International Committee to Save

the Archeological Sites of Pasargad

 

 

 

Link to English Section

 

   يبانيه ها  |   آرشيو  پاسارگاد  |  آرشيو خبرها  |  مقالات   |   آرشيو هنر و ادبيات   |   آرشيو تاريخ  زدايي   |   ديداري ـ  شنيداري  |   |  تماس |  جستجو   پيوند به صفحه اصلی

8 شهريور  1387    (2547 سال پاسارگارد)  29اگوست  2008        ============      کميته نجات پاسارگاد هيچ گونه وابستگی مذهبی و سياسي ندارد

مطالب اختصاصی چهارمين سالگشت تاسيس کميته نجات پاسارگاد

 

 

شهر و کشور اساطیری لوت در اصل همان سرزمین کویر لوت پرکلوت ایران است

نقش و نگار صلیب های خورشیدی آثار باستانی مکشوفه از شهر سوخته گواهی بر خورشید پرستی مردم این شهر کهن  می  باشد

 

از: جواد مفرد کهلان

ظروف سفالين «شهرسوخته» با ظروف سفالين مكشوف در درة پنجاب شباهت دارند. نقش خورشيد كه روي يكي ازاين سفال‌ها نشان داده شده در روي ظروف سفالين شهداد نيز ديده مي‌شود. شباهت اين نقوش با نقوش ظروف گلي بين‌النهرين كمتر است.

در  باب 11سِفر پیدایش تورات فقرات 27 و 28 می خوانیم:" و این است پیدایش تارح (ایزد هوا، تارهون/انلیل) این تارح که ابرام (ائیبی ارَمه به اوستایی یعنی بسیار نجیب و دانا،  به عبری یعنی پدر عالی)، ناحور (خشن و صحرانشین) و هارّان(ساحر) را آورد و هارّان، لوط (سّری، مرموز) را آورد".  پیداست در اینجا در اساس با تقسیمات اقلیمی خراسان(آریانا، یعنی سرزمین مردم نجیب) و شمال و جنوب آن یعنی توران (سرزمین دامهای وحشی) و بلوچستان کهن یعنی یائوتیا(سرزمین جادوگران) و سرزمین مرموز و بی آب و علف و ویران کویر لوت در غرب آن سر و کار داریم که لابد از طریق یهودیان دیرین شهر جی اصفهان و یا یهودیه میمنه به نویسندگان تورات رسیده است. در این باب مطلب از ابوریحان در مورد پاپیروسهای توراتی شهر جی اصفهان وجود دارد که بسیار جالب است: وی با افسوس فراوان از کشف نوشته های کهن پاپیروسی فراوان شهر جی یاد میکند که کسی قادر به خواندن آنها نگردید و از بین رفت. آشوریان - و همچنین یونانیان(بنا به خبر آپیان)- اعراب و یهود ساکن شرق فلات ایران را که به تجارت کالا بین سمنان و بلخ می زیسته اند آریبی شرق یعنی عربهای شرقی می نامیده اند گرچه همانطوری که ایرانشناسان دریافته اند منظور از کشور آریبی در اینجا در اساس کشور آریائیان آریاورته (خراسان بزرگ) بوده و آن به معنی مردم آریایی یعنی مردمان نجیب بوده است. طبیعی است که اخبار و اطلاعات یهود/اعراب شرقی بین اینها به سرزمین یهودیه اصلی می رسیده است. لذا پیداست این شجره نامه اقلیمی توراتی تحت نامهای لوت و هارّان در اساس اشاره به نواحی خشک و کویری سیستان و بلوچستان است. خود نام کلوتهای کویر لوت را مرکب از کلمات بلوچی کل و لوت دانسته اند که به معنی شهر لوت است. کلوتهای معروف کویر لوت تپه های کوتاه و بلندی به اشکال مختلف هستند که از جنس خاک رس و گچ می باشند و به شهرهایی با ساختمانهای آسمانخراش متروکه میمانند. مرتفع ترین هرمهای ماسه ای کلوخی طبیعی دنیا در کویر لوت هستند. 

