International Committee to Save

the Archeological Sites of Pasargad

 

 

 

Link to English Section

 

   يبانيه ها  |   آرشيو  پاسارگاد  |  آرشيو خبرها  |  مقالات   |   آرشيو هنر و ادبيات   |   آرشيو تاريخ  زدايي   |   ديداري ـ  شنيداري  |   |  تماس |  جستجو   پيوند به صفحه اصلی

 7  فروردين  1387 (2547 سال پاسارگارد)  26 مارچ 2008*************************    کميته نجات پاسارگاد هيچ گونه وابستگی مذهبی و سياسي ندارد

 

 

 

 

سازمان ميراث و خواب تازه ای برای پاسارگاد

درياچه ای خيالي و خطری بزرگ تر از خطر سد سيوند

 در کمين آرامگاه کورش است

آنچه هر فردی را نسبت به اين برنامه نوسازی در پاسارگاد مشکوک می کند خبرهائی است که از نقل مکان دادن روستائيان منطقه و خريد و فروش املاک آن  ها بگوش می رسد و معلوم نيست بزرگترين ثروت باستانی و فرهنگ ايران قرار است فدای رطوبت درياچه کدام گردن کلفتی شود که می خواهد کيش را به پاسارگاد بياورد.

 

از: دکتر مهرداد مبشری

mehrdadmobasheri@yahoo.com

       در ماه سپتامبر گذشته، مجله «زمين شناسی زيست محيطی»، چاپ انتشارات اسپرينگر آلمان در برلين و گوتنبرگ(1)، مقاله ای داشت از دو  کارشناس محيط زيست ايرانی، يکی به نام آقای بهرنگ بهرامی، از سازمان توسعه و نوسازی صنعتی وابسته به دانشکده محيط زيست دانشگاه تهران، و ديگری خانم بهناز امين زاده، عضو دپارتمان طراحی محيط زيست در مدرسه عالی محيط زيست دانشگاه تهران، که در آن اين دو تن گزارش مطالعاتی را که در مورد شرايط محيط زيستی و اقليمی دوران باستان منطقه پاسارگاد، در 130 کيلومتری شمال شيراز، انجام داده بودند مطرح ساخته و برخی کشفيات ظاهراً جديد را مطرح نموده بودند.

       اين مقاله، که در مجموع، نوشته ای سرهم بندی شده، سست، بی پايه و (جز در راستای کشف يک درياچه در کنار آرامگاه کورش بزرگ) بی هدف است و در محيط های دانشگاهی نمی تواند نظری را بخود جلب کند. نويسندگان فقط ليستی از انواع تحقيقاتی را که مدعی انجام آن هستند رديف کرده و، به مدد کاربرد اصطلاحات خاص زمين شناسی و محيط زيستی که هر دانشجوی اين رشته نيز می تواند آنها را سرهم کند، مدعی شده اند که نظراتشان در اين مقاله مستند به تحقيقات علمی مزبور است. تفصيل هيچ تحقيقی در اين مقاله نيامده و داده ها و يافته های اين تحقيقات مورد تجزيه و تحليل قرار نگرفته اند. نگاهی کوتاه به مقالات ديگر اين نشريه آلمانی نشان می دهد که مقاله حاضر دارای هيچ تناسب و شباهتی با ديگر مقاله های علمی و تحقيقی اين نشريه ندارد و تنها اراده ای مافوق هنجارهای آکادميک و دانشگاهی می توانسته انتشار آن در اين نشريه را ممکن سازد.

       در صفحه دوم اين گزارش، که به زبان انگليسی نوشته شده، آمده است که: «سازمان يونسکو به اين محوطه باستانی و فرهنگی توجه خاص مبذول داشته است و مطالعات مفصلی از جانب متخصصان و محققان بنياد پارسه ـ پاسارگاد وابسته به سازمان ميراث فرهنگی برای تهيه "نقشه های عمل" لازم در جهت اجرای "برنامه بازسازی" آن بعمل آمده است. شناخت موقعيت جغرافيائی ويژگی های طبيعی و محيط زيستی پاسارگاد، در طول زمان و بعنوان "پايتخت شاهنشاهی هخامنشی"، معياری مهم در کار تهيه "برنامه بازسازی" آن محسوب می شود. منابع آب های سطحی، چراگاه های طبيعی، و بازدارنده های طبيعی زمين ـ جغرافيائی در چگونگی شکل گيری کار اسب داری، گله داری و کشاورزی نقشی اساسی بازی می کرده اند».

