پیدا که دکتر، تهران را خوب گشته است؟ آیا به راستی دکتر رجبی از اوضاع و احوال محلههای پایین شهر و حومه جنوبی تهران آگاه است؟
به فرض که آن ایرانیان اشتباه میکردند، چطور میتوان حکم به مطلقنگریشان داد؟ آیا این خود، مطلقنگری نیست؟
به فرض که آن ایرانیان مطلقنگر بودند؛ چطور میتوان مشتی به این کوچکی را نمونه خرواری به این بزرگی دانست؟ بر این اساس باید گفت آلمانیها همه نژادپرست، ایتالیاییها همه فاشیست، ژاپنیها همه میلیتاریست، اعراب همه تروریست و انگلیسیها همه چپاولگرند؟
× سند و مأخذ مهم نیست. چون من مدرک دارم میدانم چه میگویم!
در همه دانشها و حتی در همین خاورشناسی، ایرانشناسی و تاریخ، بزرگترین و سرشناسترین نویسندگان، نوشتار و گفتار خود را -اگر دارای یک گزارش تاریخی یا یک نتیجه کارگاهی باشد- به منابع مزین میکنند. برای نمونه نگاه کنید به مقالات نویسندگانی چون پیر بریان، یوزف ویسههوفر، هلن سانسیسی، مری بویس، آملی کورت و… در کتاب تاریخ هخامنشی (با ترجمه مرتضی ثاقبفر از نشر توس، ۱۳۸۸)، که اتفاقاً محصول سخنرانیهای آنان هستند، اما از رفرنسهای علمی سرشارند. در مکتب دکتر رجبی چنین نیست؛ پس نتیجه میگیریم که «ایرانیان هخامنشی، وقتی شاه میمرد تمام خدمه، زنهایش و رئیس دیوانش را خفه میکردند و با او چال میکردند که تنها نباشد» چون دکتر میگوید، هیچ نیازی به مدرک نیست.
«شاه ساسانی (منظور یزدگرد یکم بوده)، ولیعهدش (یعنی بهرام گور) را میفرستد بین اعراب برای تربیت، این نشان میدهد یک جای قضیه لنگ است.» اصل سخن درست است، اما بحث درباره حاشیهها و جزئیاتش میتواند یک مقاله و یا حتی کتاب باشد؛ ولی نتیجه میگیریم که یک جای قضیه میلنگد! کجای قضیه میلنگد؟ اصلاً قضیه چیست؟ شاید این برمیگردد به همان اداره سانسور درون هر ایرانی!
× پرسش پرسشگر مهم نیست. هر چه میخواهد دل تنگت بگو!
در یک مصاحبه، مصاحبهشونده مجبور است به مصاحبهکننده پاسخ بگوید و باید دقیقاً در چارچوبی که او میخواهد حرکت کند.
پرسشگر میپرسد (اصلاً تیتر هر دو گفتوگو همین است) که تحلیل شما از شکست ساسانیان، چیرگی اعراب بر ایران و گسترش اسلام چیست؟ دکتر پس از اثبات مطلقنگری ایرانیان (شاید خود دکتر ایرانی نیستند، چون گمان نمیکنم ایشان به خودشان اتهام مطلقنگری بزنند) و سنت زنده به گور کردن ایرانیان در زمان هخامنشی! میگوید: «دین اسلام دین عربی نیست، این دین در جایی که مستعمره ایران بود یعنی جزو خاک ایران بود، مثل یمن و عدن گسترش یافت.»
جدا از بیربط بودن پاسخ به پرسش مربوطه، نیک میدانیم که اسلامِ نخستین، ربطی به یمن و عدن ندارد. پیامبر اسلام اهل مکه بوده و در مدینه اسلام را استوار کردند. پس از آن اسلام توسعه یافت و همانطور که به یمن نفوذ کرد، به ایران، سوریه، مصر و… هم نفوذ کرد.
هرچه میخواهد دل تنگت بگو!
یا پرسشگر میپرسد چرا اعراب آن زمان حجاز را به لحاظ مدنیت عقب مانده میشمرند و دکتر پاسخ میدهد: «قبایل در جاهای مختلف بودهاند و نشان دادهاند که مدنیت خاصی دارند. مدنیت به معنای خاصش احترام متقابل افراد به یکدیگر است.» «همین الآن در مجالس خانوادگی میشنویم میگویند رفته بودم مکه، اذان گفتند و همه مغازهها را رها کردند، بدون اینکه قفل بزنند رفتند نماز بخوانند. چطور قومی که میگوییم وحشی است، چنین مدنیتی دارد. منظور این نیست که آنها یک سر و گردن از ما بالاتر هستند.»
