|
يبانيه ها | آرشيو پاسارگاد | آرشيو خبرها | مقالات | آرشيو هنر و ادبيات | آرشيو تاريخ زدايي | ديداري ـ شنيداري | | تماس | جستجو پيوند به صفحه اصلی
نويافتههاي نقش رستم قطار از کنار آثاری رد می شود و به آن ها آسيب می زند که پيش از اين شناسايي نشده اند از: سيروس برفی نويافتههاي كوه حسين يا همان نقش رستم عنوان مقالهاي است كه سيروس برفي در يك برنامه پژوهشي دست به نگارش آن زده است. وي به منظور شناسايي تمامي آثار موجود، اعم از تپهها يا محوطههاي باستاني، آثار تاريخي و ... كل منطقه معروف به نقش رستم را به صورت پيمايشي بررسي ميكند و آنچه حاصل اين بررسيها ميشود، كشف تعداد بيشماري آثار تاريخي است كه برخي از آنها در نزديكي مسير عبور قطار اصفهان شيراز واقع شده است. برفي مقاله حاضر را در دومين همايش پاسداري از ميراث فرهنگي كه توسط انجمن اسلامي دانشجويان دانشگاه تهران و انجمن ديدهبان يادگارهاي فرهنگي در تالار فردوسي دانشگاه تهران برگزار شده بود قرائت كرد. وي در حاشيه خواندن اين مقاله كه در آن آثار نويافته نقش رستم معرفي ميشود اشارهاي به موضوع عبور قطار از كنار نقش رستم داشت و معتقد است كه قطار از كنار آثاري رد ميشود كه پيش از اين شناسايي نشده بودند و امكان آسيب رسيدن به آنها وجود دارد. سيروس برفي_ بر اساس شواهد باستان شناختي، دشتهاي ميان كوهي زاگرس در فارس حداقل از دوره پارينهسنگي مياني محل زندگي جوامع شكارگر ـ گردآورندة غذا بوده است. اغلب غارها وپناهگاههاي صخرهاي اين ناحيه از كشور در اواخر پليستوسن مأمن گروههاي شكارگر و گردآورندهاي بوده كه از اين مكانها جهت استقرار فصلي يا مقاصد ديگر استفاده ميكردهاند. دشت ميانكوهي مرودشت در شمالشرقي شيراز از نظر شرايط زيستمحيطي جزو نواحي مناسب براي سكونت و استقرار جوامع انساني است. وجود دو رودخانه «كُر» و «سيوند» و همچنين چشمههاي فراوان در دامنه كوهها، دشت هموار و منابع سنگ چرت (chert) شرايط لازم براي جذب گروههاي اوليه بشر در اين منطقه است. واقع شدن حوضة دو رودخانة كر و سيوند در دشت مرودشت اين ناحيه را از جمله نواحي مناسب براي بررسيهاي باستانشناختي پيش از تاريخ، بويژه دوران پارينهسنگي، به حساب آورده است. بررسيها در اين دشت به شناسايي تعداد زيادي مكان پارينهسنگي، منجر شده كه قديمترين آنها متعلق به دورة پارينهسنگي مياني است. در سالهاي 1346 تا 1348 ويليام سامنر بررسيهاي گستردهاي در حوزة رود كُر انجام داد كه به شناسايي چندين استقرار پارينهسنگي در اين منطقه منجر شد (1972 Sumner). وي توانست اشكفت گاوي را كه بعدها بوسيلة روزنبرگ مورد حفاري قرار گرفت، شناسايي كند (1972 Sumner). با پيشنهاد سامنر، در سال 1357 مايكل روزنبرگ تعداد زيادي غار، پناهگاه صخرهاي و مكان باز داراي شواهد دوران پارينهسنگي را طي مجموعه بررسيهاي روشمندي گزارش كرد (1988 Rosenberg). اگرچه بررسيهاي روشمند روزنبرگ در دشت ميانكوهي مرودشت گستردهترين بررسي پارينهسنگي در اين بخش از زاگرس است، البته پژوهش وي در اين منطقه داراي نواقصي نيز بود. كاستي عمدة پژوهشهاي روزنبرگ در دشت مرودشت در اين نكته ميباشد كه بررسيهاي وي فشرده نبوده است، از اين رو تعداد زيادي از محوطهها بعد از وي شناسايي شدهاند. . روزنبرگ در مجاورت پوزة جنوبي كوه