       تا اينجا بخواننده الغاء می شود که هدف اين تحقيقات کسب اطلاع درباره چگونگی وضعيت طبيعی دشت پاسارگاد در عهد هخامنشيان است که به غنای اطلاعاتی ما درباره آن روزگار می افزايد. اما بزودی معلوم می شود که مجريان و سفارش دهندگان اين «تحقيق» هدف ملموس تر و عملی تری را دنبال می کرده اند و آوردن بی ربط نام يونسکو در اين گزارش تنها برای علمی تر جلوه دادن کار و مشروعيت بخشيدن به يافته های در سطح بين المللی است.

       مقاله توضيح می دهد که: «هدف اصلی تحقيق حاضر مشخص کردن بازمانده های اين ويژگی ها، نحوه دگرديسی شان و وضعيت فعلی محوطه پاسارگاد (که بعلت عمليات ساختمانی و کشاورزی تغيير شکل داده) بوده است تا نتايج کار در طراحی عناصری که به امر بازسازی و فعاليت های جهانگردی مورد استفاده قرار گيرند». همچنين، در اواخر گزارش، نويسندگان توضيح داده اند که نتايج کارشان به «بازسازی محتمل صحنه  طبيعی محوطه و مشخص کردن اجزاء آن» کمک خواهد کرد.

       مجموعاً 4 صفحه از اين گزارش 10 صفحه ای را نقشه های اخذ شده از منابع مختلف و بی ربط به اين تحقيق پر کرده و 5 صفحه از آن هم به شرح تاريخ و جغرافيای دشت پاسارگاد اختصاص داده شده و کليات معروف و مشهودی از اين بابت را که در همه کتاب ها وجود دارد بازگوئی می کند، تنها در اواسط کار و در مجموعاً حدود يک صفحه از گزارش است که مقصود اصلی کارشناسان نامبرده مطرح می شود. آنها در وسط مقاله توضيح داده اند که از آن همه عنوان ها که بر شمرده اند تنها نکته مهم برايشان کشف محل درياچه ای بوده است که تنها يک نفر، يعنی آرتور پوپ در 1974 احتمال داده که در پاسارگاد وجود داشته است؛ بنا بر اين در صفحه چهارم کار پاراگراف جديدی به توضيح اهداف تحقيق اختصاص داده شده و در آن آمده است که: «برای تشخيص منظره تاريخی اين محوطه، لازم بود که محل يک "سد آبگير" تعيين شده و نحوه کشيده شدن جاده های باستانی، و تقسيم بندی های داخلی قسمت های مختلف پاسارگاد روشن گردد. بدينسان اهداف تحقيق عبارت بوده اند از الف) آيا در دشت مرغاب يک سد آبگير وجود داشته و اگر چنين بوده محل آن در کجاست؟ ب) اين آبگير چگونه شکل گيری منظره پاسارگاد را بر اساس سيستم آبرسانی اش ممکن ساخته است؟ پ) و اين سيستم آبرسانی چگونه بر فضابندی  و طرح توسعه اين محوطه تأثير گذاشته است».

       البته، تهيه کنندگان گزارش، پيش از اين، هنگام اشاره گذرای خود به احتمالی که آرتور پوپ می داده و بر اساس آن فکر می کرده که در شمال محوطه کنونی پاسارگاد، و به دور از مجموعه ساختمان های آن، يک آبگير آبگير طبيعی (به معنی زمين پستی که آب در آن جمع می شده و سپس بصورت سرريز براه خود ادامه می داده) وجود داشته است، توضيح داده اند که شرايط زمين و رسوبات و گياهان منطقه مورد نظر پوپ بر وجود آن آبگير گواهی نمی دهند. اما، در عين حال، آنها به تعيين نقطه ديگری برای شکل گرفتن آبگير موهوم مزبور برخاسته و اتفاقاً با تمهيداتی خارق العاده مدعی شده اند که آن را يافته اند.

       ميدانيم که رودخانه «پلوار» از برش های ميان کوه های شمال شرقی دشت مرغاب وارد اين دشت شده و بطرف جنوب غربی دشت حرکت کرده و در آنجا وارد برش های ديگری که امروزه «تنگه بلاغی» خوانده می شوند می شده است.  نويسندگان گزارش، بدون دادن تفصيل، مدعی آن هستند که در گذشته های دور، در محل ورودی رودخانه پلوار به تنگه بلاغی، يک برجستگی سنگی وجود داشته که بصورت سدی طبيعی عمل کرده و آب رودخانه در پشت آن جمع می شده و سپس از روی آن لبريز گشته و وارد تنگه بلاغی می شده است. با اين استدلال آنها معتقدند که بين آرامگاه کورش بزرگ و دهانه تنگه بلاغی آبگيری طبيعی وجود داشته و اساساً آرامگاه را در کناره اين آبگير و بموازات ساحل آن ساخته اند.