اینجا روشن نمیشود که براساس کدام فرهنگ، تمدن یعنی احترام متقابل افراد به هم؟ در این صورت شاید پیشینه تمدن به پارینه سنگی برسد؛ چون لابد آن زمان هم، انسانهای نخستینِ درون غار، احترامی نسبی به هم میگذاشتند. روشن نیست که وضعیت امروز اعراب (چه در مکه و مدینه که از ترس شرطه، مجازات قطع ید، وضعیت سخت اقامت دائم و کنترل فوقالعاده امنیتی مسافران دزدی وجود ندارد و چه در قاهره یا مناطق عربنشین اروپا و یا همین ایران خودمان که بیننده جرمخیزی بیش از اندازه هستیم) چه پیوندی به موضوع بحث یعنی ۱۴۰۰ سال پیش دارد؟ مگر هنگام سخن درباره بربریت اقوام ژرمن و گوتیک، در تقابل با مدنیت رمیها در ۲۰۰۰ تا ۱۶۰۰ سال پیش، کسی میتواند به دانش و صنعت پیشرفتهتر آلمانیهای امروز نسبت به ایتالیاییها اشاره کند؟ شاید بتوان توصیه کرد که یکبار دیگر تعریف علم تاریخ باستان و دیگر علوم انسانی را مرور کنیم.
روشن نمیشود که چه کسی گفته اعراب وحشی بودند؟! وحشی با آن بار منفی که در ذهن تداعی میکند، به اقوام نیمهمتمدن یا نهچندان پیشرفتهای چون عربهای باستان، گفته نمیشود.
البته منظور دکتر این نیست که اعراب یک سر و گردن از ما بالاتر هستند، بلکه منظورشان آن است که کمی از ما بالاترند؛ چرا که ما زیاد دروغ میگوییم و آفت جامعه ما دروغگوییست. مهم هم نیست که از قرائن برمیآید که در ایران باستان دروغگویی کم بود و مردمان بسیار به راستی ارج مینهادند. پس دلایل وجود اداره سانسور درون هر ایرانی و وجود دروغ در جامعه امروز را باید از منشأیی دیگر دانست.
× خودت خودت را نقض کن!
قرار بود دکتر رجبی پاسخ دهند که چرا اسلام در ایران توسعهای زودهنگام یافت. ایشان پس از چند بار حاشیه رفتن، میگوید: «من نمیتوانم تصور کنم اسلام اولیه که وارد ایرانی شد که خودش جامعهای مذهبی بود، با چه زبانی و چگونه توانست عقاید و ایدههایش را در زمانی کوتاه به ایرانی تفهیم کند. الان من که ۷۱ سالم است دکترا دارم، استاد دانشگاه هستم، هنوز انگلیسیها با من حرف بزنند بعضی مسائل را نمیفهمم. شش سال در دبیرستان عربی خواندهام، نصف لغات فارسی امروز عربی است، هنوز اگر عربی با من حرف بزنند نمیفهمم. من نمیدانم اسلامی که به ایران آمد چه شکلی توانست عقاید و دستورات خود را به ایرانیان بفهماند؟ با چه زبانی؟ درحالیکه ۱۰ سال بعد از عمر مسلمانها در خجند بودند، خجند تقریباً ۱۵۰۰ کیلومتر آن طرف مشهد است.»
ایران جامعهای مذهبی بود. زبان عربی آن اندازه با پارسی متفاوت است که امروز یک دکترای اسلامشناس و استاد دانشگاه با ۷۱ سال سن با اینکه نیمی از واژگان زبان مادریاش عربی است و شش سال در دبیرستان عربی خوانده، عربی نمیفهمد. چطور میشود که ۱۴۰۰ سال پیش، ۱۰ سال پس از مرگ عمر خلیفه دوم، مسلمانها در خجند بودند؟
منطق: پس، اسلام هرگز نمیتوانسته با این شتاب با ایرانیان ارتباط برقرار کند. عربها به دلیل همزبانی با قرآن و به جهت اینکه خودشان پیشتر دینی نداشتند، مسلمان شدند، ولی ایرانیان طبعاً با آن سرعت نمیتوانستند مسلمان شوند. پس حضور مسلمانان در ایران یا در خجند، در ۱۰۰۰ کیلومتری آنسوی مشهد (و نه ۱۵۰۰)، نشان از حضور نظامی خود عربهاست و بس؛ همچنانکه امروز کریسمس و ژانویه در عراق و افغانستان انعکاس دارد، چون ۲۰۰ هزار سرباز آمریکایی – انگلیسی در آن سرزمینها هستند. پرسشگر نیز همین را میگوید.
