International Committee to Save

the Archeological Sites of Pasargad

 

 

 

Link to English Section

 

يبانيه ها  |  پاسارگاد  |   خبرها  |  مقالات   |   هنر و ادبيات |    تاريخ  زدايي  | ديداري ـ  شنيداري  | جشن های ايرانی | محيط زيست |  تماس |  جستجو

18 ارديبهشت 1387    (2547 سال پاسارگارد)    7  مه  2008**************************    کميته نجات پاسارگاد هيچ گونه وابستگی مذهبی و سياسي ندارد

 

 

 

بازگشت با دلیل

نگرشی به چرایی و چیستی بازگشت ایرانیان به ریشه های تاریخی خویش

 

از: دکتر بهنام اوحدی    

بسیاری بر این باورند که بازگشت شمار چشم گیری از ایرانیان به سوی هویت کهن تاریخی شان از سال های نیمه ی دهه ی 1370 خورشیدی آغاز شده است اما به باور من سرچشمه ی این بازگشت دوباره ، پس از سده ها تسلیم و رضا – که روان شناسان آن را « درماندگی آموخته شده ( Learned Helplessness ) » می نامند – به میرزا فتحعلی خان آخوندزاده و دیگر پیش تازان عرصه ی روشنگری در ایران باز می گردد که در نهایت به انقلاب سترگ مشروطه انجامید. اندیشه ی « بازگشت به ریشه » دو فراز تاب ناک و چشم گیر دارد. نخست که درخشان تر هم می نماید ، بازگشتی ست که طی دو دهه پس از سقوط پادشاهی قاجاریه ، در هنگام پادشاهی پهلوی نخست رخ نمود که در پرتو کوشش اندیشمندان ، نویسندگان و شاعران میهن دوست ، توشه ای درخور و ماندگار برای همیشه گرد آورده شد.

هر چند در ظاهر این رویکرد ملی در سال های زمام داری پهلوی دوم ادامه یافت ، اما آن چنان که باید و شاید به ژرفای طبقه های متوسط و زیر متوسط اجتماع رو به توسعه ی ایران رسوخ پیدا نکرد و گسترش نیافت. ورود شتابان اندیشه های کمونیستی و سوسیالیستی از دهه ی بیست و فراگیر شدن جنبه های سطحی و روزمره ی فرهنگ آمریکایی و اروپای غربی در دهه های چهل و پنجاه ، در عمل به ترمزی جدی برای فراگیر شدن بیش تر و رسوخ ژرف تر  « جنبش بازگشت به ریشه » تبدیل شد. اما نه ورود اندیشه های چپ و استالینیستی به رفاه توده ها و فقر زدایی از میهن انجامید و نه فراگیر شدن جنبه های ویترینی فرهنگ غرب ، سرزمین مان را به مدرنیته رساند.

فراز دوم از سال های نخستین دهه ی 1360 خورشیدی رخ نمود؛ بر پایه ی پژوهشی که اگر درست به یادم مانده باشد ، در روزهای نخست پاییز 1377 از سوی عباس عبدی و دکتر نقیب زاده به طور مشترک انتشار یافت ، از  1362 خورشیدی به این سو بنای نام گذاری فرزندان ایرانی به نام های عربی سقوطی چشم گیر پیدا کرده و نام گذاری فرزندان به نام های پارسی ، به گونه ای خودجوش و شتابان رو به فراگیری نهاده است. این جنبش زیر پوستی به پیش آمد تا این که در نیمه ی دهه ی 1370 فرازی درخشان پیدا نمود.

