International Committee to Save

the Archeological Sites of Pasargad

 

 

 

Link to English Section

 

        يبانيه ها  |   آرشيو  پاسارگاد  |  آرشيو خبرها  |  مقالات   |   آرشيو هنر و ادبيات   |   آرشيو تاريخ  زدايي   |   ديداري ـ  شنيداري  |   و آرشيو هاي ديگر  | پيوند به صفحه اصلی

 

 

ايرانيم و هيچ حقوق بشرم نيست

به مناسبت 29 اكتبر روز فرمان كوروش بزرگ

از دکتر تورج پارسی

ايرانيم و هيچ حقوق بشرم نيست

هر چند خودم مبتكر اين كلماتم (هادی خرسندی)

اين سخن از هادى خرسندى است ،  خرسندى بايك حضور ذهن شگفت آور زبان روان و آشكارى دارد. كسى كه با جرات روى پشت بام وجدان آدمى دم مى گيرد و چه به جا هم . زبانى شيرين كه تلخى ها را بر مي شمارد : ايرانى و حقوق بشر!!

حقوق بشر يعنى "شناسايی حيثيت و كرامت ذاتی تمام اعضای خانوادهء بشری و حقوق برابر و سلب ناپذير آنان كه اساس آزادی ، عدالت و صلح در جهان است؛

تعريفى است كامل و آشكار كه به هر زبان و خطي كه آنرابنويسيم و بخوانيم  واژه كليدى آن انسان است ، انساني در پيكره ى انسانيت كه  نه جنسيت نه رنگ ، نه نژاد ، نه دين ،  و .... نمى تواند "بر حيثيت و كرامت ذاتى او"سايه بيندازد . در اين پيكره همه ى اضلاع با هم برابرند به همين دليل اعضاى خانواده ى بشرى نام گرفته است . بنيان و اساس آزادى انسان و داد دادگسترى و صلح و آرامش جهانى بستگى به شناخت و رسميت دادن حقوق طبيعى انسان با اين پيكره دارد .  

آيا چگونه مى توان با اين هم پارچگى و هم پيكرى ،انسان راخوار كرد و خوار شمرد ، خواركردن انسان جنگ با هستى است ، آيا مجوزى براى اين چنين در گيرى با نظام كيهانى وجود دارد .

رنگ ها و نژادهابنيان بيولوزيكى دارند و بيانگر هيچگونه امتيازى نيستند سياه يا سفيد يا.. صرفا رنگند و معناىى جز رنگ را بيان نمى كنند . نژاد هم همچون رنگ از مجراى بي رنگى گذر دارد . برتريت مرد بر زن  نيز پندار واهى ماسيده اى است كه از دورترها مانده ودر برخى سرزمين ها هم چنان جارى است كه بايد آنرا لكه ى ننگى در كارنامه ى زندگى بشر دانست،

اصل برتريت و متاع بهتر به ويژه در دين و مذهب و تعبير خودى و غير خودى ، ساخته ى اندوهبار كسانى است كه با خرد سال هاى نورى فاصله دارند . پديده ى چنين اصول بيمارى جنگ هاى خونين مذهبى است كه صفحات سياه تاريخ راآفريده اند . انسان آزاد آفريده شده و هر بندي بر دست و پاى او از سوى دين و سرمايه  وجدان بيدار بشرى را آزرده مى سازد ، به همين دليل آشكار  مى بايد با حاكميت قانون ازانسان و حقوق مسلم اوپشتيبانى بشود . بندها كه اصولا برخلاف حقوق طبيعى ا نسانند فاجعه آفرينند  مى بايد جهانى را بسازيم كه انسان بى ترس و تلواسه بينديشد ، بنويسد و بگويد . دين و سرمايه انسان را به خوارى مى كشانند ، خوارى انسان دفن فضيلتى است كه در هستى جارى است. . انسان ها با هم برابرند يا  به گفته ي Willy Kyrklund  انديشمند و رياضى دان سوئدى در سفرنامه اش به نام به سوى طبس پس از شرحى كه ازبادگيرها و زرتشتيان شهر يزد مى دهد مى نويسد : خورشيد نمى پرسد گبرى يا مسلمان ، گرما بر همگان يكسان سنگينى مى كند .

gebr eller muslim frågar solen ej efter , hettan tyngar på alla ( ۱)

***

خرسندى بر بام وجدان بشرى فرياد مي كشد ، فرياد او فرياد مليون ها كودك ، پير، زن ، مرد ، آموزگار ، استاد ، كارگر دهقان نويسنده ، شاعر ، موسيقى دان ، هنرمند و...  دربند ميهن است ::هرچند كه خود  مبتكر حقوق بشرهستيم اما امروز در سرزمينمان حقوق بشر واژه ى مهجورى است .

