International Committee to Save

the Archeological Sites of Pasargad

 

Link to Persian Section

 

1

 

پيوند به صفحه اصلی

 

 

 

 

آبانگان؛ جشن ستایش آب ها و گرامیداشت کورش بزرگ

 

به کورش بزرگ در روز گرامیداشت او

 

از: هرمز مهررام

آبــــــان روز است و آبــــــان مـــاه و آبـــــانگانِ زیبــا

هـــم آبـی، آسمـــــان است و هـــم آبی، آبِ دریــا

 

آنــــاهیت است نـــمادِ هـــم گـــیاه و آب و بـــــاران

نگهبان است همه گوسفند و نهر و چشمه ساران

(گودرز ماوندی)

 

ای اَرِدویسوَر اَناهیتا!

از پی این نیایش، از پی این ستایش، از پیِ آنچه تو

را نیـاز آورند، از فرازِ ستـارگان به سوی زمینِ اهـورا

آفریـده، به سوی زَورِ (پیشکشِ آبکی) نیـازکننده ی

سرشار بشتاب.

به یـاری خواستاری بـشتـاب که تو را فـراخواند تـا تو

رهایی اش بخشی، به یاری کسی بشتاب که تو را

زَور آورد و بـه آیین پیشکش کند، تـا همه ی دلاوران

به خانمان بازگردند.

درود به آبهای نیک مزدا آفریده و اَناهیتا اَشوَن.

(آبان یشت، کرده ی سی ام، بند 132)

 

چون به میانه ی فصل زیبای پاییز نزدیک می شویم، هوا بیشتر و بیشتر رو به سردی می گراید. درختان، ته مانده ی برگ های بی جان و فرسوده ی خود را خوراک بادها می کنند و با هر هو-هوی باد، تنِ خسته و رنجورِ خود را از باقیمانده ی برگ ها خالی می بینند.

پس از مهر که ماه گردش در خنکای پاییزی است، اینک آبان، ماه بارداری آب ها و رودها است. آسمان فروتنانه، نم و اشکش را بر بستر رودهای تشنه می چکاند و چکاد کوه ها و دامن دشت ها و سرچشمه ی چشمه زارها، واپسین چکه های آب را از باران می نوشند تا خود را برای سردی و فسردگی و بی رمقی زمستان و زمهریر آغازین آذرماه آماده کند.

 

آبان، ماهِ آب هاست. گاهِ نیایش این حیاتی ترین آخشیج(عنصر)، و کوشش در پاک نگاه داشتن آن، بسی بایسته است.

 

جایگاه آب در ایرانِ باستان

 

آب در زبان اوستایی به گونه ی آپَ (apa) در پهلوی آپ (ap) در پارسی دری آب (ab) و در گویش های امروزی او (ow) خوانده و نوشته می شود.

افزون بر کاربردی و اساسی بودن آب در زندگی آدمیان و گرامیداشت آن به دست ایرانیان، آب دهشی مزدایی است که کشاورزی و پیدایش زمین و رشد جانداران و انسان ها بی آن روی نمی دهد. بسیاری از شهرها و تمدن های بزرگ ایران زمین در کنار سرچشمه، رود یا بستری از آب پدید آمدند؛ چه که بنیانگذاری یک جایگاه شهرنشینی(=تمدن) بی آب، باورنکردنی است.

شوش و مادِ ده هزار ساله در کنار سرچشمه ی رودهای بزرگی چون کارون، میان رودانِ هشت هزار ساله بر بستر خیزاب رودهای پرآب دجله و فرات، سیلک هفت هزار ساله در کنار سرچشمه های آن زمان که اینک سلیمانیه و قُهرود و نیاسر خوانده می شوند، شهر سوخته ی چهار هزار و پانسد ساله در نزدیکی دریاچه ی هامون(=کیانسیه، از ورجاوندترین آب های روی زمین) و هیرمند و پارسه یا تخت جمشید در بیش از دو هزار و پانسد سال پیش در کنار جلگه ی برکت-خیزِ مرودشت بنیان نهاده شدند.