حسين كه آرامگاههاي پادشاهان هخامنشي در آن كنده شده است، يك محوطه (پناهگاه صخرهاي) شناسايي كرد و از دامنة آن مصنوعات سنگي برداشت كرده است. ). روزنبرگ پناهگاه صخرهاي در مجاورت محوطة باستاني نقشرستم را NRC ناميده است (2003Rosenberg ). وي بررسي در دامنة شرقي كوه حسين را ادامه نداد، و بررسي خود را به محوطة باستاني نقش رستم و دامنة غربي كوه حسين محدود كرد. در سال 1382 عبدالرضا دشتيزاده در بررسي كه به منظور حفظ محوطههاي پارينه سنگي در معرض خطر نابودي انجام داد، محوطة NRC و چند محوطة نويافته ديگر را در فهرست آثار ملي به ثبت رساند. روزنبرگ مجموعة گردآوري شده از محوطة NRC را بدون ريزابزارها معرفي ميكند. با توجه به اظهارات روزنبرگ، مجموعة جمعآوري شده از غار شاه سلمان و گزارشات بررسي ديگر پژوهشگران از غارها و پناهگاههاي صخرهاي دشت مرودشت، محوطههاي اين منطقه حداقل تا دورة نوسنگي به منظورهاي مختلف اشغال ميشد. چهار محوطة بررسي شدة واقع در كوه حسين با توجه به تنوع زياد مصنوعات سنگي، احتمال استقرار در دورههاي زماني طولاني را داراست. دست ابزارهاي سنگي به دست آمده كه شامل سنگ مادر فشنگي شكل (Bullet) خاص دورة نوسنگي و تعداد اندك اسكنه (Burin)، خراشندهها (Scraperrs) و همچنين تعداد زيادي تيغه (Blade) و ريزتيغه (Bladelet)، به احتمال فراوان اين محوطهها در مرحلة انتقال بين دورة فراپارينهسنگي به دورة نوسنگي مسكون بوده است؛ با حفاري اين محوطهها ميتوان به اطلاعات مفيدي در اين خصوص دست پيدا كرد. از ويژگيهاي مهم اين بررسي وجود استقرار بشر در غارها در دورة نوسنگي است كه در كمتر نقاطي از ايران گزارش شده است. محوطههاي واقع در دامنة جنوبي كوه حسين داراي اهميت فراواني هستند، به آن جهت كه دامنة جنوبي كوه حسين با دامنة شمالي كوه رحمت تشكيل يك تنگه را ميدهد؛ اين تنگه مهمترين راه براي ورود به دشت مرودشت از سوي مناطق شمالي مانند دشت مرغاب است. عبور رودخانة سيوند از اين تنگه، ديگر ويژگي مهم آن بشمار ميرود. جوامع انساني مستقر در اين محوطهها از ويژگيهاي مذكور به خوبي آگاهي داشتند. محوطههاي واقع شده در دو سوي تنگه فاصلة بسيار كمي با رودخانة سيوند دارند و به خوبي بر عبور گلههاي شكار از تنگه مسلط بودند. دارا بودن شرايط زيست محيطي مطلوب كه ميتوان منابع آبي، دشت حاصلخيز و هموار مرودشت و تسلط بر تنگه را اشاره كرد، باعث شد كه جوامع انساني پيش از تاريخ توجه بسياري را معطوف اين بخش از دشت مرودشت كنند، گرچه اهميت اين تنگه از لحاظ استراتژيك در دوران تاريخي نيز ادامه پيدا كرد. حوضة رود كُُر كه دشت مرودشت بخش وسيعي از آن را شامل ميشود در دورة عيلامي اهميت فوق العادهاي پيدا ميكند. وجود دو نقش برجستة عيلامي، محوطه باستاني مليان و تعداد بيشماري محوطه ( تپه ) از اين دوره در اين حوضه نشان از توجه عيلاميها به اين دشت است(شكل 1). محوطه باستاني مليان در طول نيمة دوم دورة بانش، براي حدود صد و پنجاه سال يكي از بزرگترين محوطههاي باستاني در خاورميانه بود ( مجيدزاده 1368). مطالعات كتيبهنگاري و كاوشهاي باستانشناختي نشان ميدهد كه مليان همان اَنشان باستان، پايتخت مشهور عيلام بوده است ( عبدي 1380 ). از دو نقش برجستة عيلامي در مرودشت، نخستين نقش در محوطة باستاني نقشرستم