Save Pasargad Committee
|
از: عباس معروفی
ویدا
فرهودی متولد 1335 تهران دورههای دبستان و
دبیرستان را در یکی از مدارس زبان در تهران به پایان رسانده
است و در
رشتهی علوم سیاسی ادامه تحصیل داده است.
دلمشغولی اصلی
ویدا فرهودی از همان دوره مدرسه، هنر و به ویژه شعر بوده است.
او از سال 1999
ساکن فرانسه است. مجموعه شعرهای "زلف اندیشه"، "برگونههای
سرخ شکفتن"، "ای شعر پروازم بده"، و "بیمقدمه" از کارهای اوست و تازهترین
کتابش
"سکوت اگر که بشکند" اخیراً منتشر شده است.
ویدا فرهودی علاوه
بر شعر، ترجمه هم کرده است. از جمله آخرین گفتوگوهای
بورخس و "گمان کردن، رویا دیدن و نوشتن" سی گفتوگو با بورخس و "خورشید
خاموش".
من سالهاست که
ویدا فرهودی را از طریق غزلهایش میشناسم و هرگاه که
اتفاقی در جامعه میافتد ویدا فرهودی هم با شعرش در صفحات اینترنتی یا
نشریات ادبی حضور پیدا میکند.
با او درباره
شعرهایش گفتوگویی کردهام برای برنامه «همین گفت و گوی ساده».
خانم ویدا فرهودی، اخيراً تازهترین دفتر شعرتان با عنوان "سکوت اگر که بشکند" منتشر شده است. اين چندمین کتابتان است و شما انتشار این کتاب چه احساسی دارید؟
ویدا فرهودی: اين ششمین مجموعه شعر من است. البته میگویم که شش تا، به دلیل این که یکی از این مجموعهها فقط ترجمه است و اگر آن را هم حساب کنیم به زبان فارسی میشود پنجمین مجموعه است که من دارم و خیلی خوشحالم که بتوانم شعرها را جمعآوری کنم. شاید بعد از مدتها از آدم اثري باقی میماند و ديگران دسترسي داشته باشند به شعري كه انعكاس احساس و زندگي من است.
شما ميدانيد كه غزل در ايران با حافظ به اوج ميرسد و بعد در سالهايي مثلاً دوران صفويه و دروه قاجاريه افول ميكند و بعد شعر كلاسيك ما شعر صناعي ميشود و كم كم صنعت شعر كه آن را بسازند چنين مفهومي را از شعر ارئه میدهد که بازي با كلمات و اينجور چيزهاست.
ميدانید
كه غزل سرودن يك ريسك بسيار بزرگ است در زمانی كه انسان ميبيند خورشيدي مانند حافظ
در كنارش ايستاده است.
چه شهامت و اعتماد
به نفسي وجود دارد وقتي ميدانيد كه زيباترين غزلها را
حافظ
گفته؟ چگونه فكر ميكنيد كه بايد دوباره در همین غالب شعر
بگوييد؟
ویدا
فرهودی:اولاً
اين شهامتي كه شما ميگويید يك
شهامت افزوني هم ميخواهد، به خاطر اينكه در زمان ما هميشه يك مبارزهاي با
شعر كلاسيك
بوده است.
در زماني
كه من شروع كردم و شعر كلاسيك منتشر كردم و يا اينكه در شب شعرها
شعر كلاسيك
ميخواندم هميشه اين برای من متفاوت بوده و بقيه افراد من را
تشويق ميكردند كه تو استعداد داري و بيا برو سراغ شعر سپيد.
ولي با
تجربهاي كه من كردم همچنين با تشويقي كه از بعضي از افراد صاحب نظر
داشتم احساس
ميكنم كه استعدادم در شعر كلاسيك بيشتر است و توانش را دارم.
و نميدانم كه فوقالعاده توانش را دارم يا نه.
ولي بايد
كار كرد و سعي كرد
و به تدريج احساس ميكنم كه حس امروزم را در
غالب كلاسيك بگويم و اينكه ما شاعرهاي آنچنان بزرگي مثل حافظ داشتيم مربوط
نيست اين قضيه، و فقط آنها معلم من هستند و معلم همهي ما در ادبيات فارسي
هستند.