 

آب، آخشیجی پاک و پاک کننده و در زمره ی گروه چهارگانه در کنار آتش و باد و خاک است.

ایرانیان همواره آب را که فرهنگ کشاورزیشان بدان بسته بود، گرامی می داشتند. از آلودن آن خودداری می کردند و براساس نامه های کهنی چون وندیداد(=وی دَئَوَدات به چمِ دادِ دوردارنده ی دیو) کسی که آب را بیالاید همانند کسی که شاخه ای از درخت را برشکند یا جانداری را بیازارد کاری ناروا کرده و باید پادافره شود.

نیز در پندنامه ای به دبیره ی پهلوی به نام "اندرزنامه ی کودکان" به آنها فرمان داده شده که افزون بر شتشو و بهداشت، بایستی از آزردن درختان و جانداران و آلودن آب نیز خودداری نمایند.

نگارندگانِ غیر ایرانی نیز درباره ی ارجمند بودن آب و پاک نگاهداشتن آن در ایران، نوشته اند؛ از جمله:

 

هرودوت، تاریخ نگار یونانی می آورد:

"ایرانیان در میان آب ادرار نمی کنند، آب دهان و بینی در آن نمی‌اندازند و در آن دست و روی نمیشویند..."

 

و استرابون، زمین نگار(=جغرافی دان) یونانی نیز چنین می نویسد:

"ایرانیان در آب روان، خود را شستشو نمی دهند و در آن لاشه، مردار و آنچه که نا پاک است نمی‌اندازند..."

 

آب، دومین آفریده ی اهورامزدا در چرخه ی هفت گانه ی آفرینش (گَهَنبار) است. آفرینش آب در میان تابستان در سد و پنجمین روزِ سال –دی بمهر و تیرماه- است.

به نوشته ی بُن دَهِش(=ریشه ی آفرینش، دفتری پهلوانی درباره ی آفرینش)، آفرینش آب پس از آسمان در پنجاه روز روی داد. نخستین چیزی که پیش از زمین و گیاه و جانور آفریده شده، آب بود. اهورامزدا بر روی آب ها، از آن بخاری پدید آورد، بخار بالا رفت و آسمان شد، آنگاه آب را بخشکانید و آن را زمین نامید، سپس زمین را شکافت و هفت زمین شد... .

براساس نامه های باستانی، پس از پیدایی آب، خرداد-امشاسپند نگاهبان آن شد؛ پس آنگاه آن را به تیشتر، ایزد باران سپرد. تیشتر به یاری فروردین که فَرَوَهرِِ(=نیروی پیش برنده از سوی اهورامزدا) پرهیزکاران است، آب را به باد سپرد، باد آن را به نیکویی به کشورها راهبر شد و از راهِ آسمان با افزارِ ابر به گونه ی باران بر همه جای جهان بباراند.

چکه های باران بر دست ایزدِ تیشتر ساخته شد و باد همه ی آن ها را به یک سوی برد تا از آن زره(=دریای) فراخکرت(=وُاوروکشَ به چم فراخِ بریده و بی پایان، همان اقیانوس هند یا بحر محیط) پیدا آید که آن سوی چکاد(=قله) هُکر(=هوکیریه به چم خوب کنش) در اِلبرزکوه(=هرابرِزَیتی) جای دارد که ایزد آب ها، اَرِدویسورآناهیتا(=رود نیرومندِ بی آلایش) از فرازِ آن فرو می ریزد

 

افزون بر این، چهار جای از سرزمین های شانزده-گانه ای که اهورامزدا آفریده، رودها و آب هایی ورجاوندند که خود گواه اهورایی و پاک بودن آب است:

 

"نهمین سرزمینِ نیکِ مزدا آفریده، خننِت (رودی در گرگان) است؛ یازدهمین سرزمین نیک مزدا آفریده رود هیرمند است؛ پانزدهمین سرزمین نیک مزدا آفریده هفت رود (آبخور رود سند) است؛ شانزدهمین سرزمین نیک مزدا آفریده سرزمینِ گرداگردِ رود ورجاوندِ ارنگ است"

(وندیداد، فرگرد نخست)

 

ایرانیان نخستین گروهی هستند که دانستند برای پاکیزه نگاه داشتن آب در سدها و قنات ها و بندها از نمک و آهک استفاده کنند.

