|
آسمان تهران، که جايگاه پرندگان بود، انباشته از سرب و دود شده
ا
يك اتفاق ساده، يك ماجراي معمولي. اصلاً به روشهاي خارقالعاده نيازي نيست.
از: عباس ثابتی راد
ما هر روز در زندگي روزمرهمان اتفاقات بسياري را ميبينيم و از كنار آنها به سادگي ميگذريم. هر روز اتفاقات بيشمار در اطرافمان ميافتد و ما بيتوجه به آنها به كارمان ادامه ميدهيم و اصلاً فراموش ميكنيم كه اتفاقي افتاده يا نه. آنقدر غرق زندگي معمولي و روزمره ميشويم كه حتي خودمان را فراموش ميكنيم. فراموش ميكنيم كه رنگ لباسمان چيست؟ فراموش ميكنيم كه آيا در خانه را قفل كردهايم يا نه، فراموش ميكنيم كه بايد ناهار يا چاي بخوريم. حتي گاهي اوقات آنقدر سرگرم كار هستيم كه وقتي سر بلند ميكنيم و به چشم همكارمان خيره ميشويم، اسمش را براي لحظهاي از ياد ميبريم.
اما زندگي ما سرشار از اين اتفاقات سادهاست؛ اتفاقاتي كه اگر خوب دركشان كنيم، ميتوانيم از زندگي تعبيري بهتر داشته باشيم و لذت زنده بودن را بيش از پيش درك كنيم.اين اتفاق ساده ميتواند خيرهشدن به پرندهاي كوچك باشد. ميتواند چشم دوختن به پرواز ناگهاني چرخريسكي باشد در حوالي ما، در ميان اين هواي دودگرفته. مسلما اين ماجرا يك اتفاق ساده است كه در ميان ازدحام كاري روزهايمان بارها ديده شدهاست و بيتفاوت از آن گذشتهايم. اين اتفاقي سادهاست؛ ساده اما بسيار دلنشين.
در اين روزهاي پردغدغه كه گاه خاكستري آسمان نگرانمان ميكند، هيچ كس اما فكر نميكند كه احياناً لحظهاي بايستد و به اين منظره زيبا توجه كند. همه ما عادت كردهايم اين ماجراها را در سبد اتفاقات روزمرهمان بگذاريم و با خود به خانه ببريم، شايد در آنجا و هنگام صرف شام يا نوشيدن چاي، براي شكستن سكوت هم كه شده، جملهاي بگوييم؛« اين روزها چقدر گنجشك ميبينم» و بعد دنباله اين حرف در لابهلاي سريالها و برنامههاي شبانگاهي تلويزيون گم شود. تنها همين اتفاق ساده ميتواند برايمان جذاب باشد اگر ديده شوند.
«امروز شاه مصمم بودند شكار پلنگ بكنند. چند سردار تعيين فرموده، به كوك داغ و غيره فرستاده بودند كه پلنگ پيدا كنند. خودشان هم از طرف دره معروف به شترخان تشريف بردند. در اين دره كه قدغن بود، قاطر زياد ديده شده بود... . خلاصه تا سر ناهار (همراه) شاه بودم. بعد منزل آمدم. شاه هم شكار تشريف بردند. پلنگ نزدند بلكه يك دسته شكار ديدند، تشريف بردند. دو شكار زدند. در دامنه هم كمي طيور را تماشا فرمودند. ميرزا عبداللهخاننوري يوشي پلنگي شكار كرده بود و ظاهرا اسباب تغير شاه بشود.»
تهران در خاطرات اعتمادالسلطنه شهري بدوي است؛ شهري تازه به دامان تجدد درآمده و سرشار از منابع اقليمي؛ شهري كه در چندين كيلومترياش ميتوان به شكار پلنگ رفت؛ شهري است كه ناصرالدين شاه با هر بار شكار رفتن، دست خالي باز نميگردد و در لابهلاي گشت و گذارش در حاشيه اين شهر، دل به آواز پرندگان هم ميدهد. بگذريم از اينكه در حوالي تهران و جايي در كنار باغهاي بهارستان و نگارستان ناصرالدينشاه اغلب بهدليلآرامش ناشي از وجود وحوش و پرندگان به تعبير اعتمادالسلطنه اوقات مفرحي داشت.