موقعيت كوير لوت:

كلمه لوت به معني برهنه و فاقد هرچيز است(مستوفي 1348). اولين بار محمد بن ابراهيم‘ مورخ سده يازدهم هجري‘ در كتاب خود از كلمه لوط در جمله " از راه بيابان لوط روي به خراسان نهادند...."استفاده كرده است. مستوفي معقتد است كه در منطقه لوت هركس در بيابان بيچاره و درمانده و سرگردان شود به آن لوتي گويند يعني همه چيز را از دست داده است. حتي اين كلمه در زبان تركي (آذري) نيز با همين معني بكار مي­رود بطور مثال "نيه لووت الموسان" به معني "چرا لخت شده­اي" است. [ریشهً فارسی این کلمه علی القاعده همان رت یعنی برهنه کردن است]. برخي نيز گفته­اند كه كلمه لوت از نام قوم لوط پيغمبربرادر زاده ابراهيم گرفته شده است اگرچه مشخصاتي كه در قران و تورات از جايگاه اين قوم ذكر شده با شرايط لوت منطبق است. جالب اينست كه نظاير شرايط لوت ايران (وجود كلوتكها و تپه­هاي ماسه­اي) را در جنوب بحرالميت نيز وادي قوم لوت گويند(3). در اطراف شهر راور نيز قبري موجود است كه مردم معتقدند متعلق به لوط پيامبر است. بايد گفت كه كلمه لوت را اعراب بعداز فتح ايران در هنگام عبور از شهرهاي خيالي (كلوت­ها) بر اين منطقه گذاشته­اند. بهرحال آنچه مسلم است لوت به معني بي چيز و برهنه و منظور نداشتن پوشش گياهي و آب، دو عنصر لازم براي حيات انسان و حيوان در گذشنه است. بهمين دليل بسياري از بوميان منطقه از رفتن به لوت ترس داشتند و هنوز هم دارند. (بر گرفته از وبلاگ کویر- محیط زیست).                                                 

حال به سراغ بررسی نام شهر سوخته بسیار دیرین سیستان و بلوچستان در گوشهً شرقی کویر لوت میرویم که تورات ولایتشان را به هارّان (جادوگر) و پسرش لوط (مرموز و سّری) مسمی نموده است. ابتدا در مورد نامهای کهن بلوچستان این توضیح را می دهیم که نامهای کهن آنجا یعنی ماگان و مکران(جایگاه مکها) و یائوتیا(سرزمین یاتوها/جادوگران و کاهنان پیشگو) جملگی به معنی سرزمین ساحران بوده اند و از همین ریشه اند نامهای ماگان(مصر در زبان سومریان) و مکه (محل خاص بت جادوگری و پیشگویی یعنی هبل) و همچنین نام مجارستان که نام سکایی دیگر نئورها (یعنی ساحران، به ترکی هنگریها، یعنی پیشگوها) اخذ شده است. حال این سؤال مطرح میشود که آیا کهن نام شهر سوخته در ایام مسکون بودنش ربطی با نام ولایت آنجا یعنی ماگان داشته است یا نه، چه بودند  و کماکان هستند ممالک بسیاری که به نام شهر بزرگ آنها خوانده شده اند. فی المثل در سمت شرق آنجا نام بومی و اساطیری هند یعنی مهابهاراته (گنج بزرگ) از نام شهر معروف آنجا مه گنگو دارو (دارای گنج بزرگ) گرفته شده که ویرانه هایش اکنون در پاکستان موهنجودارو (تپه مرگ) خوانده میشود و شهر پیشرفته اش موجب شگفتی جهانیان است و در غرب هم نام ولایات آشور و بابل با نام دو شهر بزرگ و مرکزی آنها یکی بوده است. در نوشته های هسوآن تسانگ ویرانه های شهر موهنجودارو تحت نام ایرانی سومرو (جایگاه پرسود، یا جایگاه مرگ) به عنوان قلّهً سوخته در رابطه با گوتمه بودا یاد شده است. شهرسوخته کنار کویر لوت نیز گواه از عظمت و مرکزیت بی نظیر آن در منطقه دارد.