ایرانیان نخستین کسانی بودند که توانستند آب ها را مهار کنند، بر سر رودها سد زنند و جویبارهایی از آن برای پیدایش شهرها و رونق کشاورزی کِشند.

ایرانیان دریاها و اقیانوس ها را شناختند و به آب-پیمایی و سفرهای دور و دراز دریایی پرداختند (براساس شاهنامه در نبرد با توران سپاه ایران پس از گذشتن از چین با سپاه مُکران یا کره ی امروزی جنگ آراستند و آن کشور را گشودند و به سوی خواستنگاه خورشید و دریای مکران رفتند و نمونه های دیگر که دراینجا نمی گنجد...).

ایرانیان، نخست بار بسیاری پدیده های دریایی همچون "آبکاست" و "آبخاست" (جذر و مد) را راز گشودند و شگفت تر از آن دانستند که این پدیده به ماه بستگی دارد (به گفته ی بُن دهش رویه ی 69 و 74 و دفترهای پهلوانی چون زند و وهومن یشت و دینکرد، رویه ی 44: درباره ی آبکاست و آبخاست گوید که پیش ماه به هرگاه، دو باد می وزد که جایگاه ایشان در دریای سَتَوَیسَ است، یکی را فرودآهنگ و یکی را برَآهنگ ]فرازآهنگ[ خوانند. هنگامی که آن برآهنگ وزد، آبخاست، و هنگامی که آن فرودآهنگ وزد، آبکاست باشد. به دیگر دریاها از آنجا که گردش ماه بدینسان نیست، آبخاست و آبکاست نباشد، دریای کمرود است که به تبرستان گذرد...).

 

همچنین، در اندیشه های آیینی زردشتی، تخمه ی پاکِ رهایی بخشان(=منجیان آخرزمان) هُشیدَر، هُشیدَرماه و سَوُشیانت در دل آب های ورجاوند (همچون دریاچه ی چیچست یا ارومیه!) نگاهداری می شود تا به گاهِ برآمدن، آنها باربر شوند و پیدا آیند.

 

گرامیداشتِ آب، در میان ایرانیان، آنقدر بوده که امروز در بسیاری گویش های قومی و فولکلور ایرانی، گفتارهایی درباره ی آب وجود دارد و در فرهنگ گویش های محلی، آب واژه ای پربسامد است؛ همچون:

"آب، روشنایی است، آبِ ناخواسته(نطلبیده) مراد است، همچون آب است(چون آب پاک و بی آلایش است) و یا پاشیدن آب در پی پای مسافر برای سفر نیک و بازگشت زود او...".

و نیز در سخنِ سخنورانِ پارسی و شاعر-عارفان ایرانی، واژه هایی همچون "آبِ حیاتِ عشق" یا "آبِ خضر" که نشان-دهنده ی جایگاه یکتای آب و جان-مند-انگاری آن است؛ برای نمونه:

 

آبِ حیاتِ عشق را در رگِ ما روانه کن

آیینه ی صبوح را ترجمه ی شبانه کن

(مولوی)

 

حجابِ ظلمت از آن بست آب خضر که گشت

ز شعرِ حــــافظ و آن طــبعِ هم چو آب خــجل

(حافظ)

 

اگر یک قطره را دل برشکافی

برون آید از آن صد بحـر صافی

(شیخ محمود شبستری)

 

آبانگان؛ برتری پاکی و طراوت بر پلشتی و خشکی

 

یکی دیگر از جشن های ماهیانه که از یکسان شدن نامِ ماه و روز در گاهشماری ایرانی –که آن را ماه روز(=ماه روچ) می گفتند- به دست می آید، آبانگان است. آبان روز (دهمین روز باستانی و چهارم خورشیدی) از آبان ماه (هشتمین ماه سال) این جشن برگزار می شود.

