Save  Pasargad Committee

 

Link to English Section

پيوند به خانه  

 

محیط زیست در سال ۹۲: یک تحلیل کوتاه و سریع

از: دکتر ناصر کرمی

ابتدا: "روزنامه نگاری محیط زیست" در ایران پدیده عجیبی است. از آن جهت که می توان آن را نحله یی از روزنامه نگاری نامید که بنیادش بر مغشوش کردن فضای رسانه و به این شکل به باد فراموشی دادن موضوعات مهم و برعکس برکشیدن مسائل فرعی و کم اثر است. شاید علمای ارتباطات بتوانند در این باره به نظریاتی نو و بدیع در حوزه این علم دست یابند. به عنوان یک مورد مطالعاتی از این انگاره، می توان انعکاس اخبار محیط زیست ایران در رسانه ها را طی سال 92 مورد توجه قرار داد. در این سال البته طبق معمول حوزه محیط زیست ایران پر بود از اخبار تلخ وناگوار. روزی نبود که جایی پلنگی دیگر را نکشند و محیطبانی دیگر را نزنند و عرصه جنگلی دیگری را تصرف نکنند و موج تازه ای از آلودگی هوا شمار بیشتری از مردم راروانه بیمارستان ها نکند. به واقع محیط زیست ایران یک جور عراق اکولوژیک است. یعنی هر چه رسانه های بین المللی حوصله شان سر رفته از هر روز انفجار بمبی دیگر در جایی از عراق، همین وضعیت در محیط زیست و زیستبوم های ایران هم وجود دارد، با بمب های متفاوت و قربانیان متفاوت.

بعد: با این وجود، دو خبر زیست محیطی در سالی که به آخرین هفته اش رسیده، مهمتر بود: نخست اعلام آغاز یک دوره خشکسالی طولانی و ویرانگر درایران و دیگری انتشار آمار واقعی جمعیت یوزهای ایران. این خشکسالی طولانی، که به تعبیر کارشناسان دو دانشگاه برکلی و کلمبیای آمریکا (اصل گزارش به سفارش ناسا تهیه شده است) شاید باعث شود بارش در ایران قریب سی سال کمتر از متوسط معمول باشد، قطعاچشم انداز ایران را کاملا دگرگون خواهد کرد. جنگلها درختزار، درختزارها مرتع ومراتع بیابان خواهند شد. بیابانها خواهند آمد تا بیخ گوش شهرهای بزرگ و میلیونهامهاجر تازه رو خواهند آورد به شهرهای کم آب، متراکم و پر ازدحام. ایران بیابانترخواهد شد و بی برگ و بارتر و فقیرتر و رنجورتر. از سوی دیگر می دانیم که یوز هم نماد طبیعت ایران است. امسال اعلام شد آمار 120 تایی که قبلا می گفتند دروغ  بوده و شمار واقعی جمعیت این گونه پنجاه تا وشاید هم کمتر است. و این تعداد یعنی لغزیدن به پرتگاه انقراض. یعنی به احتمال بیش از هشتاد درصد یوزپلنگ ایرانی به سرنوشت ببر مازندران و شیر ایرانی خواهد پیوست.همین سالها و پیش روی ما.

سرانجام: آنچه که بررسی آن می تواند برای فحول علمای ارتباطات جذاب باشد همین است: چرا رسانه های ایران در حوزه محیط زیست اخبار فانتزی را به گزارش های جدی ترجیح می دهند؟ چرا تصادف یک پلنگ (گونه ای که به هر حال درمعرض انقراض نیست اگر چه مرگ حتی یک قلاده آن هم تاسفبار است) می تواند چندین روزبا عکس و تفصیل در روزنامه ها کار شود اما خبر ورود ایران به یک دوران طولانی خشکسالی حداکثر جای کوچکی پیدا می کند در پایین یکی از ستون های صفحات داخلی روزنامه ها؟ چرا اعلام خبر قطعی شدن انقراض یوزها کمتر از خبر مرگ یک یوز اسیر جلب توجه می کند؟ این یک سیاست برنامه ریزی شده از سوی سازمان محیط زیست است؟ ( ما دراین حوزه شماری خبرنگار جایزه بگیر داریم. مثل جایزه بگیران غرب وحشی. خبر موردانتظار را می آورند و هر سال به عنوان روزنامه نگار برتر جایزه می گیرند! کلینت استیوودهای رسانه ای). یا شاید هم به جنسیت و سن خبرنگاران این حوزه مربوط شود. یاشاید هم اساسا یک جور مشکل است که مزمن رسانه ها شده و دیگر حوزه ها هم به آن دچارند. به هر حال این هم داستانی است: سال 1392 ، سالی که ورود ایران به یک دوران تازه بیابانی شدن و رسیدن مهمترین گونه طبیعت ایران به پرتگاه انقراض چندان توجه رسانه ها را برنیانگیخت.

 

کمیته بین المللی نجات پاسارگاد

www.savepasargad.com