       البته نويسندگان گزارش توضيح می دهند که به مرور ايام سنگ برجسته سد مانند مزبور سائيده و خورده شده و از بين رفته است و اکنون وجود ندارد تا آبگير را تشکيل دهد.

       گزارش، هنگامی که از «بازسازی» پاسارگاد خبر می دهد، به اينکه يک چنين عملياتی بازآفرينی آبگير مزبور را هم ايجاب می کند، اشاره ای تلويحی دارند اما بهيچ وجه بر آن تأکيد نمی کنند.

       بهر حال، گزارش بجز "کشف آبگير مزبور نکته ديگری را در خود ندارد و بيشتر توضيح می دهد که اين آبگير مهمترين عنصر زيست محيطی پاسارگاد بوده، مراتع و چراگاه ها را تعيين می کرده، بر وضعيت قرار گرفتن ساختمان ها و کشيدن جاده ها تسلط داشته و بطور خلاصه مرکز  عالم صغيری بوده است که برای ساختن اولين پايتخت شاهنشاهی ايران انتخاب شده است.

       حال بپردازيم به پرسش هائی که اين گزارش به آنها نپرداخته و يا بدون جواب گذاشته است:

       1. معلوم نيست اگر زنده ياد آرتور پوپ احتمال نمی داد که در دشت مرغاب درياچه ای وجود داشته، نقطه آغاز کار محقيق تهيه گننده گزارش چه می توانسته باشد. آنها، بی آنکه در مورد احتمال پوپ ترديد يا بحث کنند، آن را پذيرفته و سپس به رد نظر او در مورد محل درياچه پرداخته و آلترناتيو جديدشان را مطرح ساخته اند. براستی معلوم نيست که تحقيق برای يافتن نقشه آمايشی دشت مزبور چرا بايد با يک فرض قبلی آغاز می شده و همه تلاش مطالعه نيز بر پيرامون محور اين فرض گشته است.

       2. مطالعه مزبور در عين اينکه دارای ظاهری تاريخ شناسانه است، به هيچ وجه وارد بررسی های مربوط به تعيين تاريخ ويژگی هائی که موضوع مطالعه آن بوده نمی شود. مثلاً توضيح نمی دهد که آبگير ايجاد شده در دهانه  تنگه بلاغی ـ با توجه به فرسايش تخته سنگ سدمانند، در چه زمانی شکل گرفته و در چه زمانی ـ در پی فرسايش سنگ مزبور ـ از بين رفته است. فرض بی توضيح مطالعه آن است که در دشت پاسارگاد درياچه ای وجود داشته و اين درياچه حتماً در زمان زندگی و مرگ کوروش بزرگ نيز وجود داشته و آرامگاه او را نيز ـ حتما برای استفاده از منظره مصفای درياچه ـ در کنار آن ساخته اند. ما می دانيم که در طول ادوار زمين شناختی در دشت ها آبگيرهائی بوجود می آيند و خشک می شوند، گاه زمين را توفان می پوشاند، گاه کوه ها از دل درياها بيرون می آيند، و گاه سيلاب های بهاره در قسمت های پست تر دشت جمع می شوند. پس، حتی اگر که در دشت پاسارگاد زمانی درياچه ای در دهانه تنگه بلاغی بوجود آمده است. اما تعيين زمان آن در اين گزارش مورد عنايت نبوده و نويسندگان مصرانه کوشيده اند تا حضور آن را در زمان زندگی کوروش بزرگ فرض کنند.

       3. در چند نقطه از گزارش به نقش اساسی درياچه مزبور در ايجاد چهارباغ های پاسارگاد اشاره شده است اما توضيحی برای اينکه اين نقش چه بوده در گزارش نيامده است. ما البته می دانيم که آرامگاه کوروش و قصرهای شاهی اطراف آن در باغ هائی وسيع قرار داشته اند که بوسيله يک سيستم آبياری وسيع و منظم مشروب می شده اند. اما آبی که در اين سيستم جاری بوده از رودخانه پلوار تأمين می شده که «پس از گذشتن از ميان باغات شاهی» بطرف تنگه بلاغی می رفته (و امروز هم می رود) و، در نتيجه، درياچه  فرضی که در جنوب غربی کاخ ها و در دهانه تنگه بلاغی واقع بوده از پس آب اين سيستم بوجود می آمده و نمی توانسته در ايجاد و کارکرد سيستم آبياری باغات شاهی نقشی داشته باشد.