واژه ی آبان به چمِ آب و هنگام آب است. در اوستای کهن (گاتاها) نامی از این واژه برده نشده است، اما در اوستای نو –یکی از دل انگیزترین، بلندترین و باستانی ترین یشت ها- در ستایش آبان و ایزدبانو اَرِدویسوَرَ اَناهیتا است. نام های دیگر آن "بُرزیزَه"، "اَپام نپات"(=نبیره ی آب ها، دارای فروزه هایی چون ردِ بزرگوار، شهریار شیدور و تیزاسب).

 

نیاگان ما که همواره خود را سپاسگذارِ ذره-ذره و یاخته-یاخته ی باشنده های اَستومند می دیدند، گاهی جشن های خود را بر گردِ آتش اهورایی برپا می کردند، گاهی به دلِ دشت ها و دامانِ کوهساران می رفتند و گاهی نیز بر سر آب های روان می نشستند و با نیایش و آراستن خوان های رنگین و پُر دَهِش به پیشگاه این مایعِ مایه ی زندگانی، آیین سپاس-داری به جای می آوردند.

پس همانگونه که جشن های فراوانی در ستایش آتش (سوری، آذرگان، سده، شهریورگان...) انجام می دادند، چند جشن را نیز برای آب ها می گرفتند که شاید بتوان سه جشن را برشمرد:

 

  1. جشن تیرگان: که گاهِ نیایشِ ایزدِ باران –تیشتر- است، همو که بر اَپوشَ(به چم پوشاننده و از میان برنده ی آب ها) دیو خشکسالی پیروز شد، وانگه خشکسالی و پتیارگی از ایرانشهر رخت بربست.

 

  1. جشن آبریزگان: که در سی ام بهمن ماه برگزار می شود و مردم به گونه ای نمادین بر یکدیگر آب می پاشند تا روشنی و پاکی و پیمان-مندی اَناهیتا را بیاموزند.

 

  1. جشن آبانگان: که در ستایش ایزد آب ها اَناهیتا است؛ در این روز مردم به کنار رودها و سرچشمه ی چشمه ساران و نزدیک آدریان ها(آتشکده ها) می روند و با خواندن نیایش هایی چون، آبان-یشت و اردویسور-بانو-نیایش(آبان نیایش=آب زور نیایش) جشن می گیرند و در کنار آب و آتش، موبد بخش هایی از آبان نیایش را که یکی از نیایش های خرده اوستاست، زمزمه می کند:

 

"آب های نیک مزدا آفریده، آب های اردویسوراناهیتایِ اشون، همه ی آب ها و گیاهان مزدا آفریده را ستایش و نیایش و خشنودی و آفرین..."

(بند 7-1)

 

نیز گویند (برهان قاطع و آثارالباقی) اگر در این روز باران ببارد، آبانگانِ مردان باشد و ایشان به آب در می آیند و این کار برای خود شگون دانند و اگر باران نبارد، تن شویی آبانگانِ زنان خواهد بود:

 

چــو انــدر روزِ آبـــــان، نَم-نَمی، بـارد ز باران

مــردان را ویژه ای روز است و روز نیک یاران

 

اگــر بـــاران نـــبارد اندر آن آبـــــان روز زیـــبا

نمادین روزِ زن باشد که شویند تن به آب ها

 

آب، آنقدر ارزشمند است که آن را بُن و شالوده ی آبادانی می دانند و آبادانی و ساخت و ساز و پرورش رمه و دام، بی آن رخ نمی دهد. خشکی و بی آبی نیز آنقدر دردناک بوده که واژه ای چون "بیابان" از "بی آبی" ریشه می گیرد.

