|
|||
يبانيه ها | آرشيو پاسارگاد | آرشيو خبرها | مقالات | آرشيو هنر و ادبيات | آرشيو تاريخ زدايي | ديداري ـ شنيداري | و آرشيو هاي ديگر | پيوند به صفحه اصلی
دکتر عبدالمجيد ارفعی اولين پژوهنده ی ايرانی که در سال 1971 (1350)منشور کورش را از زبان اصلی به فارسی برگرداند
با سپاس از آقای مسعود لقمان برای يافتن و فرستادن اين کتاب |
مقدمه کتاب به قلم آقای پرويز ناتل خانلری
======================================
بخش های کوچکی از کتاب آقای دکتر عبدالمجيد ارفعی پژوهشگر، و باستانشناس بزرگوار و پرتلاش ايرانی:
آنگاه که من (= کوروش) آشتی خواهان به بابل اندر شدم با شادی و شادمانی در کاخ شهرياری خويش، اورنگ سروری خويش بنهادم، مردوک، سرور بزرگ، مهر دل گشاده ام را که د{وستدار} بابل است به خواست خود به {خويشتن گروانيد} (پس) هر روز پيوسته در پرستش او کوشيدم. و (آنگاه که) سربازان بسيار من دوستانه اندر بابل گام برمی داشتند، من نگذاشتم کسی (در جايي) در تمامی سرزمين های سومر و اکد ترساننده باشد من (شهر) بابل و همه (ديگر) شهرهای مقدس را در فراوانی نعمت پاس داشتم. درماندگان باشنده در بابل را که (نبونشيد) ايشان را به رغم خواست خدايان يوغی داده بود (؟) نه در خور ايشان، درماندگی هاشان را چاره کردم و ايشان را از بيگاری برهانيدم. مردوک خدای بزرگ از کردارهای من شاد شد و (آنگاه) مرا، کوروش، پادشاهی که پرستنده وی است و کمبوجيه، فرزند زاده شده من و همگی سپاهيانم را با برزگواری، افزونی داد و ما به شادمانی، در آشتی تمام، کردارهايمان به چشم او زيبا جلوه کرد و والاترين پايه {خدايیش} را ستوديم. به فرمان او (= مردوک) همه شاهان بر اورنگ شاهی برنشسته و همگی (شاهان) جهان از زيرين دريا (= دريای مديترانه) تا زيرين دريا (= دريای پارس)، (همه) باشندگان سرزمين های دور دست، همه شاهان آموری، باشندگان در چادرها، همه آن ها باج و ساو بسيارشان را از بهر من؛ (= کوروش) به بابل اندر آوردند و بر دو پای من بوسه دادند. از ... تا (شهر) آشور و شوش آگاده، سرزمين اشنونا، (شهر) زمبن، (شهر) مه ـ تورنو، دير تا (پايان) نواحی سرزمين گوتيان و نيز (همه) شهرهای مقدس آن سوی دجله که از ديرباز ويرانه گشته بود، (از نو باز ساختم). (و نيز پيکره) خدايانی را که در ميانه آن شهرها (= جايها) به جای های نخستين باز گردانيدم و (همه آن پيکره ها را) تا به جاودان در جای (نخستين شان) بنشاندم (و) همگی آن مردم را (که پراکنده بودند)، فراهم آوردم و آنان را به جايگاه های خويش بازگردانيم. (و نيز پيکره) خدايان سومر و اکد را که نبونشيد (بی بيم) از خشم سرور خدايان (= مردوک) به بابل اندر آورده بود به فرمان مردوک، خدای بزرگ به شادی و خوشی در نيايشگاه هايشان بنشاندم ـ جايهايي که دل آن ها شاد گردد ـ هر روز در برابر خداوند (= مردوک) و نبو زندگی ديريازی از بهر من بخواهند و هماره در پايمردی من سخن ها گويند، با واژه هايي نيکخواهانه. باشد که به مردوک، خدای من، گويند که " به کورش، پادشاهی که (با بيم) ترا پرستنده است و کمبوجيه پسرش بی گمان باش، بهل تا آن زمان باز سازنده باشند.. با روزهايي بی هيچ گستگی. همگی مردم بابل پادشاهی را گرامی داشتند و من همه (مردم) سرزمين ها را در زيستگاهی آرام بنشانيدم {..............يک؟ غا}ز، دو اردک و ده قمری (فربه) بيش از (رسم معمول دادن) غازها، اردک ها و قمريان (معين کردم) {............بل}ند وبر آن ها بيفزودم. در استوار گردانيدن ب{نای} باروی «ايمگور ـ انليل، باروی بزرگ شهر بابل کوشيدم و {..........}ديوار کناره ای (ساخته از) آجر را بر کنار خندق شهر که (يکی از) شاهان پيشين {ساخته و (بنايش ) بانجام نرسانيده } بود. {بدانسان که} بر پيرامون {شهر (به تمامی) بر نيامده بود}، آنچه را که هيچ يک از شاهان پيشين (با وجود) افراد به بيگاری گرفته شده {کشورش} در بابل نساخته بودند. {.......................از قبر} و آجر از نو بار دگر بساختم و {بنايشا}ن }را بانجام رسانيدم} {دروازه های بزرگ وسيع مر آنها را بنهادم........و در هايي از چوب سدر} با پوششی از مفرغ، با آستانه ها و پاشنه {هایی از مس ريخته شده .............هر آنجايي که دروازه ها}يشان (يافت می شد). استوار گردانيدم نو}شته ای لوحه ای (در بردارنده) نام آشوربانی پال شاهی بيش از من در ميان آن (= بنا) بديد}م
|