مکتب دکتر رجبی: دکتر رجبی میگوید: «بله آنها را میدانم، ولی ببینید ما هزار سال با رومیها و یونانیها جنگیدیم؛ ولی مذهب آنها را نگرفتیم. غیر از سلوکیه که مدت کوتاهی آمدند، ولی ما آنها را قبول نکردیم، خودمان ماندیم. به رغم این واقعیتها چطور میشود که مذهبی از بیرون میآید که ظرف ۱۰ سال پیروانش سر از خجند درمیآورند؟ این باید تحلیل شود. من تنها گشاینده و مطرح کننده این سوال هستم، ادعایی ندارم. میپرسم چگونه میشود که ظرف ۱۰ یا ۲۰ سال، جهانی به این وسعت را از شامات تا خجند و تا هند میگیرد.» «رئیس جمهور به کشور دیگری میرود، بدون مترجم نمیتواند برود. حالا مردم ساده مسلمان، که زبان قومی دیگر را نمیفهمیدند، چطور با آنها حرف میزدند؟ و چگونه ملت مخاطب آنها حرفهای آنها را قبول میکند و مسلمان میشود؟ من نمیخواهم پاسخ قطعی به این پرسش بدهم ولی یک ایراد دارم و یک نظر. ایرادم این است که در بررسی این مسأله باید فکر کنیم ۱۴۰۰ سال از آن واقعه گذشته، اخباری به واقعیت ماجرا افزوده شده، به حق و ناحق کاری ندارم. منظورم این است که قضیه پیچیده شده است. کسی که نمیدانست قل هو الله احد… یعنی چه، چطور آن را هر روز میگفت. زبان عربی سختترین زبان دنیاست.»
اینجا گویا مهم نیست که تک تک جملات دکتر ایراد دارد. میگوید ما با رمیها و یونانیها جنگیدیم؛ ولی مذهب آنها را نگرفتیم. حال آنکه بلادرنگ پس از اشغال ایران به دست مقدونیها، یونانیمآبی در ایران دیده شد و هر آنچه از آثار دوره سلوکی و نیمه نخست اشکانی در ایران دیده میشود، رنگ و بوی دین و فرهنگ هلنی دارد. هرودوت ۱۱۰۰ سال پیش از اسلام و یورش عرب، به این ویژگی ایرانیها اشاره دارد و پلوتارک ۶۵۰ سال پیش از اشغال ایران و توسعه اسلام، از رواج زبان و فرهنگ یونانی در شهرهای بزرگ ایران سخن میگوید. این «خودمان ماندیم»ِ دکتر رجبی، برمیگردد به رنسانس ساسانیان. دوره سلوکی ۱۵۵ سال (در شرق ایران ۸۰ سال) به درازا کشید و چنین تأثیری از خود بر جای گذاشت. دوره خلفای عرب -با توجه به اینکه طاهریان، آلبویه، سامانیان، غزنویان، سلجوقیان و … سرسپرده خلیفه بغداد بودند- ۶۰۰ سال به درازا انجامید و حاکمیتهای پس از آن هم، در عربمسلکی دستکمی از اعراب نداشتند. با نگاه به چنین پدیده شگرفی از جبر تاریخی و اتفاقاً با توجه به نکاتی که دکتر رجبی -مبنی بر عدم ارتباط فرهنگی و زبانی میان ایرانیان و اعراب مسلمان- پیش میکشد، باید پرسید که چگونه میتوان سخن از اسلامپذیری زودهنگام ایرانیان زد؟ یک پای قضیه دکتر رجبی لنگ است.