استناد به تاريخ جهت اثبات ادعا است

در ۱۳ ماه اكتبر برابر بيست و يكم مهرماه سال ۵۳۹ پيش  از ميلاد كوروش بزرگ  در حالى كه فرزندش كمبوجيه در ركابش بود در راس ارتش ايران بابل را فتح كرد وبه عمر حكومت مستبد نبونيد آخرين پادشاه سلسله ى يازدهم پايان بخشيد و در روز 29اكتبر برابر با هفت آبان اعلاميه اى را صادر كرد كه  به نام نخستين اعلاميه حقوق بشر يا the first declaratrion of human rights نامور گشت . استوانه ى كوروش يا Cyrus the great Cylander در سال ۱۸۷۹ توسط باستان شناس آشورى متولد موصل به نام هرمزد رسام Hormuzd Rassam كه زير نظر باستان شناس انگليسى Sr A.H Layard در معبد مردوك واقع در شهر  اور كار مى كرد كشف شد . اين سند فراتر از تاريخ ، امروز در موزه بريتانيا در انگليس نگاهدارى مي شود و نمونه اى از آن در سازمان ملل متحد در سرسراى منتهى به شوراى امنيت قرار داده شده است. در هنگام جشن هاى دوهزار و پانسد ساله اين سند تاريخى به مدت ده روز به ميهنش ايران آورده شد .

در اين سند تاريخى او انسان و اعتبارش را بدون در نظرگرفتن رنگ ، نژاد ، دين رسميت بخشيد   و رسم نابخردانه ى سپاهيان فاتح را برانداخت و بنيانى را ساخت  تا جهان را وارد دروازه ى تمدن بكند :

" اين مرد پارسى  گر چه   مى توانست ازحق فاتح بودن خويش  استفاده بكند، اما چنين نكرد، اونمى خواست هيچ چيزى را بر هم بزند .... هر آن    اين مرد خردمند ترجيح مى داد كه همچون يك خدمتكار سلطنت كند . چه درس خوبى از بزرگوارى و انسانيت است كه اين مرد والا به ديگران مى دهد به كسانى كه گمان مى كنند قدرت كم دوام خود را در ميدان هاى جنگ و در ميان كشتگان به دست مى آورند " (۲).

چنين است كه ازكوروش بزرگ به نيكى ياد مي شود چرا كه :

كزآباد كردن جهان شاد كرد          جهانى به نيكى از او ياد كرد

به بخشي از فرمان كوروش توجه را جلب مى كنم :

اينک که به ياری ,مزدا, تاج سلطنت ايران و بابل و کشورهای چهارگوشه جهان را به سرگذاشته ام اعلام می کنم که تا روزی که زنده هستم و مزدا توفيق سلطنت را به من می دهد دين و آئين و رسوم ملت هائی را که من پادشاه آنها هستم محترم خواهم شمرد و نخواهم گذاشت که حکام و زير دستان من دين و آئين و رسوم ملت هائی که من پادشاه آنها هستم يا ملت های ديگر را مورد تحقير قرار بدهند يا به آنها توهين نمايند.

من از امروز که تاج سلطنت را به سر نهاده ام تا روزی که زنده هستم و مزدا توفيق سلطنت را به من می دهد هرگز سلطنت خود را بر هيچ ملتی تحميل نخواهم کرد و هر ملتی آزاد است که مرا به سلطنت خود قبول کند يا نکند و هرگاه نخواهد مرا پادشاه خود بداند من برای سلطنت آن ملت مبادرت به جنگ نخواهم کرد. من تا روزی که پادشاه ايران هستم نخواهم گذاشت کسی به ديگری ظلم کند و اگر شخصی مظلوم واقع شد من حق وی را از ظالم خواهم گرفت و به او خواهم داد و ستمگر را مجازات خواهم کرد.

من تا روزی که پادشاه هستم نخواهم گذاشت كسي مال غير منقول يا منقول ديگری را به زور يا به طريق ديگر بدون پرداخت بهای آن و جلب رضايت صاحب مال ، تصرف نمايد و من تا روزی که زنده هستم نخواهم گذاشت که شخصی ديگری را به بيگاری بگيرد و بدون پرداخت مزد وی را به کار وا دارد.

من امروز اعلام می کنم که هر کسی آزاد است که هر دينی را که ميل دارد بپذيردو در هر نقطه که ميل دارد سکونت کند مشروط بر اينکه در آنجا حق کسی را غصب ننمايد و هر شغلی را که ميل دارد پيش بگيرد و مال خود را به هر نحو که مايل است به مصرف برساند مشروط بر اينکه لطمه به حقوق ديگران نزند. هيچ کس را نبايد به مناسبت تقصيری که يکی از خويشاوندانش کرده مجازات کرد .

من برده داری را برانداختم. به بدبختی های آنان پايان بخشيدم .