 

شاهان و بزرگان ایرانی که براساس داستان ها، دارای "فرّه ی ایزدی"(کاریزما) بودند، خشکسالی را در کنارِ دروغ و دشمن، آفت کشورداری و ابزار تباهی ایرانشهر دانسته اند؛ همچون داریوش بزرگ هخامنشی که در سفارش نامه ی واپسین خود، این-گونه می گوید:

 

"ای اهورا مزدا، به این کشور نرساد نه دشمن، نه خشکسالی و نه دروغ"

(سنگ-نبشته ی داریوش، دیواره ی جنوبی صفه ی تخت جمشید)

 

ستیز با خشکی، هم بستگی به فرهنگ وابسته به کشاورزی ایرانیان داشته و هم اینکه دشمنانِ تباه-گرِ نابکار، چون با سرزمین زیبا و اهورایی ایرانویج روبرو می شدند، تنگ-چشمانه برای نابودی آن، حتا آب-راهه ها را از بین می بردند.

 

یکی از این دشمنان، جنگاوری توراتی به نام اَفراسیاب (در اوستا فرَنگرَسیَنَ به چمِ هراس-انگیز) او پسر پشنگ و پهلوان نخستین همه ی درگیری های خونین میان ایرانیان و تورانیان است. افراسیاب به شوندِ دو رویداد که هم در شاهنامه و هم در اوستا به آن پرداخته شده –یکی کشتن برادرش اغریوث و دودیگر سیاوش شاهزاده و پهلوان ایرانی- به پتیارگی، اهرمن خویی و گناه آلودگی می افتد.

لیکن آنچه بیش از همه شایان نگرش می باشد، بخش دیوگون و پلید از هستی افراسیاب است که  مانند همانِ اَپوش دیو خشکسالی می شود که برای نابودی آب ها و زیبایی ها از سرزمین ایران، در نبرد خونین هستند.

 

به نوشته ی بُن دهش، بازداشتن باران از ایرانشهر، یکی از کارهای اهریمنی افراسیاب است؛ در گونه ی استوره ای، افراسیاب همانند اژدهایی است که آب ها را در کام می کشد و خشکسالی می آورد، اما (به نوشته ی گزیده ی زاداسپرم) این امشاسپند سپندارمذ است که کار افراسیاب را نابود می کند و آب را دیگر بار به ایرانشهر بازمی گرداند. از دیگر کارهای زشت و اهریمنی افراسیاب، لگد-کوب کردن رودِ "واتئِنی" در سیستان و نزدیک دریاچه ی هامون است که سبب از میان بردن آن می شود.

 

در شاهنامه ی فردوسی بزرگ نیز، آنجا که افراسیاب در نبردِ خونین توران و ایران، نوذر شاه ایران را به بند کشیده و سپس او را می کشد، "زُو"(در اوستا اوزَوَ به چم یاری رسان) پسر تهماسب(=توماسپ به چم دارنده ی اسبان فربه) که هشتاد سال داشت، به شاهی ایران می رسد؛ در حال که پنج سال ایران را خشکسالی فراگرفته، چون هم افراسیاب جویبارها و رودها را آلوده و بسته و هم به شوندِ خوی اهریمنی او، برکت آسمانی از ایران رخت بربسته است.

زو، سرانجامِ نیکِ ایران را در آن می بیند که با تورانیان از درِ آشتی درآید و مرزی را میان این دو سامان برکشد. نخست، زو، آبراه های بسته شده و خشکیده را لای-روبی می کند و بار دیگر آب در سرزمین ایرانویج جاری می شود. پس آنگاه سرداران و سربازان، از جنگ دست می کشند و درمی یابند که هر چه بر زمین و آسمان رفته، برآیندِ کنش نادرست و کینه جویانه ی خود آنها است؛ ازاین رو به نیایش به درگاهِ زمین و آسمان و آب ها می پردازند و نرمک نرمک آسمان دیگر بار، باران باریدن می آغازد:

 

