|
يبانيه ها | آرشيو پاسارگاد | آرشيو خبرها | مقالات | آرشيو هنر و ادبيات | آرشيو تاريخ زدايي | ديداري ـ شنيداري | | تماس | جستجو پيوند به صفحه اصلی
17 اسفند 1386 (2546 سال پاسارگارد) هفتم مارچ 2008************************* کميته نجات پاسارگاد هيچ گونه وابستگی مذهبی و سياسي ندارد
پرسش هايي از شخصيت های ادبي، فرهنگي، و اجتماعی درباره ميراث فرهنگی و طبيعی ايرانزمين
1ـ از نظر شما، کوشش برای حفظ و نگهداری میراث فرهنگی و تاریخی و میراث طبیعی یک سرزمین تا چه اندازه اهمیت دارد؟ هر آن چه از دوران گذشته و در هر جای جهان برجای مانده است نه تنها از آن مردمان آن جاست که از آن همه ی مردمان گيتی است. اين برجای مانده ها، زبان گويای فرهنگ و هنر و همچنين باورهای پيشينانی می باشند که آن کنده، ساخته، بافته و يا پرداخته از آنان برجای مانده است. اين برجای مانده ها، کليدواژه های در ها و قفل های هنوز ناگشاده و بر بسته ای هستند که گشودن هر کدامشان، رازهايی را بر می گشايد به گستردگی سده ها و هزاره ها.
شگفت آور و کوته نگری است اگر گمان شود که سازندگان و پردازندگان آن برجای مانده ها از ارزش کار خود، هنرمندان و همه ی آن چيزهايی که از آنان برجای خواهد ماند ناآگاه بوده اند. آنان نه اينکه از بازتاب کار و کنش خود برای آيندگان آگاه بوده اند که در جاهايی به يادآوری و واگويی آن آگاهی ها نيز پرداخته اند. مانند نوشته ی برجای مانده ی در آرامگاه کوروش بزرگ که نه تنها پند و اندرزی به نو آمده ی پيروز می دهد که هزاران هزار گفته ی پرمايه و درس زندگی کردن را در چند واژه می گنجاند و در دسترس گوش شنوا و ديده ی بينا می می گذارد و همچنين آرزوی داريوش بزرگ.
اين برجای مانده ها نه تنها زبان گويای سده ها و هزاره های رفته و همچنين ميليون ها درگذشته می باشند که از آنِ پيکره ی فرهنگی جهان است و: چو عضوی به درد آورد روزگار ... 2ـ از آنجا که بخش بزرگی از میراث فرهنگی، تاریخی و طبیعی ما به شکلی عمدی و غیرعمدی در حال تخریب و ویرانی است، شما فکر می کنید چگونه باید با این فاجعه ی فرهنگی روبرو شد؟ آن چه که روی می دهد يک تراژدی فرهنگی و به نمايش درآوردن باورهای رشد نيافته ایست که اگرچه بازمانده های ارزشمندی را فدا وارزانی ناآگاهی ها و يا بدپنداری های رشد نيافته می سازد ولی ورای خواسته ويران کنندگانشان درست همان بهره و هوده و نتيجه ای را به دست می دهد که پيشينيان فرهيخته در آرمان های خويش پروارنده بوده اند. چرا که، با ويران شدن و يا از ميان بردن هر برجای مانده ای، ارزش آن داشته ی -قدرش ندانسته- روشن می شود و همه را آرزوی داشتن آن از ميان رفته در تازه می گردد و ايستادگی در برابر کار و کنش نادانان، برای نگهداری يا حفظ برجای مانده های ديگر، جان می گيرد. نمونه ی بسيار روشن اين بازتاب ها، رويگردانی چند ميليون ايرانی از اسلام و پيوستن آنان به آيين های ديگر است. درست رو در روی آن چيزی که پايواران حکومتی سنگ نگهداری آن را به سينه ی خود می زنند. چندی پيش آماری از انسيکلوپتی مسيحيان به دست نويسنده رسيد که از شمار چند ميليونی ايرانيای آگاهی می داد که از دين اسلام روی برگردانده اند و به آيين های ديگر و به ويژه آيين آّبا و اجدادی شان زرتشتی گرويده اند. راستش را بخواهيد، اگرچه اين کوچکتر از ويرانی هر بازمانده ی کوچکی، به گستردگی تاريخ می گريد، ولی ويرانی و از ميان برداری هر يک از داشته های کهن و يا نوينِ با نام و نشانِ از فر و فرهنگ و هنر ايران زمين را، در راستای انديشه های سازندگان آن برجای مانده ها می داند، که همانا رویگردانی از ويرانگران و آرزوی برافتادن و براندازی آنان می باشد. از اين روی بايد به اين ويران گران هشدار داد که: باش تا صبح دولتت بدمد 3ـ آیا خود مایل هستید که در کوشش برای حفظ این آثار ملی و بشری ایران زمین توان و همت خود را به کار گیرید؟ آری و آری و آری، از دل و جان
|
مازيار قويدل نويسنده، پژوهشگر فرهنگ و تاريخ ايرانزمين |