از سال 1375 روحیه ی میهن دوستی و گرایش به دانستن درباره ی فرهنگ ایران باستان ، به گونه ی چشم گیری فراگیر شد. در رخداد دوم خرداد این گرایش میهن دوستی – نه میهن پرستی و نژاد گرایی – چیره شد تا آن جا که به انتشار صدها کتاب و سی دی و هم چنین هزاران مقاله ی کوتاه و بلند در مجلات و روزنامه های کشور انجامید. گرایش به آثار اندیشمندان و نویسندگان میهن دوست هم چون « فردوسی » ، « خیام » ، « احمد کسروی » ، « ذبیح بهروز » ، « صادق هدایت » ، « فریدون آدمیت » ، « بهرام بیضایی » و دیگران رشدی چشم گیر نشان داد که تا امروز هم ادامه دارد. در موسیقی این گرایش چند سال پیش از دوم خرداد 1376 با انتشار آلبوم « ای ایران » روح الله خالقی از سوی دختر موسیقی دانش ، گلنوش ، آغاز شد و با ترانه هایی هم چون « در روح و جان من ، می مانی ای وطن » - سروده ی « تورج نگهبان » و با آوای گرم و مخملین « محمد نوری » -  ادامه یافت تا امروز به رپ پارسی نژاد آریای « هیچ کس » و « به دورم بتاب » شاهکار بینش پژوه برسد.

کارخانه ها و کالاهای مصرفی – از خرده گرفته تا عمده - در سراسر کشور و نه فقط کلان شهر ها ، با نام های پارسی سر بر آوردند و در تبلیغات تجاری شان از نشان ها و اشارات ملی – میهنی سود جستند. روندی که هم چنان ادامه دارد تا آن جا که بانک های خصوصی ، به عنوان نماد بنگاه های مشتری مدارانه ، نام و نشان پارسی برای خود برگزیده اند. این واقعیت نمایان خود استوارترین گواه سنجش ، نگرش و پسند ملت است.

داشتن « هویت ملی » مشخص برای هر اجتماعی سودمندی های فراوان دارد که فراتر از شکیبایی و گنجایش این پاسخ است. فرجام واپسین رویکرد افراد هر اجتماع به همه ی « ایزم ( ism ) » ها – هر چه هم شتابان و فراوان باشند – بازگشت به « هویت گروهی » و « ریشه های قومی – فرهنگی » ، یعنی همان ملیت افراد بوده و هست. اگر به تاریخ دو جنگ سترگ گیتی گستر  نخست و دوم تیز بینانه و ژرف بنگریم ، به روشنی در می یابیم که سرچشمه ی انگیزش کم مانند ملت شوروی بسیار بیش از آن که برآمده از ایدئولوژی مارکس و لنین و استالین باشد ، سرچشمه گرفته از گرایش های ملی – میهنی آن ها بوده است. آیا سرچشمه ی انگیزش سرشار و بی همتای مردمان جزیره ی کوچک انگلستان ، که تا مدت ها یکه و تنها در برابر آلمان اروپا به زیر کشیده مقاومت نمودند ، جز این بوده و هست ؟؟

و آیا اختلالات رفتاری و خشم و پرخاش و بی ثباتی نسل جوان و سرکش زاده شده در دهه ی 1360 و همه گیری عریان و نمایان « وابستگی ( اعتیاد ) و سوء مصرف مواد » – که آشکارا نشان از فراگیری ( اپیدمی ) « اختلال بحران هویت ( Identity Crisis ) » و فرجام ناگوار آن یعنی « اختلال شخصیت مرزی – آشوب ناک ( Borderline Personality Disorder ) » دارد – فرجام و فرآورده ی پیش بینی پذیر و طبیعی سه دهه « ستیز با هویت ملی و ریشه های فرهنگ کهن » این سرزمین نیست ؟!؟

کوته پاسخ من این گزیده است :  آری ، « جنبش بازگشت به ریشه ها و پیشینه ی فرهنگ کهن ایران زمین » در اجتماع کنونی ایران به گونه ای فراگیر و چشم نواز رخ می تاباند. افسوس که سریال های بی همتای « سفرهای دور و دراز هامی و کامی در وطن » نادر ابراهیمی ، با آن دو ترانه ی ماندگار و از یاد نرفتنی ،پنج سالی زودتر ساخته نشد و به طور کامل به نمایش در نیامد. افسوس !