   خود نام شهر سوخته را می توان به صورت سوز کته (یعنی شهر سوزان و گرم) بازسازی نمود و این بیش از آنکه نشانگر گرمی هوای آنجا باشد  بیانگر خورشید پرستی مردم بومیان منطقه بوده است. بر این اساس می توان نامهای آریایی سوریا یا هوریا (خورشید تابان) یا ایندهو (درخشان، ریشهً نام هند) و نام سامی اللألئت  (درخشان، یعنی همان ریشهً نام بت الههً خورشید اعراب اللات) را برای نام این شهر استخراج نمود. پیداست این نام سامی به سادگی می توانست تبدیل به لوت و لوط گردد. نقش و نگار صلیبهای خورشیدی آثار باستانی مکشوفه از شهر سوخته گواهی بر خورشید پرستی مردم این شهر کهن معدوم می  باشد.  در اینجا توضیحاتی را از مقالهً شهر سوختهً دکتر عیسی بهنام نقل می نمائیم:

 شهر سوخته:

تدريجأ پرده ازرازهاي زندگي پنج هزارسال پيش مردم فلات ايران برداشته ميشود

دهانة رود هيلمند در سيستان در حدود 5000 سال پيش يكي از آبادترين  منطقه‌هاي خاورميانه بوده است                                            

بتدريج اين مطلب روشن ميشود كه جلگة بين‌النهرين نخستين مهد تمدن بشر نبوده است و كاوش‌هاي اخير پرده از بسياري از رازهاي نهفته در سرزمين فلات ايران برداشته است.

«شهرسوخته» بطوريكه از اسم آن معلوم است،‌شهري است كه روسن نيست در نتيجة چه حادثه‌اي سوخته و بصورت ويرانه‌اي درآمده، سپس قرن‌ها گذشت زمان آنرا بفراموشي سپرده. حوادث طبيعي، خصوصأ بادهاي موسمي قشري ازشن شوركوير را برروي آن پوشانده و چنان لاية ضخيمي بوجود آورده كه در حدود چهل سال پيش وقتي دانشمند انگليسي «اورل استين» خواست تحقيقي در مورد قدمت اين شهر كه بصورت تپة مرتفعي درميان كوير قرار داشت بعمل آورد، پس از كندوكاو مختصري چنين تصور كرد كه بزمين بكر رسيده است و كاوش درآن مكان را رها كرده اظهار تعجب كرد ازاينكه اطراف اين تپه نمونة سفالي ديده ميشود كه بسيار قديمي بنظر ميرسد.

چهارده سال پيش «مؤسسة ايتاليائي روابط فرهنگي با شرق ميانه» كه رياست آنرا دانشمند معروف و دوست بسيار نزديك ايران «پروفسور توچي» برعهده دارد تصميم گرفت تحقيقاتي ازنظر باستان‌شناسي دراين مكان بنمايد. اين مؤسسه قبلأ در افغانستان و پاكستان كاوش‌هاي دقيقي بعمل آورده بود و علاقه داشت تحقيقات خود را تا قسمت‌هاي شرقي فلات ايران ادامه دهد. اين كار را به عهدة باستان‌شناس معروف ايتاليايي «دومنيكو فاچنو» واگذار نمودند و «پروفسور توزي» دانشمند ديگر ايتاليايي مأمور كاوش درمحل شد.

باستان‌شناسان ايتاليايي، پس از خاكبرداري، از روي شهر «پمپي» و «فوروم»هاي متعدد روم شهرت فوق‌العاده‌اي ازنظر دقت در روش كاوش پيدا كرده‌اند و در «شهر سوخته» نيز ازهمان روش‌هايي كه در «پمپي» كه در نتيجة آتش‌فشاني «وزوو» ناگهان زيرپوسته‌اي از خاكستر پنهان شده بود استفاده نمودند. روي «شهرسوخته» را پوسته‌اي بضخامت 20 سانتيمتر پوشانده بود. اين پوشش موجب شده بود كه در حدود 4000 سال ويرانه‌هاي اين شهر قديمي زير خاك دست‌نخورده باقي بماند. ولي مردم محل درعرض اين مدت دراز فراموش نكرده بودند كه اين تپه باقي‌مانده‌اي از تمدن پيرفته‌اي است كه در نتيجة آتش‌سوزي ازبين رفته است، وازپدر به پسر آنرا تحت نام «شهرسوخته» ميشناختند.

كاوش‌هاي اخير نشان داد كه بلندي ويرانه‌هاي اين شهر به 7 متر از كف جلگه ميرسد. رود هيلمند، همانطوري كه در «شهداد» اتفاق افتاده بود، مسير خود را عوض كرد، و ناچار ساكنان اين ناحيه نيز تغيير مسكن دادند،‌و حيوانات و پرندگان نيز آن ناحيه را ترك كردند و آنرا به دست باد وشن‌ونك بيابان سپردند، و همين امر موجب شد كه ما امروز موفق شده‌ايم به راز زندگي انسان‌هاي پنج‌هزارسال پيش درزير اين پوشش خاكي دست يابيم، همانطور كه تمدن پيشرفتة مصر قرن‌ها در زير خاك دست نخورده پنهان ماند تا امروز باستان‌شناسان پرده از اسرار آن برداشتند.