× قیاس معالفارق و سپس نتیجهگیری
پرسشگر میپرسد: آیا اسلامپذیری ایرانیان به دلیل زر و زور اعراب بوده است؟ دکتر رجبی پاسخ میدهد: «من تعجب میکنم، ایرانیها جنگ ندیده نبودند. ایرانیها هم از نظر تعداد از آنها بیشتر بودند، هم از نظر مدنیت بالاتر بودند، هم غرور ملی بیشتری داشتند. اسکندر را از پا درآوردند. اگر از من بپرسند نظر تو چیست با احتیاط میگویم علت این پدیدار این است که مسلمانان دو سه نکته را رعایت کردند. یکی بیرون آوردن مردم از دوره تکحزبی حکومت شاه ساسانی بود. مسلمانان دعوت به تشکیل امت میکردند. در امت همه برابرند و شکاف اجتماعی معنی ندارد. به جای ملت، آنها قائل به امت بودند که از هر رنگ و نژادی در آن جا دارند.»
مقایسه و سنجشهای بیربط و قیاسهای معالفارق از ویژگیهای مکتب ایشان است. میگوید ایرانیها اسکندر را از پا در آوردند؛ ولی از اعراب شکست خوردند. حال آنکه آشنایانِ تاریخ میدانند که اسکندر، تنها در شش سال تمام ایران را گشود و چنان برقآسا از مقدونیه (در شمال یونان) به تخت جمشید (در قلب پارس) رسید که شماری از پژوهشگران، پیروزیهای او را افسانه و دروغ میخوانند. اسکندر هشت سال در ایران بود و بارها از سوی مقدونیان و یونانیان مورد حمله و ترور نافرجام قرار گرفت و در پایان احتمالاً به دست سرداران مقدونیاش کشته شد. در این دوره جز مقاومت آریوبرزن و اندک شمار یارانش در فارس و بسوس در باختر که آنها هم در همان سال نخست بود، نشانهای از مقاومت نیست، یا بوده و به دست ما نرسیده است. آنگاه در دوران اعراب، بر اساس تاریخهای عربی (طبری، فتوحالبلدان بلاذری، آثار مسعودی، ابن خلدون و…) درگیری میان اعراب مسلمان و ایرانیان، از زمان پوراندخت در حدود ۶۳۰ میلادی آغازید و در ۶۳۲، زمان یزدگرد سوم به اوج گرایید. در ۶۴۲ درحالیکه نیمه غربی کشور در اشغال اعراب بود، خلیفه به دست یک ایرانی در مدینه کشته شد. در ۶۵۰ یزدگرد سوم درگذشت و در ۶۵۵ خلیفه سوم به دست شورشیانی که ایرانیان در میان آنها بودند در مدینه کشته شد. با مرگ هر خلیفه شهرهای ایرانیِ بیشتری به پا میخاستند و این اوضاع خونین در دوران حضرت علی (ع) و سپس معاویه به تفصیل در آثار تاریخی عربی آمده و اعراب با افتخار از نبردهای پیاپی خود با ایرانیان یاد کردهاند. حال آنکه هیچ اثری از چیزی که بتوان مقاومت خواند در اورشلیم، دمشق، مصر و آناتولی بیزانس روی نداد و تنها قسطنطنیه (کنستانتینپول) خود را نگاه داشت.
در این جنگ و گریزهای خونین، اعراب فرصتی نداشتند تا تئوری امت در برابر ملت را مطرح سازند! تازه، هنگام سخن از چگونگی حکومت در یک کشور، امت و ملت معنایی ندارد. امت و ملت مربوط به چگونگی حکومت بر جهان است. اسلام بر جهان چیرگی یافت و تئوری امتمحوری را مطرح کرد. هرچند در دورههایی، عملاً همان ملتمحوری عربی در دستور کار قرار گرفت. ولی امت در ایران یعنی چه؟ هنگامی که ما ایرانیان از یک ملتیم و همه کسانی که در ایران بودند، از ملت ایران بودند، تئوری امت به نمایندگی اعراب، به چه کار میآمد؟!
اتفاقاً امت، چند حزبی ایرانیان را از میان برد و شعار «حزب فقط حزبالله» را رواج داد. بر اساس آنچه میدانیم، در ایران پایان ساسانی، میلیونها مسیحی، یهودی و بودایی میزیستند و اگرچه درگیری میان آنان، زرتشتیانِ اکثریت و دولت مرکزی بود؛ ولی چنین رنگارنگی هرگز در بیزانس و رم وجود نداشت. اسلام آمد و شعار برابری درون امت اسلامی را مطرح کرد؛ ادیان غیرکتابی نابود شدند و ادیان کتابی چون زرتشتی، مسیحی و یهودی هم مجبور به خراجدهی شدند و این امر -با توجه به مشکلات اقتصادی-، به جنگ و در نتیجه کشتار یا تغییر دین انجامید.