تهران 200سال پيش شهري عجيب بود. نه خبري از ازدحام خودروها در آن بود و نه
آدمها بر مرزهاي اقليمي آن هنوز يورش برده بودند. تهران در آن روزگار
دوستداشتنيتر بود شايد.
ماجراي جغدهاي بالاي شمسالعماره يكي از نشانههايي
بود كه هنوز مردم اين شهر به الگوهاي طبيعت در زندگي روزمره وفادار بودند. اما
تهران خيلي زود و عجولانه به دامان زندگي مدرن افتاد. آنقدر عجولانه كه فراموش كرد
كه اين شهر پرندهزاري بود در روزگار گذشته. انگار رؤياي اين شهر پر پرنده خيلي زود
به كناري نهاده شد و دود، آهن و سيمان به ناگاه جلوه كرد و شهر پر شد از بناهايي كه
نشاني نداشت از ويژگيهاي اقليمياش.
اما اين ماجراي روزگار گذشته است؛ داستان شهري كه هنوز در چنبره خودروها و ترافيك و آلودگي گرفتار نشده بود. شايد براي اولين بار هنگامي كه در حوالي لالهزار اولين باغ وحش تهران شكل گرفت همه مردم شهر تعجب كردند، چرا كه شهر و حوالي آن از حيوانات و پرندگان خالي نبود. اما بهتدريج حوالي شهر از حيوانات مختلف تهي شد و باغ وحش آن نيز خودنمايي بيشتري كرد. تهران 200سال پيش هيچ شباهتي ندارد به شهري كه امروزه در دامان البرز آرميده است. تهران بسياري از نشانههايش را فراموش كردهاست.
يك گشت و گذار
شايد درست باشد كه ميگويند آلودگي هوا بسياري از پرندگان اين شهر را فراري دادهاست. شايد درست باشد كه آسمان اين شهر خاكستري اين سالها كمتر صداي بال زدن پرندهاي را ميشنود، اما واقعيت اينگونه است؟ آيا پرندگان اين شهر كوچ كردهاند يا ما خود آنان را از ذهنمان كوچاندهايم. مگر ميشود شهري به اين بزرگي، ديگر ميزبان پرندهاي نباشد.
مگر ميشود تهران كه روزگاري شهر طوطيها بود، در آسمانش امروز تنها سرب باشد و دود و خاكستر. انگار ما آنان را فراموش كردهايم. اگر نه هنوز در جايجاي اين شهر صداي پرندگان به گوش ميرسد. اگر نه اين شهر آنقدرها هم كه ميگويند، صداي بال زدن پرندگانش را از ياد نبردهاست. در واقع ما شهروندان اين شهر هستيم كه پرندگان مختلف اين شهر را از ياد بردهايم و حتي در زندگي روزمرهمان نشاني نمييابيم از آنان، اگر نه اين شهر همچنان پرنده دارد.
شايد براي نمونه مرور يك گزارش شگفت زدهمان كند. گروهي كه نام طرلان را بر خود دارند، هفته گذشته هنگامي كه آلودگي هوا در شهر قرباني ميگرفت، به مركز شهر رفتند. مقصد آنان پارك شهر بود. آنان رفتند تا در اين هواي دود گرفته، پرندگان اين شهر را بازيابند. آنان معتقد بودند تهران هنوز پرنده دارد. پس براي اينكه اين حرف را به اثبات برسانند رفتند پارك شهر. نتيجه بسيار جالب و شگفتانگيز بود؛ مشاهده 23گونه پرنده آن هم در هواي گرفته پارك شهر. آنان در كمتر از 3ساعت پرسه زدن در پارك شهر، توانستند گونههاي مختلف پرندگان را ببينند.
گنجشك خانگي، سهره سبز، سهرهجنگلي، سار، مينا، توكاي سياه، توكاي گلو سياه، توكاي باغي، توكاي باغي بزرگ، سسك چيف چاف، قمري خانگي، كبوتر چاهي، كلاغ ابلق، كلاغ زاغي، چرخريسك بزرگ، چرخريسك سر آبي، شاه طوطي، طوطي طوق صورتي، بلبل خرما، دمجنبانك ابلق، دمجنبانك خاكستري، داركوب سوري و ماهي خورك معمولي. وجود اين همه پرنده در حوالي پارك شهر نشان از يك واقعيت داشت. نشان از حضور پرندگاني كه هنوز در اين شهر و دور از چشمهاي ما زندگي ميكنند.