مضمونهاي
كار شما مضمونهاي امروز است. يكي از ويژگيهاي غزل به تعريف من البته
مسالهي داشتن اميد و اندوه توامان.
ویدا
فرهودی:من
اين طور پيش بيني نميكنم كه با اندوه
است يا با شادي. شعر خودش ميآيد. آن حال و هوايي كه انسان در درون خودش
دارد ميآيد. ولي
سبك غزلي كه الآن من مينويسم یا افراد معاصر نویسند با
غزل سبک دوران عراقی
کاملاً متفاوت است
یعنی شعری که من مینویسم حالا
میخواهید اسم آن را غزل بگذارید یا هر چیزی، این شعری است که از ابتدا تا
انتهایش
به هم مربوط است .
مثل یک غزل
عراقی نیست که هر بیتش جدا مورد استفاده قرار بگیرد و جدا هم معنا داشته باشد و جدا
مورد استفاده قرار بگیرد.
در نتیجه
این فرم شعری که من الآن دارم مینویسم یک ماجرایی را دارد بیان
میکند، در طول
این ماجرا اندوه است، امید هم هست و همانطور که گفتیم عشق
هم هست همانطور که در زندگی، همهی اينها هست.
همینطور است. من میخواهم بپرسم شما از چه زمانی شروع به شعر گفتن کردید و آیا از آن موقع که شروع کردید به همین فرم کلاسیک میگفتید یا اول با شعر سپید شروع کردید؟
ویدا فرهودی:چوت شعر دوست داشتم از دوران دبیرستان کم کم شعر مینوشتم ولی همیشه تمایلم این بود که وزن را رعایت کنم. چون رشتهام ریاضی بود و در ایران مدرسه فرانسوی میرفتم در ايران، هر چیزی که سعی میکردم ياد بگيرم خارج از مدرسه و خارج از محیط درسیام بوده همیشه، ولی همیشه سعی کردهام آشنایی پیدا کنم با کسانی که آگاهی داشتهاند و استاد بودهاند در اين کار. و به تدریج از آنها وزن را یاد گرفتم. ولی همیشه دوست داشتم که با وزن شعر بگويم. هر چند گاهی اوقات چیزهایی نوشتهام که به صورت شعر سپيد، ولی در مورد خودم آنها را شعر نمیدانم
تا حالا شعرهای سپیدتان را هم منتشر کردهاید؟
ویدا فرهودی:لابلای این شعرهایی که چاپ کردهام هست، حتا در کتاب بی مقدمه که دو سال پیش در آلمان منتشر شد لابهلای آنها تک و توک شعر سپید هست. ولی تعداد انتشارش را کمتر کردهام به طوری که در این کتاب اخیر شعر سپید نیست.
یک نصیحتی گلشیری در سن 20 سالگی به من کرد، گفت: شعر بخوان و داستان بنویس. من فهمیدم که راست میگوید ما باید شعر بخوانیم و داستان بنویسیم.
ویدا فرهودی:و من همیشه فکر میکنم به اینکه شما گفتید ايده میگيريد از شعر، خیلی فکر کردم بعد از اینکه شما این را گفتید.
من فکر
میکنم یک نویسنده با شعر تنظیم میشود.
یعنی وقتی شعر
میخواند تازه میفهمد که نثرش چگونه باید حرکت کند.
ویدا فرهودی:
به یک شاعر هم رمان ایده میدهد، تأثیر به او میدهد. من فهمیدم که باید یک مقدار فارسی بخوانم و یک مقدار فرانسه برای اینکه از هیچکدامشان عقب نمانم.مسئله تنها زبان نیست، مسئله این است که هنرها، همین موزیک، تئاتر، شعر ، داستان، همه اینها به نظر من تارهای یک طناب هستتند که با هم دارند بافته میشوند.
ویدا
فرهودی:من
هم موافقم. برای همین هم من در زندگیام،
علاوه بر شعر هم نقاشی کردهام و هم خوشنویسی.
البته در
نقاشی شاگرد آقای آغداشلو بودهام. در ایران در دوران جوانی بعد
از آن هم یک مقدار
ادامه دادم ولی بین اینها چون احساس کردم که با شعر بهتر
میتوانم حرفها را بزنم، تعداد نقاشیهایم کم شد و به شعر اضافه کردم
.