در این صورت، انصافاً مسلمانان ارتش آزادیبخش بودند؟ اینجا جای سخنگویی درباره حقوق الهی نیست و اگر به مشیت خداوند ایمان بیاوریم، در آن صورت مسلمانان دست خدا بر روی زمین بودند تا اسلام را توسعه دهند. سخن در اینباره دروندینی میشود؛ ولی بر اساس منطق و اسناد، چگونه میتوان گفت مسلمانان عرب، ارتش آزادیبخشِ ایرانیان بودند؟
در مکتب دکتر رجبی گفته میشود که: «مسلمانها وقتی به ایرانی میرسیدند، میگفتند نه، فقط بگو مسلمانم، راحت و آزادی، دیگر خودت هرچه هستی باش.» این جمله بیمعنی است. یعنی چه مسلمان باش و در عین حال هرچه میخواهی باش! اسلام، به اعتراف دوست و دشمن، کاملترین، جامعترین و مانعترین دین، آیین، شریعت، مکتب، ایدئولوژی و هویت را دارد. اینجا اسلام را با لیبرالیسم اشتباه گرفتهاند و به گمانم این توهین به اسلام باشد.
در مکتب دکتر رجبی بیانصافی به آنجا میرسد که کم بودن نام اشخاص و افراد دانشمند در ایران باستان، به نسبت انبوه نامهایی که از دانشمندان پس از اسلام داریم، به منزله نبودن دانش گرفته میشود. به گمانم دکتر رجبی به همه حق پرسیدن میدهند. اینجا به عنوان یک شاگرد یا پیششاگرد از ایشان میپرسم که آیا میدانند مخترع موبایل یا همان تلفن همراه کیست؟ و اگر نمیدانند، چگونه است که دستاوردی به این بزرگی بدون مخترع است؟ مگر میشود؟ قطعاً مخترعی دارد. مخترع آن «مارتین کوپر» است. چرا او را نمیشناسیم؟ چون در دانش دیگر مانند گذشته، فردمحوری وجود ندارد. بیشتر دستاوردها به صورت گروهی انجام میشود و به نام شرکت تجاری ثبت میشود. همه میدانند که زیمنس، اریکسون، نوکیا، سامسونگ و سونی چه دستاوردهایی در این زمینه داشتهاند. بیآنکه کسی بداند چه مهندسین و مخترعینی، عمر خود را در این شرکتها گذاشتهاند و شهرتی نیافتهاند. میگویند اینترنت محصول پنتاگون آمریکا، سفر به ماه محصول ناسای آمریکا، ویدئو محصول کمپانی جی.وی.سی ژاپن و رایانه محصول IBM است؛ ولی هیچکدام «هاوارد آیکن» را نمیشناسیم. این نشانه تغییر سامانه علمی است که بر اساس آن کار گروهی ملاک قرار گرفته و به شکل فردی دیگر نمیتوان خودی نشان داد. واپسین دانشمند جهانی که در زمینه دانش تجربی و ریاضی میشناسیم، آینشتین است. آیا پس از او جهان دیگر دانشمند ندارد و یا اینکه امروز هزاران آینشتین داریم که نمیتوانند مانند او شهرت کسب کنند؟ درست یا غلط در ایران باستان، همین سامانه وجود داشت، یعنی اثری از فردیت نبود. خداینامهها بودند ولی نویسندگانشان چه کسانی بودند؟ نویسنده «کارنامه اردشیر بابکان» کیست؟ به جز گاتها، نویسنده باقی اوستا کیست؟ سازندگان تخت جمشید کیستند؟ دکتر رجبی میگوید همینکه نامشان نمانده نشان ضعف کار است. کدام ضعف؟ آیا نمیتوانستند در صفحه نخست همین کتابها یا در گوشه سنگها، نامشان را بنویسند. چرا ننوشتند؟ پاسخ این پرسش به مرام، مسلک و فرهنگ آن دوره برمیگردد. پس از اسلام این حالت از میان میرود و همچون یونان باستان، شماری از افراد سرشناس میشوند. سخن از این نیست که کدام درست است و کدام نادرست؛ زیرا همچنانکه میبینیم، امروزه دوباره همان حالت ایران باستان جا افتاده است.