من تا روزی که به ياری مزدا زنده هستم و سلطنت می کنم نخواهم گذاشت که مردان و زنان را به عنوان غلام و کنيز بفروشند و حکام و زير دستان من مکلف هستند که در حوزه حکومت و ماموريت خود مانع از فروش و خريد مردان و زنان بعنوان غلام و کنيز بشوند و رسم بردگی بايد به کلی از جهان برافتد.

از مزدا خواهانم که مرا در راه اجرای تعهّداتی که نسبت به ملت های ايران و بابل و ملل چهار جانب جهان بر عهده گرفته ام موفق گرداند. (۳)

ريچار فراى Richard Nelson Frye (c. 1920) ايرانشناس امريكايى مردی که هنوز کنار اسمش اضافه می کند " ایران دوست "؛لقبی که علی اکبر دهخدا به او داده است در مصاحبه با روزنامه ى اعتماد گفته است " هخامنشيان برای نخستین بار یک سلسله قانون های بین المللی درست کردند.قبل از آن قانون ها در خاورمیانه تعلق به دین و مذهب داشتند و به صورت منطقه ای و محلی بودند .مثلا در بابل یک خدای بابل بود به نام خدای ماردوک که ماردوک قانون محلی بابل بود.در مصر فرعون ها بودند.اما ایرانیان به علت بزرگی مجبور بودند که یک سلسله قانون های بین المللی از یونان تا هند و از آسیای مرکزی تا سودان امروز داشته باشند که این قانون ها خصلتی سکولار داشت . نام این قانون بین المللی داد بود . دادگستری امروز از آن گرفته شده است .تا امروز در زبان ارمنی داد به معنای قانون است و همین طور در زبان سوریانی که از ایرانیان گرفتند.البته امپراطوری هخامنشی فرمان داد که بابل و مصر و اسرائیل باید قانون محلی و مذهبی جمع آوری کنند که به نظر من این قانون های محلی و مذهبی اساس قانون های رومی بود.به نظر من رومی ها از ایران تقلید کردند.این را در کتاب های تاریخ نمی نویسند.اما برای تاریخ بشر خیلی اهمیت دارد که برای اولین بار یک سلسله قانون سکولارکه به مذهب و دین تعلق نداشت، درست شد.از آن زمان در ایران همیشه دین و دولت از هم جدا بودند.می دانید که در پندنامه انوشیروان، در قابوس نامه، در سیاست نامه نظام الملک و نصیحت الملوک غزالی همه نوشته اند و نصیحت داده اند که دین و دولت همیشه جدا است ومثل خواهر و برادر.اما در بین اهالی بین النهرین و زبان های عبری و عربی این نظر بود که دین و دولت باید یکی باشند.مثلا خلیفه بنی عباس یا بنی امیه هم شاه ورئیس دولت بود و هم رئیس مذهب ،اما در ایران این طور نبود..( ۴ )

در پايان اين نوشته  شعر گوياىى ازيك شاعريهودى كه در ميان اسيرانى كه از اورشليم به بابل آورده شدند آورده مى شود تا معناى آنچه كه كوروش بزرگ به بشريت داد ملموس تر گردد :

بر كناره هاى شط بابل نشسته ايم و حتا با يادآورى از صهيون اشك ريخته ايم !

ما رباب هايمان را به شاخه هاى درختان بيد آويخته ايم

اينك كسانى كه ما را به اسارت آوده اند از ما خواسته اند كه برايشان آواز بخوانيم

كسانى كه همه ى دار و ندارمان را گرفته و و لخت مان كرده اند

از ما خواسته اند كه لبخند بزنيم !

به ما مى گويند كه يكى از آوازهاى صهيون خود را برايشان بخوانيم

ما چگونه مى تونيم سرود مذهبى ابديت را در سرزمينى بيگانه بخوانيم ؟

من اى اورشليم ، اگر تو را فراموش كنم مانند اين است كه دست راستم خود را فراموش كند

اگر ديگر از تو ياد نياورم و اورشليم را در راس همه ى شادى ها قرار ندهم زبانم به سقم بچسبد "  ( ۵)

 

آيا شعر خرسندى هم ، صداى يك ملت نيست ؟

سرچشمه ها

۱- Willy Kyrklund , Prosa , till tabbas.1995,p282.

به سوى طبس توسط خانم فرخنده نيكو و ناصر زراعتى به فارسى ترجمه شده است

۲ -- آلبر شاندور ، كوروش كبير ، رويه ى ۳۰۲ انتشارات زرين چاپ اول ۱۳۷۱

۳ - ترجمه همنشين بهار در سايتhttp://www.roshangari.net/as/ds.cgi?art=20051001111449.htm

 ۴ -www.hanouz.com/archives/003089.html

۵ - آلبرشاندور ، كوروش كبير ، رويه ۲۷۱