       4. نويسندگان گزارش خود اذعان دارند که راه شاهی از داخل تنگه بلاغی و در کناره رودخانه پلوار می گذشته و به دشت پاسارگاد می رسيده است. امروزه اعتقاد بر اين است که اين جاده مستقيم به سوی آرامگاه آمده و از کنار آن گذشته و بطرف شمال شرقی و مسيری که به اصفهان می رسيده می رفته است. اما وجود درياچه ای در دهانه تنگه بلاغی نمی گذارد که جاده شاهی مستقيم بطرف باغات شاهی بيايد. برای حل اين مشکل، نويسندگان گزارش دست به تمهيد جالبی زده و اظهار داشته اند که جاده شاهی، پس از گذر از تنگه بلاغی و رسيدن به دشت پاسارگاد بطرف راست (جنوب شرقی) پيچيده و پس از طی مسافت بلندی بطرف مجموعه پاسارگاد بر می گشته است و در نتيجه سه ضلع از يک مربعی را می پيموده که درياچه و آرامگاه در ميان آن قرار داشته اند. البته در اين مورد هيچگونه سند و مدرک تاريخی يا حتی زمين شناسی آورده نمی شود و نويسندگان صرفا به بيان خيالاتی می پردازند که وجود درياچه  مزبور واقعی بودنشان را ايجاب می کند.

       5. آيا برای مهندسانی که راه شاهی را در داخل تنگه شاهی برای مسافت بلندی کنده و تراشيده اند، و شبکه آبياری زيبای پاسارگاد را آفريده اند، تراشيدن تخته سنگ عايقی که در طول فقط 2500 سال بکلی سائيده شده و از بين رفته است و در سر راه شاهی قرار داشته کار مشکلی بوده است؟ و يا آيا آنها ـ اگر وجود درياچه ای را برای کاخ ها ضروری تشخيص می دادند ـ نمی توانستند آن را در جای کمتر مزاحم و کارآمد تری ايجاد کرده و رودخانه پلوار را به سوی آن برگردانند، همانگونه که، مطابق گزارش حاضر، آن را برای سيراب کردن شبکه آبياری باغات شاهی بسوی آن شبکه هدايت کرده بودند. همين واقعيت که اکنون، با از بين رفتن آن شبکه، رودخانه پلوار در مسير «طبيعی» اش، و به دور از آرامگاه کوروش، حرکت می کند خود نشانه دست ساخت بودن مسير قبلی آن نيست؟

     6. اين گزارش از ارائه اطلاعات غلط تاريخی نيز بدور نيست. مثلاً، تاريخ دشت پاسارگاد را طوری ارائه می دهد که انگار کوروش بزرگ (که مؤسس سلسله هخامنشی) خوانده می شود آنجا را برای پايتختی خود برگزيده است. نگاهی به متون پيش پا افتاده تاريخی هم نشان می دهد که سلسله هخامنشی لااقل صد سال پيش از کورش بوجود آمده و نام شاهان آن نيز چنين ضبط شده است: چیش پش اول، کمبوجیه اول، کوروش اول، چیش پش دوم، کوروش دوم يا کوروش بزرگ. کوروش بزرگ بنيان گزار سلسله هخامنشی نيست بلکه بنيانگزار شاهنشاهی ايران است و پاسارگاد را نيز او در 2500 سال پيش برای پايختی خويش برنگزيده است و اين شهر از صد سال پيش از او پايتخت هخامنشيان بوده است.

    7.همچنين، گزارش حاضر، با همه ادعاهای علمی خود، بالاخره معلوم نمی کند که آنچه کشف کرده چگونه چيزی بوده است. در عنوان مقاله را از واژه  Lakelet استفاده شده که واژه ای کم استفاده شده و ناشناس است که معنای «درياچه کوچک» را می دهد. اما در طول متن اين «درياچه به water catchment تقليل می يابد که معنای جائی را دارد که آب در آن گير می کند و واژه فارسی «آبگير» برای رساندن معنای آن وجود دارد. همچنين تخته سنگ دهانه تنگه بلاغی که ابتدا «سد Dam» خوانده شده ـ با اين ادعا که در دوره هخامنشيان سدی بر رودخانه پلوار بسته بوده اند ـ رفته رفته رنگ می بازد و به notch يا «شکافی باريک» تبديل می شود که کار يک barrier يا «مانع» را انجام می داده است