مصاحبهگر به نکتهای بسیار عالی اشاره میکند: «شاید کسی بگوید در آن زمان نیازی نبوده که این تلاشهای فردی انجام شود. بعد که مسأله تهاجم پیش آمده، طبعاً هرکس به طور خودجوش فعال میشود تا فرهنگ، هویت و میراث خود و جامعهاش را حفظ کند.» فلاکت جهش میآورد. این را شاید بتوان یک اصل جامعهشناسی و روانشناسی دانست. البته استثنا هم دارد و شاید به استعداد ذاتی هم ربط پیدا کند؛ ولی بیگمان اگر کسی مستعد باشد، فلاکتش باعث جهشش خواهد شد.
در ایران باستان خداینامههایی هست. فردوسی پانصد و سی سال پس از اسلام، خداینامهها را به نظم میکشد و با این زیبایی بیمانند به یادگار میگذارد. میتوان گفت که چه پیش از فردوسی و چه پس از او در این چند هزار سال، هیچ ایرانی دیگری توان، نیرو و استعداد فردوسی را نداشته است؛ ولی نمیتوان گفت انگیزهاش نبوده. چرا نبوده؟ این همان فلاکت است!
× زدن به صحرای کربلا
دکتر رجبی میگوید: «بعید است که در یک جامعه هزار سال مردم هیچ مشکلی با دولتشان نداشته باشند. حالا میبینیم ظرف چهار سال چقدر مشکل سراغمان میآید، نمیشود تصور کرد که در آن دوران هیچ مشکلی نبوده است. البته حرف من حجت نیست، من سوال طرح میکنم که چطور اینطور شد. فردوسی طوسی از کجا آمد؟ چرا در زمان ساسانیان یک فردوسی طوسی نداریم؟» حال آنکه کسی نگفته بود در هزار سال مردم هیچ مشکلی نداشتند، سخن از فلاکت است، یک فلاکت بزرگ و ادامهدار.
مصاحبهگر: «در پاسخ به سوالتان که چطور ایرانیها در این مدت کم مسلمان شدند، برخی میگویند، عربها آمدند قانون جزیه را گذاشتند و گفتند هرکس مسلمان نشود باید جزیه بدهد. خیلیها محاسبه کردند، دیدند که مسلمان شوند به نفعشان است و مسلمان شدند.» دکتر رجبی: «من حرفم این است که جدیتر باید به ماجرا نگاه کنیم. دلمان باید برای تاریخ بسوزد. بزرگترین خائنان به تاریخ هر ملتی، شیفتگان آن تاریخ هستند. بزرگترین خائن تاریخ ایران، دانشجویی است که شیفته تاریخ ایران است. از فرط شیفتگی حقایق را کتمان میکند یا ندید میگیرد.»
مصاحبهگر: «در رابطه با حمله مسلمانان با مسألهای مواجه میشویم که بخشهایی از ایران مثل طبرستان تا سالها در مقابل مسلمانان مقاومت میکنند. نه مسلمان میشوند نه تمکین میکنند. علت این پدیده چیست؟ اگر واقعاً جاذبه دینی و آرمانی وجود داشت چرا آنها مسلمان نشدند؟» دکتر رجبی: «ما قبل از اسلام عدن و یمن را گرفته بودیم، بالا را گرفتیم، جنوب را هم تصرف کردیم ولی مکه و مدینه را رها کردیم. چرا؟ آیا این بخش از سرزمین اعراب واقعاً مقاومت کردند؟ نه، شاید یک دلیلش این بود که این مناطق راه سهلالوصول نداشت. بیابانهای خشک و طویل در میان بود. در طبرستان هم موانع طبیعی حائل بود. کوههای البرز امروز به رغم جادههایی که الآن درست کردهاند، یک روز برف میآید راهها بسته میشود. در سمت شرق هم ما هرگز نتوانستهایم از کابل آن طرفتر برویم برای اینکه کوههای هندوکش جلوی ما را گرفته بود. بعد از اینکه هندوکش تمام میشود، دره بسیار وسیع، پنج شش برابر کویر نمک ما، کویر خشک است.»