همــان بد که تنگی بـد اندر جهان

شده خشک خـاک و گـیا را دهان

 

نیامــد همی ز آسمـــان هــیچ نم

هــمی بـــرکشیدند نــــان بــا درم

 

سخن رفتشان یک به یک همزبان

که از مـــاست بـر مــا بد آسمــان

 

که گــر بهــر ما زین سـرای سپنج

نیـــامد به جــز درد و انـــدوه و رنج

 

بیــــا تــــا ببــخشیــم روی زمیـــن

ســـــراییم یـک بــــا دگـــر آفریــــن

 

پــر از غــلغل و رعــد شد کوهسار

زمیــن شد پر از رنگ و بوی و نـگار

 

جهان چون عروسی رسیده جوان

پــــر از چشـــمه و بــاغ و آب روان

 

مهـــــان را همـــه انجمــن کرد زو

به دادار بـــــر، آفــــریـن خوانـــد نو

 

فــــراخی که آمـــد ز تـــنگی پدید

جهــان آفریـــن داشت آن را کلـید

 

نماد ویژه ی آبانگان، لوتوس یا گل نیلوفرِ دوازده پَر است که نشانه ی دوستی، مهر، پیمان و پاکی است. نگاره ی زیبای نیلوفر در بناهایی چون "پارسه" (تخت جمشید) فراوان دیده می شود و شاهان نیز برای نشان دادنِ دوستی و پیمان جهانی خود با هم پیمانانشان، یک گل نیلوفر در دست چپ می گرفتند.

 

 

ایزد اَناهیتا و نیایشگاهش

 

یکی از شناخته شده ترین خدایان و ایزدبانوان (Godesses) که در بسیاری استوره های غیر ایرانی نیز به نام های دیگر نیایش می شود، "اَرِدویسپر اَناهیتا" است. آبان-یشت در ستایش و نیایش او است؛ نام این ایزدبانو از سه بهر ساخته شده:

بهرِ نخست، "اَرِدوی" که به چمِ نمناکی یا برکت بخشی یا بزرگی(!) است و در اینجا بیشتر به چم "رود" گرفته می شود.

بهرِ دویم، "سوَراَ" به چمِ نیرومند است.

بهر سویم، "اَناهیتا" به چمِ پاک و بی آلایش، همان است که در پهلوی اناهید، در ارمنی آناهیت و در پارسی ناهید نامیده شده و نام ستاره ی زهره نیز هست.

بر روی هم این چند واژه به چمِ "رود ِ نیرومند ِ بی آلایش" است.

 

براساس آبان یشت، اَناهیتا، دوشیزه ای است زیبا رو و خوش اندام با بازوانی نیرومند و سپید و به ستبری کتف اسب، با زیورهای باشکوه دیدنی، برومند، بُرزمند و کمر بر مَیان بسته، راست بالا، آزاده، نژاده(=اصیل)، بزرگوار، با موزه(=کفش)هایی درخشان تا مچ پا پوشیده، دارنده ی هزار دریاچه و هزار رود، که اهورا مزدا او را چهار اسب از باد و باران و ابر و ژاله داده که هرگاه بخواهد آنها را از آسمان بر زمین می فرستد، او نیک پنامِ زرین در بر کرده، برَسَم(=شاخه ای که هنگام نیایش در دست می گیرند، به ویژه شاخه ی درخت انار) بر دست گرفته، گوشواره های زرینِ چهارگوشه ای از گوش ها آویخته و گردن بندی برگردن خویش بسته، تاج هشت گوشه ی آراسته با یکسد ستاره که بسان چرخی ساخته شده و جامه ای از پوستِ بَبَر(= اسبِ آبی) پوشیده است.