پس ازاينكه كاوش‌ها دراين مكان آغاز شد در حدود چند ميليون قطعات شكستة سفال اززير خاك بيرون آمد. درداخل اطاق‌ها، درخانه‌ها، تعدا بيشماري آثار زندگي از هرنوع بدست آمد. اشياء مختلفي از جنس پارچه و حصير و شيشه در زير پوشش نمك كاملأ سالم باقي مانده بود. برداشتن اين پوشش نمك ممكن بود موجب شود كه آثار مكشوف در نتيجة تماس با هواي آزاد از بين برود. بنابراين لازم بود تدابير مخصوصي براي حفظ آنها بعمل آيد.

درحدود دوميليون اشياء مختلف تحت آزمايش‌هاي مخصوصي قرار گرفت و براي حفظ آنها اقدامات لازم بعمل آمد. ميان  اين اشياء تعدادي استخوان‌هاي ريز نيز وجود داشت و لازم بود مشخص شود اين استخوان‌ها مربوط به كدام حيوان يا پرنده ياجان‌داري بوده و كارشان دراين اطاق‌ها چه بوده است. دراين موقع اينطور بنظر رسيد كه انجام اين كار از عهدة باستان‌شناسان به تنهايي برنخواهد آمد. بهمين منظور بود كه در حدود ده نفر از متخصصان مختلف ايتاليايي به محل كاوش آمدند و با ميكروسكوپ‌ها و بوسيلة تجزيه‌هاي «راديو كاربون» مشغول مطالعة زندگي 5000 سال پيش دراين مكان گرديدند.

درهمين اوان بود كه متخصصان ژاپوني نيز علاقمند به كاوش‌هاي «شهرسوخته» شدند و زمين‌شناسان و متخصصان «فيزيك‌هسته‌اي» به همكاري با متخصصان ايتاليايي پرداختند و نمونه‌هاي بدست آمده رااز طريق روش‌هاي «پالئوماگنتيك» و «اورانيوم238» تحت بررسي قرار دادند.

بررسي‌هاي دانشمندان مزبور نشان داد كه بصورت دقيق شهر سوخته در فاصلة بين 2900 تا 1900 سال پيش از ميلاد مورد سكونت بوده است. هزارسال، نسبت به قدمت بشر، چيز فوق‌العاده‌اي نيست، ولي آنچه كه بنظر ما فوق‌العاده ميآيد اين است كه در عرض مدت هزارسال مردم اين ناحيه موفق شده‌اند شهر بزرگ و آبادي بوجود آورند كه مردم آن به انواع صنايع دستي پرداخته و حكومت منظمي تشكيل داده بودند و پيرو مذهب واحدي شده روابط تجارتي و فرهنگي گسترده‌اي با نواحي مجاور خود ترتيب داده بودند.

نكتة قابل توجه ازنظر روشن شدن تاريخ سرزمين ايران اين است كه آثار مكشوف در «شهرسوخته» نشان ميدهد كه مردم اين ناحيه دراوايل استقرارشان، يعني درحدود 2900 سال پيش ازميلاد مسيح روابط بسيار نزديك با مردم تركمنستان داشته‌اند و در اواخر دوران وجودشان، يعني پيش از 1900 سال پيش ازميلاد با مردم ساكن در درة پنجاب رابطة بسيار نزديك پيدا ميكنند. آيا ميتوان از مطلب بالا اينطور نتيجه گرفت كه اينها مردمي بودند كه در حدود 2900 سال پيش از ميلاد از سوي شمال به طرف دهانة رود هيرمند كه در نتيجة شرايط بخصوصي براي شهرنشيني مناسب بود سرازير شده‌اند، و سپس هزارسال بعد، در زماني كه مسير رود هيرمند تغيير يافت اين مردم به طرف درة پنجاب مهاجرت كردند و درآنجا امپراطوري بزرگ «موهنجودارو» و «هاراپا» را تشكيل دادند.