قرار دارد . اين نقش برجسته كه به نظر ميآيد از نقش برجستة كورانگان در نورآباد الهام گرفته باشد متعلق به اواخر هزارة سوم است. بخش عمدة نقش برجسته به فرمان بهرام دوم، پادشاه ساساني ( 293 - 276ميلادي )، حذف و به جاي آن نقش ديگري از خود وي جايگزين آن گرديد. تنها دو نقش از صحنة اصلي عيلامي در دو سوي نقش برجستة بهرام بر جاي مانده است. در سمت راست مردي با دامن بلند و كلاه نوكدار رو به سمت چپ ايستاده و دستها را در برابر سينه گرفته است و در سمت چپ نقش زني است با تاج كنگرهدار. علاوه بر آن بخشهايي از دو تخت مار شكل خدايان عيلامي بر جاي مانده است. حجاريهاي عيلامي در نقش رستم صحنة پرستش و باريابي به حضور خدايان را به نمايش ميگذارد. بههرحال، نقش برجستة عيلامي واقع در نقش رستم بر مبناي شواهد مربوط به البسه، شنل و تاج، احتمالاً بيشتر از يك هزاره بعد از نقش كورنگان كه در آن هم يك تخت ماري شكل وجود دارد، حجاري شده است . مدل لباس و كلاه نوكدار مرد از ويژگيهاي پادشاهان عيلامي جديد است و بنابراين وي كسي جز شاه عيلامي نيست و زني كه در نقطة مقابل وي قرار دارد و كلاه كنگرهداري بر سر نهاده به احتمال همسر وي بوده است. نقش برجسته حاجيآباد در فاصله 300 متري جنوب محوطة باستاني نقش رستم، پشت آرامگاه منسوب به خشايارشاه و در 200متري شمالشرق دهكده حاجيآباد قرار دارد ( تصوير 2). اين نقش برجسته توسط گردگروپ كشف شده است ولي سال كشف آن مشخص نيست. پس از بررسي باستانشناختي گروپ كه به موجب آن نقش برجستة حاجيآباد كشف شد، پيتر كالمير روي آن پژوهشي انجام داده است. نقش برجستة حاجيآباد در واقع در يك محوطه قرار گرفته كه در دورة هخامنشي از صخرههاي بزرگ تك افتاده، سنگ استخراج شده است. نكتهاي كه بايد در خصوص نقش برجستة حاجيآباد مدنظر داشت اين است كه ميتوان آن را با مجسمههاي بدست آمده از معبد اينشوشيناك در شوش مقايسه كرد و فرد حجاري شده را عيلامي دانست . در اطراف تخت جمشيد و نقش رستم معادن سنگ بيشماري وجود دارد كه از روي نوع و شيوه برش سنگ، مشخص شده كه اين معادن متعلق به دورة هخامنشي هستند. در 10متري شمالشرق نقش برجستة حاجيآباد درون صخرهاي تك افتاده، حفرهاي نسبتاً عميق كه از سطح زمين حدود يك متر ارتفاع دارد كنده شده است. عقيده عموم بر اين است كه در دورة ساساني جسد مردگان را براي تجزيه و تلاشي به حيوانات و پرندگان وحشي واميگذاشتند و سپس، فقط استخوانهاي باقيمانده را در طاقچهها يا فرو رفتگيهايي دفن ميكردند كه در صخرهها ايجاد شده بود و استودان خوانده ميشود. بعضي از استودانها داراي عمق بيشتري هستند و گوردخمه خوانده ميشود. ). از ويژگيهاي لبه يا حاشيه مذكور نخست مانع ورود آب باران و دوم مانع اشاعه بوي نامطبوع جسد به بيرون گوردخمه است. شياري كه در گوردخمة حاجيآباد كنده شده است نشان ميدهد درپوش در پايينتر از حاشيه قرار ميگرفته است. گروپ در اين باره بحث ميكند كه اين چنين حفرهها، واقعاً قبري براي دفن انسان بوده است و دََخْمُكْ خوانده ميشوند. در دو طرف جانبي دهانة گوردخمه حاجيآباد دو حفره تقريباً دايره شكل با قطر 15 سانتيمتر و عمق 10 سانتيمتر مشاهد ميشود. به احتمال اين دو حفره در جهت مسدود كردن دهانه كنده شده است. بزرگي اين گوردخمه حاكي از آن است كه صاحب آن