International Committee to Save

the Archeological Sites of Pasargad

 

 

 

Link to English Section

 

 

 

سفرنامه سالروز جهانی کوروش کبیر، ( اولين گروهی که  29 اکتبر وارد پاسارگاد شد)

 

 

 از: امير پريزاد 

بی درنگ برای سفر ، نام  42 نفر نوشته شد. 42 نفر بعدی ؛ خوب شد که نوشته نشد  !!!

دلائل آن در نوشته های پسین به آگاهی خواهد رسید .

به آگاهی شما ؛ نه به آگاهی آگاهی .

 

 

عصرروز ششم آبان ، به دلائلی که فقط برای 4 نفر پوشیده نیست ؛ کمی دیرتر براه افتادیم . . .

ساعت 7 صبح روز هفتم آبان در رستوران زیبای پاسارگاد با میهمان نوازی کارکنان آنجا، صبحانه ای ، کمی تا قسمتی مفصل خوردیم .

 

به دلائلی که فقط برکرگدن پوشیده نیست ، منتظر ساعت 11 صبح نشدیم تا دوستانی از شیراز و اصفهان و بقیه کواکب !!! بیایند   . . .

یک راس کرگدن با شتاب و بدون شنیدن صدای ؛ صبر کن ... صبر کن آن 41 نفر،

آن  تاج گلی را که تهیه کرده بود ؛ با شتاب به پای مقبره کوروش کبیر اهدا نمود .

 

آن 41 نفر شوکه شدند و دیدند مهندس کوروش زعیم در اتوبوس بهمراه ایشان بوده و در خاک پای مقبره، آماده سخنرانی برای ایشان است . . .

با تعجب به سخنان ایشان گوش فر دادند .

پس از شنیدن سخنان شیوای آقای مهندس کوروش زعیم ،

 

 ماموران محترم و وظیفه شناس به انجام وظیفه پرداختند و دوربین را از دستان مبارک خانم و آقای صالحی زاده

با پیروزی به در آوردند و به سمتی هدایت نمودند برای ادای پاره ای توضیحات . . .

 

آقای مهندس کوروش زعیم واستاد محمد صالحی زاده و همسر گرامیشان سرکار خانم نگار صالحی زاده

رفتند آن ور . . .

 

سپس کرگدن به دوستان گفت متفرق بشوید به صرفه و صلاحتان است !!!

 

41 نفر رفتند از این دست کاسه کوزه هائی که در همه جای ایران متاسفانه یافت می شود !!!( از سخنان آن آقا که گفته بود ، از این کاسه کوزه ها بسیار یافت می شود در ایران ...) بازدید کنند .

منجمله کاخ ها و آرامگاه کمبوجیه و تل تخت .

 

سپس آقایانی با انواع و اقسام ماشین آلات سبک و سنگین به پیشروی ادامه داده و آن کرگدن کوچولولو را بردند و گفتند به آنها که رفتند آن بالا ،     بگو سریع بیایند پائین .

کرگدن را هم بردند همان ؛  آن ور. . .

کرگدن در راه آن ور  به دوستش گفت ،  به آنها بگو سریع بیایئد پائین !!!

 

پس از مدتی ، کرگدن هم را از آن ور ؛ بیرون کردند و گفتند برو که دیگه برنگردی .

 

کرگدن اجازه خواست تا  100 شاخه گل دیگر را ببرد که نثار خاک پای کوروش عزیزش نماید

خوشبختانه در معیت 8 نفر !!! اجازه دادند ،

 انجام شد . . .

 

آقای مهندس زعیم و آقای صالحی زاده و همسرشان پس از طی مراحلی !!! به بیرون از شیراز عزیمت نمودند .

 

همه در حال هدایت شدن به بیرون بودند که ناگهان یه آقائی به موهای بسیار آمد با تنی چند ، اندک  ،

 

فقط خود او را راه دادند . . .

کرگدن هم  او را دید ...

و او رفت و ما هم رفتیم ...

 

یارکرگدن ؛ سیاوش را همان هنگام که کرگدن داشت گل اهدا می کرد ؛ به جرم شنیع فیلم برداری مستهجن ؛ ( به کسر ج ) بردند آن ور . . .

 

( این جن آن جنی نیست که فکر می کنید ، این جن یعنی برخلاف آدم ، یعنی حیوان ،یعنی کرگدن ، اینم توضیحی دیگر برای آنها که می گویند سخت می نویسی ... ) 

 

همه در راه بودیم بجز یار کرگدن ؛ سیاوش ( عجب اسمی !!! )

پس از مدتی با پیگیری ، فهمیدیم که به اوهم گفته اند :

برو که دیگه برنگردی . . .

 

تا تخت جمشید رفتیم  و تا آنجا نمیدانم چرا دو تا سواری ای که دربست بود !!!  دربست  در پیش و پس ما بود ...

خلاصه از آنجا هم آمدیم و غروب روز هفتم آبان برگشتیم .

 

راننده های محترم هم دائم می گفتند ، نمیدانیم چرا هی  ، جریمه می شویم !؟!؟!؟

 

خلاصه آمدیم . . .

اما نه خسته

دوباره باید راه رفت . . .

 

نوشته هشتم آبان ماه 1386

http://www.amirparizad.com/