|
شخصيت های هنری، ادبی و اجتماعی به پرسش کميته ی بين االمللی نجات پاسارگاد پاسخ می گويند: چه پیوندی بین اندیشه کورش بزرگ، در منشور حقوق بشر او، و اندیشه ایرانیان امروز می بینید؟ |
دکتر هرمز حکمت
حقوقدان، پژوهشگر، سردبيرنشريه ايرانشناسی
در پاسخ به این پرسش نخست باید بیندیشیم به معنای پیام این منشورِ ماندگار که روایتی از اعتقاد به انسانیتِ انسان هاست. اگر آنچه از زبان پادشاه هخامنشی در این منشور آمده پژواکی از احترام به آمال و نیازهای نخستین بشر نبود به یقین سازمان ملل متحد، که مهم ترین رسالتش تلاش برای تأمین و تضمین حقوق بشر و برقراری همزیستی و صلح میان جوامع گوناگون بشری است، این منشور را بزرگ نمی داشت و نمادی از آن را در خانۀ پر شکوهش جای نمی داد. آوازۀ بزرگی کوروش از رفتار نیکش با اسیران و آوارگان بر خاسته است، از میلش به آزاد کردن انسان ها و از عنادش با تعصب قومی و مذهبی، آن هم در دورانی که جهان جویان جز کشتار و ویرانی میراثی از خویش برجای نمی گذاشتند.
به یاد داشته باشیم که تنها منشور کوروش نیست که جائی والا در مقر سازمان ملل متحد را نصیب خود ساخته است. نام و سخن یکی دیگر از فرزندان بزرگ ایران را نیز در دل این مظهر همزیستی انسان ها جایی والا داده اند: سعدی شیراز و سخنان جاودانه اش در تعریف جوهر انسانیت؛ سخنانی که پس از گذشت قرنها برای هموطنان در بندش نیز مصداق ومعنائی تازه یافته اند: بنی آدم اعضای یک پیکرند/ که در آفرینش ز یک گوهرند. . . تو کز محنت دیگران بی غمی/نشاید که نامت نهند آدمی. . .
پژواک چنین آرمان ها و اندیشه هائی در افکار و رفتار ایرانیان، به ویژه جوانان هشیار و پرشور ایران، روشن تر از آن است که نادیده بماند. فرزندان کورش و سعدی ادب از بی ادبان آموخته اند و در این سخت ترین طوفان بلا میراث ارزندۀ این بی نظیر مردان تاریخشان را آنگونه که باید بزرگ داشته و زنده تر از همیشه کرده اند. آن هم نه در ساحل امن، بلکه در اسارت حاکمانی که از انسانیت چنان گریزانند که شب از روز و تاریکی از نور. حاکمان کژاندیش و کوردل سخت کوشیده اند تا به قهر و نیرنگ و دروغ ذهن وضمیر کودکان و جوانان وطن را از میل به زشتی و خشونت و تعصّب انباشته کنند و از عشق به زیبائی و مهر و مدارا بی بهره. از مکتب دوزخی حاکمان شریر، امّا، نسلی قد برافراشته و بر پهنۀ زندگی و پویائی گام نهاده که با گوشت و پوست و استخوان با همۀ حقوق و آزادی های انسانی اش آشنا است. منزل گاه آرمانی اش نه کلبۀ حقیر و تاریکی است که سرکوبگران پی افکنده اند بلکه دنیای فراخ و روشنی است که خود سال هاست از دور به نظاره اش پرداخته و در انتظارش روز و شب شمرده و برای تحققش یک لحظه از تلاش دست نشسته اند. دنیائی که در آن حقوق بشر و برابری نامشروط انسان ها شالودۀ جانشین ناپذیر زندگی است و ارادۀ شهروند، و نه حُکم «خلیفۀ خدا،» اساس و بنیان مشروعیت حکومت.
حاکمان سرخورده و به هم ریخته هم امروز پی برده اند که طرح پلیدشان نافرجام مانده و میل به آزادی و برابری و صلح و مسالمت در شماری روزافزون از ایرانیان نه تنها سرکوب نشده بلکه قوّتی بیش از پیش یافته. خودکامگان دریافته اند که هدف غائی مردم ایران، از زن و مرد، جز بستن تاریک ترین فصل تاریخ ایران نیست و به کم تر از آن هرگز تن نخواهند داد. بی دلیل نیست که امروز بار دیگر سخن از درازدستی های بیشتر به عرصۀ دانشگاه ها و سرکوب اندک ماندۀ آزادی ها و حقوق دانشگاهیان می رانند و اعتقاد خلل ناپذیر جوانان به ضرورت تأمین حقوق و آزادی های مردم ایران را ناشی از تدریس علوم انسانی و اجتماعی «غربی» در دانشگاه ها می شمرند. اینان غافل از آنان اند که جوانان ایران به ارزش و اهمیت این آزادی ها وحقوق، بیشتر از هرجا، در مدرسۀ تلخ زندگی در سایۀ سیاه «جمهوری اسلامی» آشنا و آگاه شده اند. ازچنین تهدیدی اگر هم انجام شدنی باشد بیم نباید داشت. زندانی کردن علوم انسانی و اجتماعی که سهل است با هیچ تهدید و ترفندی، به هیچ شلاق و شکنجه ای آموخته های جوانان ما را از ذهن و یادشان بیرون نمی توان راند و شعلۀ عشق به آزادی و انسانیت را در دل و جان آنان خاموش نمی توان کرد
کميته بين المللی نجات پاسارگاد
www.savepasargad.com