    سه ماه پس از انتشار بی سر و صدای اين مقاله انگليسی در نشريه ای آلمانی، که عنوان آن چنين است: «کشف يک درياچه کوچک در محوطه باستانشناختی پاسارگاد در ايران از طريق استفاده از فن آوری مطالعه لايه های چندگانه زمين»، آقای بيژن روحانی، در تاريخ 17 اسفند 1386 (دو، سه هفته پيش) مطلب مفصلی درباره اين تحقيق تهيه کرده و آن را در برنامه خود در «راديو زمانه» (که از هلند به سوی ايران پخش می شود) اجرا کرده و متن آن را در سايت اين راديو قرار می دهد. عنوان مقاله ايشان چنين است: «درياچه ای باستانی در پاسارگاد». و مطلب خود را چنين آغاز کرده اند: «تحقيقات جديد در پاسارگاد، وجود يک درياچه را در دوران باستان در اين منطقه به اثبات رسانده است. اين کشف می تواند به باستانشناسان، معماران و مورخان در جهت ترسيم سيمای دقيق تر از وضعيت نخستين پايتخت هخامنشيان کمک کند... نتيجه اين تحقيقات که در مجله  Environmental Geology منتشر شده نشان می دهد که حداقل تا دوران هخامنشی درياچه ای کوچک در اين منطقه وجود داشته است». و در جای ديگر نکات پراکنده ديگری را توضيح می دهد، از جمله اينکه: «تاکنون توجه چندانی به شناخت سيما و منظر طبيعی منطقه پاسارگاد در دورا هخامنشی نشده است. تنها آرتور اوپهام پوپ، محقق و مورخ آمريکائی، در دهه چهل ميلادی با انتشار نقشه ای به وجود احتمالی يک سد يا سيل بند و درياچه مربوط به آن در حوزه آبريز قسمت شمالی مجموعه اشاره کرده بود» و « وجود درياچه ای کوچک در بخش ورودی تنگه بلاغی و رودخانه پلوار نقشی اساسی در شکل گيری و آبياری باغ های پاسارگاد داشته است. اين درياچه و رودخانه پلوار، به همراه يکديگر، از عوام اصلی تيين موقعيت کاخ پاسارگاد، باغ شاهی و سکونت در اين منطقه بوده...» و نيز «کشف اين درياچه نشان می دهد (که) توجه به منظر و سيمای طبيعی و ترکيب آن با ساخته های معماری، همانطور که بعدها نيز در کاخ های ساسانی تکرار می شد، در دوران هخامنشی هم مورد توجه معماران و مهندسان بوده است».

       اگرچه ظاهراً اين مطلب ترجمه آزادی از اصل انگليسی گزارش است اما در نوع بيان آنها چند نکته جالب وجود دارد.:

       1. اگرچه در جای جای گزارش سخن از آن رفته است که «احتمالاً» (بدون روشن ساختن تاريخ واقعه) آب رودخانه پلوار در دهانه ورودی تنگه بلاغی گير می کرده و «احتمالاً» آبگيری را بوجود می آورده، آقای روحانی هر نوع احتمالی را کنار نهاده و در تيتر مطلب از عنوان «درياچه ای» و فقط در متن از «درياچه ی کوچک» استفاده کرده اند.

       2. در خبر آقای روحانی هيچ اشاره ای به اينکه تحقيق مزبور چرا انجام شده و سفارش دهنده آن که بوده وجود ندارد و خواننده دچار اين تصور می شود که دو کارشناس جوان از موسسات محيط زيست شخصاً به صرافت اين افتاده اند که محل درياچه فرضی آقای پوپ را کشف کنند، هرچند که خودشان نوشته اند: «تنها نقشه ای که از يک سد و آبگير بزرگ وجود دارد از آن پوپ است که در آن او نشان می دهد که اين آبگير در شمال مجموعه پاسارگاد قرار داشته و لبه آن به کناره استحکامات اين مجموعه می رسيده است.  بررسی مطالب موجود نشان می دهد که محل درياچه کوچک مورد نظر پوپ دارای رسوباتی (نام رسوبات) است. برداشت او قابل ترديد است چرا که محل مورد نظر او دارای ويژگی های مطلوب آبشناختی و آبزمينی که بتوان آنها را رسوبات درياچه ای دانست نيست. هيچ محقق يا باستانشناس ديگری هم بوجود سدی در اين منطقه اشاره نکرده است».