حتا یک
زمانی خیلی ترجمه میکردم
و چند تا کتاب هم ترجمه کردم. ولی نصیحت
برخی از دوستان از جمله خانم پوران فرخزاد را گوش دادم که میگفتند وقتی که
آدم آفرینش دارد بهتر است ترجمه نکند.
من فکر میکنم شما غزلسرا هستید، شاعر هستید و همین مسیر را که خوب ادامه بدهید و به یک نقطهی اوج برسانید کارهای بسیار زیبایی خواهید کرد. و منتظر آن روز میمانم
ویدا فرهودی:خیلی ممنون از لطف شما و امیدوارم که واقعاً اینطور باشد.
شما یکی از چهرههای پرکار شعر معاصر هستید. در سایتها و صفحات ادبی که نگاه میکنم کار تازهای از شما منتشر ميشود . میخواهم ببینم که یک شعر چقدر از شما وقت میگیرد و چه اتفاقی میافتد. چون من بعضی اوقات میبینم که یک شعر شما تاریخ همان روز را دارد که یک اتفاقی در جامعه افتاده است
ویدا
فرهودی:فرق
میکند. بعضی از شعرها بعد از یکی دو
روز اتفاقی که در جامعه افتاده منتشر ميشود در نتیجه در همان روزی که این
اتفاق افتاده ممکن
است که من شب تا صبح نخوابیده باشم و آن شعر را نوشتم و
یکی دو روز بعد برگشتم و دوباره ادیتش کردهام. و از آنجایی که آدم حساسی
هستم همینطور مرتب دارم مینویسم.
این تعداد
شعرهایی که شما میبینید منتشر ميشود نیمی از شعرهایی نیست که من مینویسم.
ولی من
آنها را مینویسم و روی کاغذهای مختلف هستند، و اگر فرصتی باشد دوباره برمیگردم و
در آنها تغییرات جزیی میدهم.
اما اساس
شعر در عرض چند ساعت میآيد، من شعر را بعداً نمیسازم. فقط کمی
کلماتش را تغییر میدهم و کمی سعی ميکنم که موسیقی کلمات
زیباتر باشد.
اینجوری کلمات جدیدی هم به ذهنم ميآید که جایگزین
میکنم. اما کل غالبش
قبلاً آمده است.
میشود برای خوانندگان رادیو زمانه یکی از غزلهایتان را بخوانید؟
ویدا فرهودی:این شعر متعلق به همین کتاب جدیدم "سکوت اگر بشکند" انتخاب شده است. با عنوان
"میراث"
آتش - دلم و حرمان
بیچاره مینماید
چون کولیِ
کلامم، شولای خود گشایـد
شوریدهام
و مستی، از عنفوان هستی
افشانده بر
ضمیرم شور و شری که بایـد
آن
میبـَرَد سخن را، رقصان به صحن رویا
و این
گویدم که شرّ را
فریاد میزدایـد
فریاد، چون
صدا را، فرمان دهد به غوغا
تا سلطهی
خموشی برزندگی نپایـد...
افزون بر
آن زنم من، افشانده دامنم من
بی ذرّهای
محابا، بر عشق و هر چه زایـَد
سنگام
زنـَد اگر کین، با نام عقل یا دین
هر زخم
خونچکان بر زیباییام فزایـد
بنگر مرا ز
"لیلا"، وز نسل "ویس" و "عذرا"
میراث
مانده برجا، آن گونهای که شــایـَد
بیهوده
نیست این سان کلکم به وقت طغیان
گاهی ز
مـِهر و گاهی از قهر میسرایـد
آن، میشود
فدایی در راه آشنایی
وین
میدَرَد ریا را، زاهـد اگر که آیـد
ای آن که
میگدازی، از آتش نیازی
برخیز تا
ببینی عشقات همی ستایـد
با خیزشات
گریزی، از تو به توی ظلمت
ور نه به
یک تلنگر، وَهمـت همیرباید
گر بسته
دست و پایت با ریسمان کتمان
این معجزه
هزاران بندت زتن
گشایـد.
از: رادیو زمانه
برای دیدن مطالب مربوط به خانم ویدا فرهودی>>>
کمیته بین المللی نجات پاسارگاد