 

اَناهیتا، با هِرا (ایزدبانوی توانای یونان) و اَفرودیت (ایزدبانوی عشق و زیبایی در یونان) و ایشتَر (ایزدبانوی عشق دره ی سَند) و سَرَسوَتی (ایزدبانوی رود در استوره های هند) دارای خویشکاری یکسانی هستند و می توان گفت، بسیار زیاد از اَناهیتا اثر می پذیرند. این ایزدبانو که بزرگداشت بیش از اندازه اش نشانه ی "بُنِ مادر-سالارانه" در استوره های ایرانی است. نرمک نرمک، در دوره های تاریخی، نقش و کارکرد ویژه ای می یابد تا آنجا که در دوره ی هخامنشیان در بسیاری نقش-برجسته ها، اَناهیتا و گل نیلوفر آبی به چشم می خورد و در سنگ-نبشته های پادشاهان هخامنشی از او یاد شده است. در دورانِ اشکانی و ساسانی نیز  برای اناهیتا نیایشگاه های بسیاری می سازند و حتا از مرزهای ایران نیز فراتر می روند.

به گونه ای که در "اوستای گاهانی"(=گاتاهای اشوزردشت) که نامی از اناهیتا نیست و بیشتر از امشاسپندان نام برده شده، به یک باره در دوره ی "اوستای غیرِ گاهانی"(=دین زردشتی نو دوره ی ساسانی) ایزدبانو اناهیتا در کنار ایزدان مهم دیگری همچون مهر و بهرام و تیشتر و سروش و وایو جای می گیرد و اگر سه گانه(=تثلیث) گاهانی دربرگیرنده ی اهورامزدا، سپندمینو(=فرشته ی نیکویی) و اهریمن(نماد دروغ) است، اینک در دوره ی اوستای نو، این مهر و اناهیتا هستند که در دو گوشه ی سه گانه جای می گیرند. در این دوره است که برای ستایش و بزرگداشت اناهیتا، پرستشگاه های زیادی ساخته می شود که اکنون برخی از آنها هنوز برجای مانده است؛ برای نمونه:

 

  1. نیایشگاه اَناهیتا در بیشاپور نزدیک شیراز

 

 

  1. نیایشگاه اَناهیتا در مرکز شهر کنگاور نزدیک کرمانشاهان

 

 

  1. نیایشگاه اَناهیتا برجای مانده در کنار چشمه های روستای کندر نزدیک کرج

 

بازگشاییِ رازِ "آگاه بودنِ آب" در سه هزار سال پیش بر دست ایرانیان

 

در سال 2005 یک دانشمند ژاپنی به نام "ماسارو ایموتو"( Masaru Emoto) در پژوهش و کنکاش بر روی آب و آزمایش کریستال های آن و سپس دیدن آنها با کوچک-سنجِ آزمایشگاهی(=میکروسکوب) دریافت، آب آخشیجی آگاه است که اندیشه ها، گفتارها، نوشته ها، نیایش ها و خوب و بدها بر آن اثر می گذارد.[1]

 

در آبان یشت که پنجمین یشتِ اوستا است، با گفتگو، نیایش و پیشکش(=زَور) بیش از بیست چهره از شاهان و پهلوانان روبرو می شویم که با ارزانی داشتن "زَور"(پیشکش آبکی) و "میزد"(نیازها و پیشکش های غیر آبکی) همچون "سد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند"، از آناهیتا می خواهند که آنها را کامرانی بخشد.

 

در میانِ این بیست چهره، چهار نفر هستند که به شوندِ خواست های اهریمنی و سرشتِ ایران-ستیزی و خویِ پتیارگی، از سوی اَناهیتا، یاری نمی شوند؛ برای نمونه:

 

"جمشیدِ خوب رمه در پای کوهِ هُکَر، سد اسب و هزار گاو و ده هزار گوسفند، او را پیشکش آورد...

و از وی خواستار شد:

ای اردویسور اناهیتا! ای نیک! ای تواناترین!

مرا این کامیابی ارزانی دار که من بزرگترین شهریار همه ی کشورها شوم؛ که بر همه ی دیوان و مردمان دِوروَند و دیوان و پریان ستمکار چیرگی یابم؛

و دیوان را از دارایی و سود و فراوانی و رمه و خشنودی و سرافرازی بی بهره کنم؛

اردویسوراناهیتا که همیشه خواستارِ زَورِ نیاز کننده و به-آیین پیشکش آورنده را کامروا می کند، او را کامیابی بخشید."