       در همين جا لازم است به چند نکته اساسی درباره نحوه انعکاس «کشفيات» اين دو کارشناس ايرانی اشاره کنيم:

الف ـ در مورد جمع شدن و پراکنده بودن رسوبات آبرفتی رودخانه در دهانه تنگه بلاغی که می تواند احتمال وجود درياچه ای را در آن منطقه بوجود آورد نبايد از اين نکته غافل بود که رودهای دشت مرغاب و دشت پاسارگاد رودهای سيلابی هستند و، در نتيجه در اواخر زمستان و بخصوص فصل بهار طغيان می کنند و بواسطه وجود تنگه ای در مسير خود که اغلب به دست انسان ها در «مسيل» هايش تغييراتی بوجود می آيد بجای حرکت در درازای مسيل برای مدت ها پخش می شوند. در همين دهه گذشته ما دو بار شاهد طغيان آب پلوار و پخش شدن سيلاب در محوطه پاسارگاد بوده ايم که يکبار هم آب تا ارتفاع پله دوم آرامگاه بالا آمد و  چند هفته طول کشيد تا در زمين فرو رفته و يا در مسيل تاريخی اش که آدم ها در آن موانعی بوجود آورده بودند حرکت کند. بنا بر اين مسلماً در هنگام ورود پلوار به داخل تنگه بلاغی هميشه  اينگونه مشکلات پيش می آمده و (يعنی لااقل و مسلماً از زمانی که سلسله هخامنشی برافتاده و پاسارگاد از رونق افتاده) در دهانه تنگه بلاغی آب گير در مسير سيلاب ها بوجود می آمده و، در نتيجه، پيدا شدن رسوبات شبه آبگيری در اين منطقه پديده عجيبی نيست. ما می دانيم که اسکندر مقدونی از همين تنگه بلاغی وارد دشت پاسارگاد شده و به ديدار آرامگاه کورش رفته است. در هيچ کدام از اشارات مربوط به اين واقعه سخنی از وجود درياچه ای در کنار آرامگاه نيست و اين امر نشان می دهد که در آن زمان (پايان هخامنشيان) شبکه کنترل آب پلوار و مسيل های آن بصورت کارائی وجود داشته اند و وضعيت اسف انگيز کنونی که موجب جمع شدن آب در دهانه تنگه مرغاب می شود به آن روزگار بر نمی گردد.

       ب ـ اساساً امکان پيدايش درياچه در دشت پاسارگاد کم است چرا که زمين اين دشت شنی است و آب های سطح الارضی را به راحتی در خود جذب می کند. اگر به سخنان کارشناسان مخالف ساخته شدن سد سيوند و شکل گرفتن درياچه آن توجه کنيم می بينيم که يکی از موارد مورد اشاره و بدقت مطالعه شده همين ماهيت خاک منطقه است که نمی تواند آب را در خود نگه دارد و آن را بدرون کشيده و پخش می کند و لذا خطر آن وجود دارد که آب اين درياچه ويرانگر از زير زمين خود را به آرامگاه کشانده و شالوده هايش را سست کند. رودخانه پلوار و رودخانه های کوچک تر منطقه، در طی 2500 سالی که جلوی چشم انسان تاريخي در اين دشت جاری بوده اند هرگز نتوانسته اند درياچه هائی را در مناطق پست تر دشت بوجود آورند و سيلاب هايشان هم پس از چند ماه بوسيله زمين اسفنجی فرو بلعيده شده است. دليل اينکه آرتور پوپ برای اثبات وجود درياچه مورد نظرش دنبال يک سد دست ساز می گشته در همين نکته نهفته است. چرا که سد سازی همواره با عايق بندی بخش عمده ای از درياچه سد همراه بوده است تا آب بتواند همچون يک استخر دست ساز در کاسه پشت سد جمع شود و بماند.

       پ ـ اتفاقاً هنوز هم در منطقه سيوند بقايای سدهای دوران هخامنشی وجود دارند که از يکسو نشان دهنده ميزان دانش و حدود پيشرفتگی فن آوری عهد هخامنشی هستند و از سوی ديگر محل قرار گرفتنشان نشان می دهد که سدسازان عهد هخامنشی چگونه کوشيده اند سدهای خود را در جائی بسازند که مناطق مسکونی را تهديد نکرده و آب نيز بتواند در آنجا جمع شده و به هدر نرود. در سراسر دشت پاسارگاد هيچ نشانه ای از وجود اينگونه سدها وجود ندارد و اتفاقاً توسل کارشناسانی که گزارش اخير را نوشته اند به فرض وجود يک سد طبيعی در دهانه تنگه بلاغی خود نشان فقدان هرگونه بقايای دست ساز انسان است. اين امر موجب شده که آنها استدلال سست خود را بر پايه وجود رسوبات آبرفتی بگذارند.