يك جنبش تازه
هنگامي كه اولين يافتههاي پژوهشي مهم با عنوان«نژاد و پسماندهاي مسمومكننده در ايالات متحده» كه از سوي كليساي متحد مسيح انجام شده بود، منتشر شد، جنبشي نوين در عرصه شهرسازي جهان شكل گرفت؛ جنبش«عدالت زيستمحيطي». در واقع يافتههاي اين پژوهش دادههاي جمعيترا در سطح ايالات متحده با مكان تخليه پسماندهاي سمي مقايسه ميكرد و به جمعيتهاي محرومي اشاره داشت كه در مواجهه با آسيبهاي زيستمحيطي و اثرات ناشي از آن قرار گرفتهاند.
همين پژوهش كافي بود كه جنبش عدالت زيستمحيطي در نگاه اول با توجه به اجتماع انساني و سپس اقليمي حركتي نوين در عرصه شهرسازي جهان پديد آورد. در واقع اين جنبش گامهاي تازهاي به سمت تحقق توسعه پايدار شهري برداشت و شهرها را از كابوس صنعتي و مدرن و مجامع صرفا اقتصادي بودن رهاند. اين جنبش با تمركز بر فشارهاي زيستمحيطي و صدمات وارده شده به اقليتهاي بومي و اقليم آنان در بخشهاي مختلف جهان نيز توانست طرفداران بسياري بهخود جلب كند.
در واقع اين حركت، نوعي اتفاق نظر مردم جهان بر كاهش صدمات زيستمحيطي توسط كارخانهها و صنايع است و حتي در زماني كوتاه و در سال1994 رئيسجمهور وقت اين كشور را مجبور كرد تا دستورالعمل اجرايي ويژهاي براي توجه بيشتر به عدالت زيستمحيطي امضا كند.اين جنبش اصولي هفده گانه را به اجرا درآورد. نخستين و مهمترين اصل اين جنبش بدين شرح بود: عدالت زيستمحيطي بر تقدس زمين (مادر همه منابع)، وحدت اكولوژيكي، استقلال همه گونهها و حق عاري بودن از تخريب اكولوژيكي تاكيد ميكند.
هرچند اصول ديگر اين جنبش همچنان بر موضوعات زيستمحيطي بهويژه در بخش جوامع انساني و همچنين لزوم حفاظت بيشتر از محيطزيست تاكيد دارد اما انگار تمامي شهرهاي جوامع در حال توسعه بدون توجه به اين جنبش همچنان بر همان راهي ميرفتند كه قبل از آن.
بازگشت به نقطه آغاز
تهران فراموش شدهاست. اگرنه اين شهر نه تنها پرندگانش را از دست نداده بلكه از تمام گوشه و كنار اين شهر خبر حضور پرندگان مختلف به گوش ميرسد. گاه در پارك جمشيديه خبر از ديده شدن ابيا ميدهند و گاهي نيز سسكهاي تاج طلايي را در بخشي ديگر از شهر ميبينند. گونههاي مهاجر نيز در اين شهر كم نيستند. ترديدي نيست اگر انسانها توانستهاند با شرايط محيط خود را وفق دهند، پرندگان نيز ميتوانند. 2 سال پيش بود كه چند مرغ دريايي راه گم كرده و به تهران آمدند و در حوالي شهرك اكباتان روزها پرسه زدند. همه اين اتفاقات در شهري ميافتد كه ميگويند پرندگانش را از دست دادهاست. اما واقعيت چيز ديگري است. تهران همچنان شهري است با پرندگان مختلف.
اين شهر چه از آن روز كه ناصرالدين شاه به هواي شكار و شنيدن آواز پرندگان به اطرافش ميرفت؛ چه امروز كه با پرسه زدن در حوالي پارك شهرپرندگانش را ميتوان بازيافت، همواره محلي براي زندگي پرندگان بودهاست. تنها چيزي كه موجب نگراني است، فراموشي شهروندان اين شهر است. آنان با چشمهاي باز حتي ديگر پرندهاي در اين شهر نميبينند. آسمان اين شهر ديگر فراموش شدهاست و هيچ نگاه ناظري نيست تا بر آن به جستوجو برخيزد. تهران در فراموشي ما پرسه ميزند. اگرنه اين شهر هنوز هم ميتواند جذاب باشد؛ آنگونه كه بود.
همشهری
فرستند، احمد همراه کميته بين المللی نجات، تهران