فردي از صاحب منسبان دوران ساساني بوده است. مسلم است كه هرچه دخمه بزرگتر بوده، هزينه زيادي نيز براي ايجاد آن دربر داشته است. اين گونه هزينهها در دورة ساساني از عهدة يك فرد عادي بر نميآمد. در اماکن مختلف شمار بيشتري از اين حفرهها ي صخرهاي وجود دارد. اغلب آنها را حفرههاي محل آتش توصيف کردهاند. تعدادي از آنها به عنوان هاون استفاده شده است و مابقي، حفرههايي جهت تدفين هستند. ليکن بعضي ديگر به حفره موجود در تک سنگ زنگوله شکل حوالي استخر که يک کتيبه پهلوي ساساني در مورد متوفي دارد شبيه است و ترومپلمن معتقد است که همگي کاربرد يکساني دارند و براي قراردادن کوزههاي حاوي تربت يا جسد ساخته شدهاند.چنين گودالهايي در آثاري که ولفرام کلايس در کوه حسين معرفي کرده است به فراواني به چشم ميخورد. در سمت راست دهانة گوردخمه مسطتيلي با ابعاد 70 سانتيمتر طول، 30سانتيمتر عرض و عمق 2 سانتيمتر حجاري شده است . با مشاهده فرم، كوچكي و موقعيت قاب، به نظر ميرسد كه اين مستطيل به منظور حكاكي يك كتيبه، حجاري شده است. اگر فرضية ترومپلمن را در مورد پايهگذاري نسوزاندن جسد در فارس توسط كرتير، سازمانده معروف ديانت زرتشتي در قرن 3 ميلادي بپذيرم. ميتوان آغاز دفن مردگان در استودان، گوردخمه و قبوري كه در سنگ كنده شده را به اين تاريخ منسوب كرد. گاهي در كنار دخمهها كتيبهاي به خط پهلوي ساساني با موضوع مرتبط با تدفين و متوفي حجاري ميشد. بر اساس شواهد باستانشناختي و زبانشناسي، اين گونه كتيبهها و تدفينهاي جانبي آن متعلق به اواخر دورة ساساني است. كادر مستطيلي حجاري شده نزديك به گوردخمه حاجيآباد، به احتمال قريب به يقين به منظور حك كردن كتيبة مراسم دفن يا در هر حال يك كتيبة يادبود مرتبط با گوردخمة حاجيآباد بوده است. سطح مستطيل حجاري شده به شدت فرسايش يافته، و تشخيص اينكه متني حجاري شده يا خير، بسيار مشكل است . تمام آثار واقع در كوه حسين به تدفين مربوط است و كاربرد آنها از دوران هخامنشي به بعد آغاز شده و در دورة ساساني گسترش يافته . ظاهراً اين منطقه كوهستاني، گورستان تخت جمشيد و استخر يا پايتخت هاي شاهزادگان پارس در زمان هخامنشي، اشكاني و ساساني بوده است. اهميت كوه حسين و دامنههاي آن كه از دوران عيلامي شروع شده بود در دوران اسلامي نيز همچنين ادامه يافته است، وجود امامزاده اسماعيل در 100 متري شمالشرق محوطة نقش رستم اجازه اين نتيجهگيري را به ما ميدهد. بهرهبرداري از صخرههاي تكافتاده واقع در دامنه كوه حسين از دورة هخامنشي آغاز شده بود. پس از بهرهبرداري از صخرهها به دليل مسطح شدن سطح آنها، وسوسه ايجاد نقش برجستهها و گوردخمهها در دوران بعد از هخامنشي در ساكنان اين منطقه به وجود آمد. نمونههاي اين موارد كم نيست، به جز موارد ذكر شده، نقش صخرهاي بزكوهي در فاصله 35 متري نقش برجستة حاجيآباد، كتيبة ناخواندة پهلوي اشكاني يا به عقيده بعضي آرامي در بالاي آرامگاه منسوب به داريوش دوم در محوطةباستاني نقش رستم از ديگر دلايل اين ادعا است. نقش بزكوهي روي بدنه صخرهاي حك شده است كه در دورة هخامنشي بخشي از صخره را برش زده و از آن بهرهبرداري كردهاند. بروي سطح مسطح شده حاصل از برش اين نقش صخرهاي حك شده است. نقش بزكوهي حكاكي شده نقوش بز روي سفالهاي پيش از تاريخ را يادآوري ميكند .
|