International Committee to Save

the Archeological Sites of Pasargad

 

 

 

Link to English Section

 

   يبانيه ها  |   آرشيو  پاسارگاد  |  آرشيو خبرها  |  مقالات   |   آرشيو هنر و ادبيات   |   آرشيو تاريخ  زدايي   |   ديداري ـ  شنيداري  |   |  تماس |  جستجو   پيوند به صفحه اصلی

28 شهريور  1387    (2547 سال پاسارگارد)   18 سپتامبر  2008        ============      کميته نجات پاسارگاد هيچ گونه وابستگی مذهبی و سياسي ندارد

 

 

پريشان نقطه پايان زاگرس پريشان است

هفتصد حلقه چاه در اطراف درياچه پريشان آب آن را به حداقل رسانده است

از: دکتراسماعیل کهرم

اگر با يك هواپيماي سبك بر بالاي كوه‌هاي زاگرس به طرف جنوب پرواز كنيد، وقتي كه سلسله شكوهمند زاگرس با چند كنگره كه شباهت به گرده دايناسورها دارد، به آخر مي‌رسد، طبيعت، پايان زاگرس را با يك درياچه جشن مي‌گيرد درست مانند نقطه پايان در انتهاي يك علامت تعجب بزرگ. اين درياچه را پريشان مي‌ناميم.

اين بار نه با هواپيما كه با لندرور عازم پريشان بوديم.از شيراز كه جدا مي‌شويم حدود 60 كيلومتر به طرف جنوب غربي مي‌رويم و به ده ارژن مي‌رسيم. اين ده كنار تالاب ارژن قرار گرفته؛ تالابي كه با آب شيرين چشمه‌ها سيراب مي‌شود. جاده به طرف كازرون ادامه مي‌يابد.

در سه‌راهي چنار شاهيجان كه اكنون تبديل به شهري شده مي‌توان به طرف بوشهر رفت و يا كازرون. تنگه بوالحيات با زيبايي خيره‌كننده‌اي ترافيك را از ميان دل خود عبور مي‌دهد و آن طرف تنگه، جنگل بي‌نظير بلوط قرار دارد كه سنجاب ايراني آن را رويان نگه‌داشته است. سنجاب‌ها دانه بلوط را در خاك پنهان مي‌‌كنند تا بعد به سراغ آن بروند اما فراموش مي‌كنند و دانه جوانه مي‌‌زند! جداشدن از بوالحيات و جنگل بلوط هميشه براي من سخت است؛ سال‌هاست كه ميل دارم شب را در اين جنگل بيتوته كنم.‌ اي بسا آرزو كه... .

آرزوهاي شكارباني ساده، پاك دست‌يافتني هستند؛ مثل آرزوي ديدار يك كفتار در طبيعت؛ مشاهده زريوار يخ زده يا جنگل‌هاي گلستان در پاييز. با كمي صرف وقت به همه اين آرزوها مي‌توان دست يافت.

كازرون شهر قديمي و زيبايي است؛ ساختمان‌هاي قديمي، بازار مسقف و باروح و باغ‌هاي مركبات اطراف شهر. چند شهر است كه من به همكارانم گفته‌ام كه حاضرم مدت‌ها و شايد براي هميشه در آنها زندگي كنم. شهر بم يكي از آنها بود!‌ شاهرود، كازرون، طبس، نيشابور، سنندج و...؛ اين از آرزوهايي است كه به‌سختي برآورده مي‌شود. زمان وجود خارجي ندارد ولي زندگي ما و همه موجودات و حتي خورشيد و ماه را تحت مهميز خود دارد.

ورود به كازرون قبلاً از راه كتل‌هاي پيرزن، دختر و ميان‌كتل صورت مي‌گرفت؛ چه جاده‌اي بود! از دور‌افتاده‌ترين راه‌ها مي‌گذشت. ابتدا به كنار تخته و بعد به درياچه پريشان مي‌رسيد. اكنون با پلي كه روي دره احداث شده، راه جديد، شما را به بيشاپور، شهر ساساني مي‌رساند. از آنجا تنگ چوگان و غار شاهپور و مجسمه عظيم شاهپور را مي‌بينيد.
به راستي كه آستان فارس خورشيد درخشان است نه‌تنها در ايران كه در جهان؛ خورشيدي از انوار ميراث طبيعي و فرهنگي ما ايرانيان.