مصاحبهگر: «چطور شما عامل جغرافیایی را در اینجا اصل میگیرید در حالیکه علت جذب شدن سایر مناطق را پیام آزادی، برابری و برادری دانستید.» «خود شما در کتاب ترازوی هزارکفه مینویسید شعارهای برابری و برادری دردی از مردم دوا نکرد و فقط پایههای خلافت دو خاندان سلطنتی بنیامیه و بنیعباس را استوار کرد که از فراعنه چیزی کم نداشتند» دکتر رجبی: «طبعاً دیوانسالاری در اداره امور وقتی تثبیت میشود، کمکم منیت انسانها رشد میکند، بعد میرسد به جاهای بد. تأثیر آن شعارها که من میگویم در سالهای اول است که هنوز دیوانسالاری رشد نکرده و پیچیده نشده است.»
مصاحبهگر: «یک تحلیل دیگری هم در این زمینه وجود دارد، که این تیزهوشی ایرانیها بود که توانستند در آنها نفوذ کنند و فرهنگ و رویههای خود را رواج دهند.» «میگویند وقتی مسلمانان مستولی شدند، ایرانیها توانستند تمدن و فرهنگ خودشان را توسط نهادهای حاکم حفظ کنند.» دکتر رجبی: «ایرانیها چرا هزار سال با رومیها و یونانیها جنگیدند؛ ولی نتوانستند تمدن خودشان را به قسطنطنیه یا به روم ببرند یا به آتن ببرند؟» مصاحبهگر: «میتوان گفت، برای اینکه آنها خودشان صاحب یک تمدن بودند؛ ولی مسلمانان نه» دکتر رجبی: «نه، این طور نبود. فیلمهایی که درباره آنها ساخته شده، وقتی آدم الان میبیند عصبانی می شود. استاد من تعریف میکرد اسکندر یک لباس کهنه داشت. یونانیها اغلب پابرهنه بودند، آنها اولین بار در ایران تخت دیدند. اسکندر یک تخت را از ایران برای دوستی در مقدونیه فرستاد، دو نفر ایرانی را هم همراهش کرد که بگویند چطوری از این استفاده میکنند. اروپاییها تا قرن ۱۶ میلادی روی کاه میخوابیدند. عین آخور دور اتاق کاه بود و روی آن میخوابیدند. این منطقه بینالنهرین منطقهای باستانی است. به خاطر خشکی عربستان نگوییم بیتمدنند، بسیاری از مسائل فرهنگی و تمدنی جهان را از بینالنهرین و از شام داریم، در حق ملل دیگر ظلم نکنیم.»
(توضیح: اتفاقاً اسکندر و مقدونیها چون بیتمدن بودند در ایران، ایرانی شدند. سخن درباره یونانیها بود که چون تمدن داشتند، ایرانیزه نشدند. بنابراین منطق مصاحبهگر درست است. باستانی بودن بینالنهرین چه پیوندی با عربستان دارد؟ اعراب در جنوب بینالنهرین شهرهایی ساخته بودند؛ ولی آنچه به عنوان تمدن میشناسیم از آنِ اعراب این منطقه نیست. اعراب مسلمان حجاز هم که ربطی به اعراب بینالنهرین ندارند.)
هم ما، هم شما و هم بهتر از ما و شما خود دکتر رجبی میداند که درد کجاست. تمام این گفتوگوهای بیسر و ته و همه حرفهای پر از شاخ و برگ و درهم و برهم، بهانهای است برای پاراگراف پایانی مصاحبه دکتر رجبی در روزنامه اعتماد:
« سیصد سال پیش از کسی میپرسیدی کجایی هستی؟ میگفت همدانی هستم، خراسانی هستم، مشهدی هستم یا مسلمان هستم. کلمه ایرانی رایج نبود. در اسلام به وجود آوردن امت نقطه زیبایی بود. امت چه ویژگی داشت؟ میدیدی دانشمندی به اندلس میرفت، سخنرانی میکرد و برمیگشت. ابن بطوطه از آن سوی دنیا میآمد. ابن خلدون اولین کتاب جامعهشناسی را در این دوران نوشته است. امروز هم نقطه قوت زیاد دارد. من نه از موضع مسلمانی و ارزشگذاری عقیدتی، بلکه به عنوان یک مورخ این نکته را میگویم.»
ای «ایران» همه بهانه از توست…
بیست و سوم دی 1388 خورشیدی
برگرفته از نشریه ایرانشهر
اول بهمن 1388
http://iranshahr.org/?p=3551
کميته بين المللی نجات پاسارگاد