       ت ـ نکته اساسی در اين ميان آن است که فرض کنيم کشفيات اين دو کارشناس ايرانی صحيح باشد و معلوم شود که کاخ سازان و باغ سازان و آبياران و سد سازان عهد کوروش تشخيص داده اند که می توان از منظره طبيعی درياچه ای در دهانه تنگه بلاغی استفاده کرد و کاخ ها و آرامگاه او را در کنار اين درياچه و عطف به لبه های پيرامونی آن ساخت. اگر تحقيقات ما تا همينجا بسنده کند نه تنها مشکلی پيش نمی آيد بلکه بر اعجاب ما نسبت به مهندسی و فضاسازی عهد هخامنشی بيشتر هم می شود. اما اگر اين تحقيقات بخواهد مبنای يک برنامه اعاده وضع طبيعی و بازسازی درياچه ای در کنار آرامگاه کوروش قرار گيرد آنوقت است که بايد بشدت نگران شد. سازندگان آرامگاه کورش نه قصد داشتند که آرامگاهی برای ابديت (که معلوم نيست حد آن در ذهن آنها چه بوده) بسازند و آن را طوری سامان دهند که پس از گذشت 2547 سال بدست های امروزی ما برسد و نه اساساً دانشی در مورد رفتار طبيعی آب و باد و توفان با سازه های سنگی در طی دو سه هزاره داشته اند. پس، اگر هم آنها آرامگاه را در کنار درياچه ساخته بوده باشند (که ديديم کاری بعيد است) گذر اين سه هزاره و باقی ماندن آرامگاه کورش به ما نشان می دهد که بخت با ما يار بوده است که درياچه فرضی مزبور پيش از آنکه بتواند به آرامگاه لطمه ای وارد سازد خشکيده و از بين رفته است. بدينسان، بازگرداندن رطوبت به سازه های سنگی آرامگاه، باقی ماندن اين بنای شريف بشری را برای دويست سال ديگر هم تضمين نمی کند.

3. باری، برگرديم به مقاله آقای بيژن روحانی. نکته جالب تر از همه آن است که پس از  نوشتن مقاله مزبور و گفتن آن از بلندگوی راديو زمانه معدودی از  موافقان آبگيری سد سيوند، و مدعی بی خطر بودن آن برای آرامگاه کوروش بزرگ، با ذوق زدگی از حضور «درياچه ای باستانی» خبر داده اند. اين افراد بدون آن که گزارش اصلی را خوانده باشند و  با روند يک کلاغ چهل کلاغ شدن خبرها در کشور عزيزمان به استناد مطلب آقای روحانی نتيجه گيری کرده اند که متخصصان عصر هخامنشی از تأثیر مفید رطوبت هوا بر سازه‌های سنگی آگاه بوده‌اند و تلويحا اعلام می کنند که نه تنها سد سيوند و درياچه ای که دولت و سازمان ميراث فرهنگي بوجود آورده کار بدی نبوده بلکه رطوبت ناشی از درياچه تنگه بلاغی  برای اين سازه ها مفيد هم هستند. و حتما به زودی و بر اساس همين شنيده ها می خواهند ثابت کنند که آرامگاه کوروش بزرگ اين 2500 سال را از رطوبت محروم بوده و سازه های سنگی اش مورد تخريب قرار گرفته اند و حتما اين گل سنگ هائی هم که اخيرا به دليل بی توجهی های مسئولان لای سنگ ها رشد کرده و سنگ را به پودر تبديل می کنند برای حفظ آرامگاه کوروش چندان بد هم نبوده اند!!

       در واقع کشف اين آبگير خرد در دهانه تنگه بلاغی و اصرار بر اينکه آرامگاه کوروش را بر کناره آن ساخته اند، آن هم به سفارش سازمان ميراث فرهنگی که مسئووليت ايجاد سد سيوند و موافقت با آبگيری آن را بر عهده دارد، به شکلی آشکار سوء ظن برانگيز است. اما بنظر می رسد که در اين کار فقط و تنها هدف توجيه مرطوب کردن فضای پاسارگاد نيست  و مسايل ديگری نيز در ميان است که شايد اکثر خوانندگان و يا شنوندگان گزارش هم از آن بی خبر باشند.