تالابي نمانده

شب به درياچه پريشان مي‌رسيم. بوي آب و صداي برخورد علف‌ها را در باد از فاصله دور مي‌شنويم. صداي چند غاز و مرغابي خستگي سفر را از تن من خارج مي‌كند.
آنها با همديگر صحبت مي‌كنند و ما مي‌شنويم ولي نمي‌فهميم. ولي آنها از توليد اصوات هدف دارند. با يكديگر مكالمه مي‌كنند و شايد به همديگر اخطار مي‌‌دهند كه عده‌اي با هدف نامعلوم به پريشان آمده‌اند!‌ مواظب باشيد.

چادر برپا شد و خوابيديم. نيمه‌هاي شب با صداي خرناس‌مانند و زوزه‌هاي كوتاه يك گرگ بيدار شدم. گرگ تا دو قدمي بيرون از چادر پيش آمد. كنجكاوانه بويي كشيد و رفت. صبح زود از چادر بيرون زديم. منظره درياچه، هوش‌ربا بود. عجب نقاشي‌اي خلق شده است؛ مجموعه‌اي از خاك، آب، علف، پرنده و ماهي. من نمي‌دانم چرا نام آن را پريشان گذاشته‌اند! شايد حالت امروز آن را پيش‌بيني مي‌كردند. ده‌ها چشمه به پريشان مي‌ريزند. اگر آب بالا باشد و وسعت پريشان گسترده شود، آب تقريباً‌ كاملاً‌ شيرين است و اين اتفاق در وسعت 4 هزارهكتاري پريشان رخ مي‌دهد. هر چه از اين وسعت كاسته شود آب، شور و شورتر مي‌شود.  گياهان تالابي مانند ني‌ها در كرانه‌هاي غربي و شرقي مي‌روييدند؛ يعني نقاطي كه آب شيرين وجود داشت. ني‌ها مورد بهره‌برداري روستاهاي اطراف واقع مي‌شدند.

با قايق به آب مي‌زنيم. به خاطر دارم 35سال پيش وقتي صبحت از آوردن قايق‌هاي موتوري به درياچه كرده بودند، مخالفت شد چون آرامش منطقه به هم مي‌خورد. اكنون روزهاي آخر هفته صد‌ها نفر با تعداد زيادي قايق در سراسر درياچه جولان مي‌دهند. سطح آب را قشري از روغن و نفت فرا گرفته و ساختمان بزرگ مهمانسراي محيط زيست، ناظر بي‌طرف اين وقايع است!

زمين‌هايي كه دوباره تصرف شد

به‌مرور به قسمت‌هاي دوردست درياچه رسيديم. از كنار روستاي پل آبگينه گذشتيم و به طرف امامزاده انتهاي پريشان رفتيم. اطراف پريشان را زمين‌هاي كشاورزي، تا خط آب احاطه كرده‌اند. اين زمين‌ها را سازمان حفاظت محيط‌زيست از كشاورزان خريده بود؛ بعد از انقلاب مجدداً‌ آنها را صاحب شدند و مي‌كارند. چند صد غاز در زمين‌ها در حال چرا بودند. جمعيت بزرگي از درناها با سروصدا و پروازكنان از روي سر ما گذشتند و بر زمين‌ فرود آمدند.

صداي آتش‌كردن تفنگ‌ها چند بار به گوش رسيد. درناها و غازها پريدند و چند‌صدمتر آن‌طرف‌تر به زمين نشستند. باز هم صداي شليك تفنگ آمد و مجدداً‌ پرندگان به پرواز درآمدند. فكر كردم اين روزها استرس در زندگي حيات وحشي هم وارد شده؛ ما انسان‌ها تنها نيستيم. در چند نقطه روي درياچه، آب تكان مي‌خورد. حيدر فرهاد‌پور منطقه را خوب مي‌شناسد. گفت تور ماهي گذاشته‌اند؛ اين اردك غواص به عمق آب مي‌رود كه ماهي بگيرد، خود در تور ماهي (غيرمجاز) گرفتار مي‌شود!‌ حيدر گفت يك بار توري را با 6 اردك سرسفيد بالا كشيدم!

چاه‌هايي كه رمق پريشان را گرفته‌اند

مقداري از آب درياچه را چشيدم؛ عجب شور بود. يعني آب درياچه به حداقل رسيده ولي چرا؟ دليل: بيش از 700 حلقه چاه در اطراف درياچه حفر شده و يك كانال هم آب را به مزارع كشاورزي مي‌برد!‌ برخي از كشاورزان رابطه‌اي بين حفر چاه‌ها در اطراف درياچه و كاهش آب نمي‌ديدند. عجب! مگر سفره آب زيرزميني توسط درياچه پريشان تغذيه نمي‌شود؟ به ياد قانون ارتباط مايعات افتادم؛ آب‌هاي مرتبط در يك سطح مي‌ايستند. اگر آب را از چاه بكشيم، آب درياچه جاي آن را مي‌گيرد؛ به همين سادگي.