 

 

ظروف سفالين «شهرسوخته» با ظروف سفالين مكشوف در درة پنجاب شباهت دارند. نقش خورشيد كه روي يكي ازاين سفال‌ها نشان داده شده در روي ظروف سفالين شهداد نيز ديده مي‌شود. شباهت اين نقوش با نقوش ظروف گلي بين‌النهرين كمتر است.

بايد بخاطر داشته باشيم كه تمدن شهداد نيز درهمين حدود اوايل هزارة سوم پيش ازميلاد در نتيجة تغيير مسير رودخانه ازبين رفت و درآن زمان مردم شهداد بامردم پنجاب روابط نزديك داشته‌اند.

براي انجام تحقيقات بيشتر، دانشمندان ايتاليايي با باستان‌شناسان شوروي كه در تركمنستان مشغول كاوش بودند تماس گرفتند. تحققات دقيق باستان‌شناسان شوروي رابطة مردم شهرسوخته با مردم تركمنستان دراوايل هزارة سوم پيش از ميلاد را تأييد نمود.

مردم سيستان دراين مدت با مردم ساكن بين دو رود دجله و فرات روابط تجارتي داشته و اين روابط ازراه زميني و دريايي كناب خليج فارس انجام ميگرفت. مردم بين‌النهرين ازهمين طريق ازسنگ لاجورد افغانستان استفاده مينموده‌اند. ولي تمدن سيستان را نميتوان وابسته به تمدن جلگة بين‌النهرين يامصر دانست زيرا دراين مكان خصوصياتي وجود داشته است كه آنرا كاملأ متمايز مينمايد.

وجود تعداد زياد اشياء بسيار كوچك كه بعضي ازآنها بيش از 2 ميليمتر در 2 ميليمتر عرض و طول ندارند موجب شد ك ازيك متخصص «پالئوبوتانيست» نيز كمك خواسته شود. آزمايش‌هاي ميكروسكوپي نشان داد كه دراين اجتماع ماهي‌ها و پرندگان و خرچنگ‌ها نيز مورد استفادة غذايي بوده است. درميان حيوانان استخوان‌هاي بز و غزال و گوسفند 99 درصد باقي‌مانده‌هاي حيواني دراين ناحيه راتشكيل ميداده‌اند. بين پرندگاني كه دراينجا مورد مصرف اهالي بودند مرغ‌هاي آبي، قرقاول‌،‌مرغابي و غاز وجود داشته است كه بيشتر آنها ميتوانستند اهلي بوده باشند. ضمنأ وجود هزاران پيكان سنگي نشان ميدهد كه شكار پرندگان درميان ساكنان اين ناحيه بسيار رواج داشته است.

دانشمند پالئوبوتانيست «لورنزوكنستانين» مطالعة اين آثار را برعهده گرفت و براي اين كار به سيستان آمد و باستان‌شناسان پند فيلسوف جهان كهن «اپيكور» يا «ابيقور» را سرلوحه برنامة خود قرار دادند و آن اين بود كه «ازاشياء‌كوچك به حقايق بزرگ يابند».

مجموع سطحي كه ازاين نظر بايد مورد بررسي قرار گيرد در حدود 100 هكتار وسعت دارد. ميليون‌ها آثار بسيار كوچك از استخوان و چوب وصدف و چوب و نظاير آن تحت بررسي دانشمندان ايتاليايي قرار گرفت.

باستان‌شناسان دراين مكان آثار دانه‌هاي گندم و جو و شاهدانه و تخم خربوزه و حتي انگور نيز پيدا كردند. اين امر براي دانشمندان باستان‌شناس مسلم گرديد كه پرندگان و حيواناتي كه آثارشان در شهر سوخته بدست آمده درحال حاضر ديگر دراين مكان زندگي نميكنند.