       آيا کسی از اين همه آدمی که جريان ساختن سد و آبگيری نابخردانه آن را تعقيب کرده اند تا کنون شنيده بودند که سازمان ميراث فرهنگی طرحی را برای «بازسازی» پاسارگاد در دست دارد و تحقيق اخير منتشر شده در مجله «زمين شناسی زيست محيطی»، به سفارش اين سازمان و در راستای مقدمه ريزی برای آن کار انجام گرفته است؟ ممکن است خرده گرفته شود که واژه restoration در متن اين گزارش به معنای «باز سازی» نيست و همانی است که آقای بيژن روحانی آن را به «حفاظت و مرمت» ترجمه کرده اند. اما اگر در متن تحقيق دقيق شويم می بينيم که واژه restoration، که خود به معنی «بازگردن به شکل اول» است، جای خود را به reconstruction می دهد، که به معنی «باز سازی» است.

       اگر قرار باشد محوطه باستانی پاسارگاد، لااقل، بنا به گفته گزارش، برای استفاده گردشگران و توريست ها «باز سازی» شود، بايد حدس زد که می خواهند در کنار آرامگاه کورش بزرگ چه دسته گلی به آب بدهند. آيا اصرار بر وجود درياچه و قصد به بازسازی محوطه نشان از آن ندارد که عده ای قصد دارند در کنار آرامگاه کورش دست به ساختن گردشگاه و احياناً هتل و حتی آپارتمان سازی بزنند و زمزمه آن را از هم اکنون آغاز کرده اند؟ آيا اکنون خطری بزرگ تر از خطر سد و درياجه سيوند در کمين آرامگاه کورش ننشسته است؟

       محوطه سازی، ايجاد فضای آبرومند و در خور شکوه بی مانند  کوروش بزرگ امری است که هيچ کس نمی تواند با آن مخالفت کند. هرعکس پاسارگاد نشان دهنده منظره دلخراش آرامگاه و مجسمه کورش (مرد بالدار) و بقايای کاخ هاست. البته که بايد به اين وضع خاتمه داد. اما فراموش نکنيم که خاتمه دادن به اين وضع در برنامه های رژيم سابق هم بود اما با اين تفاوت که قرار بود نوسازی و مرمت و حفاظت شکلی کاملاً هنجار داشته باشد و به همين دليل وقتی که قرار شد در پاسارگاد موزه ای ساخته شود آن موزه را در زير زمين ساختند تا هيچ بنای ديگری در برابر آرامگاه کوروش قد بر نيافرازد.

       در عين حال، آنچه هر فردی را نسبت به اين برنامه نوسازی مشکوک می کند خبرهائی است که از نقل مکان دادن روستائيان منطقه و خريد و فروش املاک آن بگوش می رسد و معلوم نيست بزرگترين ثروت باستانی و فرهنگ ايران قرار است فدای رطوبت درياچه کدام گردن کلفتی شود که می خواهد کيش را به پاسارگاد بياورد.

       به تصوير زير نگاه کنيد که در آن وضيت درياچه موهوم باستانی و تغيير مسير راه شاهی بوسيله کامپيوتر بازسازی شده و بعنوان نتيجه تحقيق در مجله آلمانی به چاپ رسيده است. و بالاخره اينکه نمی دانم چرا وقتی به سايت ناشر اين مجله مراجعه می کنيد چشمتان به مقداری آگهی به زبان فارسی هم می افتد ؟

 

 

1. دشت مرغاب     2. آرامگاه کورش بزرگ        3. تنگه بلاغی

4. درياچه باستانی!          5. مسير قبلی رودخانه پلوار

6. بستر قديمی روخانه پلوار            7. تالار ورودی مجموعه که کارشناسان نامبرده ايرانی آن را از مغرب به سوی جنوب چرخانده اند!

مسير خيالی و کج و معوج شده جاده شاهی هم با خط نقطه چين نشان داده شده است.        

 

__________________________________________________________________

1-Bahrami, Behrang. Aminzadeh, Behnaz, “Discovering the ancient lakelet of the archeological site of pasargadae in Iran using a multi-layer technique” in Environmental Geology, Vol 53, No.1. pp. 123- 133, Springer Berlin / Heidelberg, September 2007

 

 www.savepasargad.com