(آبان یشت، کرده ی هفتم، بند 25)

 

لیکن، آنگاه که ضحاکِ ماردوش به دیدار آناهیتا می رود، او را از خود می راند:

 

"اَژی دهاکِ سه پوزه در سرزمین «بَوری» سد اسب و ... او را پیشکش آورد...

و از وی خواستار شد:

ای اردویسور اناهیتا! ای نیک! ای تواناترین!

مرا این کامیابی ارزانی دار که من هفت کشور را از مردمان تهی کنم؛

اردویسوراناهیتا او را کامیابی نبخشید."

(آبان یشت، کرده ی هشتم، بند 29)

 

ای شگفتا و چرا در شگفت نباشیم! از این همه آگاهی و وِیر و دانش نیاکان، که یافته های امروز و دغدغه ها و رازهای تازه-شناخته شده یا هرگز-شناخته نشده ی دانش آزمایش و فیزیک کوانتوم را به این روشنی آشکار کرده است.

 

***

 

کورش بزرگ، نامی که هرگز فراموش نخواهد شد

 

کورش بزرگ، در دوره ی چیرگی نیروی اهریمنی بر اهورایی و برده داری و بهره کشی بر آزادی و برابری، در دوره ی ستمکاران پتیاره ای چون، بخت النصر، آشور پانیبال... پیدا شد و رنگ و زنگِ ستم و نابرابری را از جهان پیرامونش زدود، همگان او را ستودند و گام هایش را گرامی داشتند.

 

بی گمان ارزش و بزرگی کورش، نه به کشورداری و آیین سپاهی-گری و نه کشور گشای او، وانکه به مردم داری، خردباوری و انسان شناسی او است؛ او مزدا پرستی بود که فرا و ورای هر دین و آیینی، همه ی باورها را گرامی داشت و خود را رهایی-بخشِ سود-رسان مردمان قرار داد.

کورش بزرگ و اندیشه ی او، از آنِ انسانیت و همه ی جهانیان است.

 

این شاهنشاهِ راستین با سرشتِ نیک و فره ی ایزدی، تا جاودان خواهد ماند، و هیچ چیز نمی تواند به نام و جای او خدشه ای وارد آورد؛ همانگونه که در سال 1386 اناهیتا، ایزد آبها، بر دست فرزندان راستین ایران، آرامگاه او را از نابودی رهاند، اینک نیز خود او نگاهبان کورش و خانمانش خواهد بود؛ زیرا:

 

آناهیتا، نگاهبانِ ایران است

پاسدارِ خاکِ کیان است

هستی بخش و پیمان شناس است

پاکی و پاک کنندگی را دارا است

نگهدار بناها و خانمان ها است

گوشش به ندای پاکان است

دشمن نابکاران و تبه کاران است

دروغ و خشکسالی و ایران ستیزان را سیلاب است

بر خانه و آستانِ سرای بزرگان، چشمه ساران است

او ایزدی آگاه و فرخنده-رای و خردمند و زیرک-ویر است

 

روز جهانی کورش بزرگ و جشن آبانگان بر مردم با فرهنگ ایران خجسته باد

 

 

برای نوشتن این نوشتار از این نامه ها بهره برده شده:

 

شاهنامه ی فردوسی؛ ویرایش فریدون جنیدی

اوستا؛ برگردان و گزارش جلیل دوستخواه

دریای پارس؛ فریدون جنیدی

ادیان آسیایی؛ مهرداد بهار

 

[1] چشمزد به پیوندِ Water and Peace برای آگاهی بیشتر از پژوهش های پرفسور ماسارو ایموتو درباره ی آب ها

 

 

 

کمیته بین المللی نجات پاسارگاد

www.savepasargad.com