اشياء ديگري كه ساخت دست انسان بوده است و ازجنس فيروزه يا سنگ لاجورد است در شهرسوخته بدست آمده است. كاوش كنندگان فكر ميكنند كه وصعت اين شهر به 70 هكتار ميرسيده است. درطرف جنوب و مغرب آن مردگان بخاك سپرده شده‌اند. با تخميني كه زده شده احتمال دارد كه در حدود 21000 قبر دراين ناحيه وجود داشته باشد. با كمك متخصصان «پالئوپاتولوژيست» و «آنتروپولوژيست» بسياري از مطالب مربوط به زندگي دراين ناحيه با مطالعة اسكلت‌ها روشن شد. به اين وسيله توانستند بفهمند صاحبان اين قبرها تقريبأ ازچه گروه نژادي بوده‌اند. سن مردگان در قبرهايي كه شكافته شد نيز تشخيص داده شد و نسبت تعداد مردان به زنان و كودكان معين گرديد. پروفسور «توچي» تصميم دارد از متخصصان ديگري نيز كمك بخواهد كه با معاينة استخوان ساق پاها بتوانند گروه خوني اين مردگان را مشخص نمايند. مثلأ معلوم شد در زمان معيني يك مرض مسري موجب مرگ تعداد زيادي كودكان و نوجوانان شده وآنها را بخاك سپرده‌اند. استخوان جنيني را درشكم مادرش كه حامله بوده و مرده است تشخيص دادند. اين نوع تحقيقات در مورد مردگان ممكن است نتايج بسيار جالبي در برداشته و در علم باستان‌شناسي تازگي دارد. بنابر تخميني كه زده‌اند در قبرستاني كه مورد تحقيق قرار گرفته 55 درصد از 60 اسكلتي كه بيرون آمده كودكان كمتر از نه سال بوده‌اند، يك اسكلت از مرد 20 ساله بوده، يك كودك پنج‌ساله بخاك سپرده شده و دريك گور دونفر قرار داده شده‌اند.

نقوش بالا باحتمال قوي نشانه‌اي از خورشيد، يا مفهوم ديگري است كه اكنون برما پوشيده است. نقش خورشيد بصورت صليب در بسياري از نقاط فلات ايران ديده مي‌شود و احتمالأ مربوط به پرستش خورشيد درآن زمان‌هاي كهن مي‌باشد.

 تحقيقات باستان‌شناسان نيز نشان داده است كه تعداد زيادي از ساكنان شهرسوخته بكارهايي اشتغال داشته‌اند كه مربوط به قوت و غذا نبوده است. صنعت كوزه‌گري، حصيربافي، سنگ تراشي و تهية جواهرات و زينت‌آلات از سنگ لاجورد يا فيروزه عده‌اي از صنعتگران شهرسوخته را به خود مشغول ميساخته است.

تحقيقات باستان‌سناسان درناحية سيستان راه جديدي براي بازسازكردن زندگي مردم پيش از تاريخ فلات ايران بازنموده است. براي آنان مهم نيست كه اشياء‌مختلفي را كه ازنظر هنري ارزشي دارد از زير خاك بيرون آورده در موزه‌ها قرار دهند. آنها ميخواهند بوسيلة ميكروسكوپ، تجزيه‌هاي مختلف ازطريق راديو كاربون، و مطالعة دقيق با روش‌هاي بسيار جديد روي آثار ناچيز مانند ريزه‌هاي استخوان‌هاي پرندگان يا باقي‌مانده حبوبات و چوب و غيره زندگي مردم آن ناحيه را درآن روزهاي بسيار كهن معرفي نمايند.

رود هيرمند پيش ازآنكه درميان شنزارهاي سيستان نابود گردد، درجلگه‌هاي مجاورش وضعي شبيه به درة نيل بوجود آورده بود، به اين معني كه در مواقع معيني در نتيجة بالاآمدن سطح آب زمين‌هاي واقع دركنار آن مشروب ميشد و خاك را حاصل خيز ميكرد و اين امر سبب شده بود كه ساكنان اين ناحيه بتوانند به كار زراعت بپردازند و در مرحله شهرنشيني موفق به پيشرفت‌هايي گردند.

اين نكته قابل توجه است كه شهرسوخته تنها نقطه از ناحية جنوب ايران نبوده است كه درهزارة چهارم ازميلاد به درجة نسبتأ بلندي ازتمدن رسيده بوده است. اينها شايد علاماتي باشند كه براي مردم آنروز مفهوم مشخصي داشته‌اند ودرواقع ميتوانند بصورت مراحل اولية «خط» معرفي گردند.

درمجاورت نزديك يا دوراز شهر سوخته در نقاطي مانند «تپة يحيي» و «تل‌ابليس» و بم و شهداد كاوش‌هايي انجام گرفته است كه حاكي از وجود تمدن پيشرفته‌اي در ناحية وسيع جنوب ايران و سواحل فارس بوده است. اكنون وقت آن رسيده است كه خصوصيات اين تمدن بوسيلة باستان‌شناسان جوان ما مشخص و معرفي گردد.

www.savepasargad.com