جلوي ما يك دسته پليكان در حال ماهيگيري بودند. ده‌تايي مي‌شدند (پليكان‌ها به رديف حركت  مي‌كنند؛ ماهي‌ها را مي‌‌رانند و با منقار و كيسه زير آن، آنها را صيد مي‌كنند. گاه اين كيسه 14 ليتر آب مي‌گيرد. آب را خالي مي‌كنند و ماهي در كيسه زيرمنقار بلعيده مي‌شود). قايق ما را ديدند و متفرق شدند. پرندگان زمستان خود را در پريشان مي‌گذرانند. هواي پريشان در زمستان مطبوع است و در تابستان خيلي گرم و شرجي. دشت ارژن را به‌ياد داريد؟ در حدود 60 كيلومتري جنوب غربي شيراز. ارتفاع اين دشت و درياچه آن حدود 2000متر از سطح درياست و ارتفاع درياچه پريشان 850 متر. اين دو از همديگر فقط 15 كيلومتر فاصله دارند. با توجه به اختلاف ارتفاع و اختلاف درجه حرارت وقتي كه دشت ارژن زير لايه‌اي از برف خوابيده، درياچه پريشان، هواي مطبوع بهاري 23 درجه را به مردم و پرندگان پيشكش مي‌كند.

آب درياچه ارژن از طريق سوراخ‌هايي به درون زمين فرومي‌رود. در سنگ‌هاي آهكي (آسماري) انتهاي رشته‌كوه‌هاي البرز اين يك پديده معمولي است. پرنده مي‌تواند در دشت ارژن و تالاب ارژن، زادوولد كند و با طي‌كردن 15كيلومتر، پس از گذشتن از ميان كتل به درياچه پريشان براي زمستان‌گذارني برود؛ پديده‌اي كم‌نظير.

شب، باز هم گرگ دوست ما به سراغ ما آمد. كمي سروصدا كرد و رفت. سحرگاه صداي زوزه‌هاي غيرعادي او دشت را پر كرد. اين زوزه‌ها مدت مديدي ادامه داشت. نگران شديم و به جست‌وجو برآمديم. به تلي از زباله رسيديم؛ قوطي‌هاي كنسرو خالي، پلاستيك، بطري و...؛ يادگارهاي باقيمانده از علاقه‌مندان به طبيعت!‌ مقداري خون در داخل چند قوطي‌كنسرو جمع شده بود. دنباله لكه‌ها را گرفتيم. حدسمان درست بود؛ گرگ ما آنقدر قوطي‌ها را ليسيده بود كه زبانش پاره‌پاره شده بود. خون زيادي از دست داده بود. حتي با ديدن ما حركت نكرد.

قرمزي‌ها گروهي از ايل بزرگ قشقايي‌هستند كه  هنوز هم در ارتفاعات ييلاق و قشلاق مي‌‌كنند. به يورت بزرگ آنها رفتيم؛ چقدر ساده، چقدر زيبا، چقدر راحت. گفتم پدر بيژن دره‌شوري تعريف مي‌كرد كه اگر در جنگل كنار گوسفندي گم مي‌شد دنبال او نمي‌‌رفتند چون آنقدر جنگل، وسيع و متراكم بود كه گوسفند پيدا نمي‌شد. خان گفت اگر چند بار هم كنار را قطع كنند مجدداً‌ جوانه مي‌زند ولي اين انسان ناجوانمرد معجوني را پيدا كرده  و روي آن مي‌ريزد كه ديگر جوانه نزند؛ در عوض جاي آن خيار و گوجه فرنگي مي‌كارد!

اكنون از آن كنارها، چند درخت كه به امامزاده‌ها پناه برده‌اند باقي مانده ولاغير! جنگل‌هاي كنار سربازهاي محافظ پريشان بودند كه صحنه را خالي گذاشته‌اند. پريشان هم به راه آنها مي‌رود. چاه‌هاي اطراف پريشان عميق‌تر و عميق‌تر مي‌شوند و آب، شورتر و شورتر. مي‌شمارم: هامون، بختگان، گاوخوني، اروميه، انزلي و حال پريشان... . با خود فكر مي‌كنم «به كجا چنين شتابان»؟

همشهری

فرستنده احمد، همراه کميته نجات، از ايران