|
ديکتاتوری اديبان٬ بحثی در زبان معيار
از: ف. م. سخن
زبان معيار٬ زبانی ست که نويسندگان و شاعران و مردم هر دوره ی تاريخی آن را در آثار و گفتار خود به کار می برند. اجزای اين زبان٬ شايد در گذشته به کار رفته باشد٬ شايد نرفته باشد. آن چه که در گذشته به کار نرفته است٬ معمولا محل جدال علماست. زبان معيار را گذشتگان برای ما تعيين نمی کنند بل که اين ما هستيم که به زبان معيار شکل می دهيم. اگر کسی اعتراض کرد که اين زبان زبان ديروزيان نيست و گرته برداری و تقليد از زبان های خارجی ست٬ بايد به او پاسخ داد که ديروزيان فرزند زمان خود بودند و می نوشتند آن چه گذشتگان ننوشته بودند و می گفتند آن چه گذشتگان نگفته بودند٬ والّا ما هنوز بايد به زبان هخامنشيان سخن می گفتيم.
علت نوشته شدن اين مقاله٬ خواندن نقدی بود از آقای «پرويز داريوش» که مجله ی گرامی «راهنمای کتاب» را با زبانی طنزگونه و بهتر بگويم تمسخرآميز مورد تهاجم قلمی قرار داده بودند و اين مطلب به اردی بهشت سال ۱۳۳۹ بر می گردد.
چند نمونه از انتقاد ايشان از اين قرار است که مثلا چرا اصحاب مجله از «رويه» به جای «روش» استفاده می کنند يا چرا به جای «سند»٬ «سند کتبی» می نويسند و مگر «سند شفاهی» هم وجود دارد٬ يا چرا به جای «برای ما آشکار نيست» در مجله نوشته شده است «برای ما روشن نيست» (صفحات ۱۳۴ تا ۱۳۶ جلد سوم راهنمای کتاب به کوشش احسان يارشاطر و ايرج افشار) و خلاصه از اين گونه ايرادات «غلط ننويسم»ی استاد ابوالحسن نجفی.
مجله هم در آن سال ضمن استقبال از انتقاد ايشان سعی کرده است در برخی جاها از خود دفاع کند و در برخی مواضع حق را به ايشان بدهد.
ممکن است بفرماييد آن چه در سال ۱۳۳۹ گذشته چه ربطی به ما که امروز در سال ۱۳۹۲ زندگی می کنيم دارد و اين بحث ها قديمی شده و به درد کسی نمی خورَد. اگر چه در عالم اينترنت نوعی دمکراسی و آزادی و گاه هرج و مرج و آنارشيسم زبانی به وجود آمده و قيد و بندهای بسياری گسسته شده اما گاه در برخی جاها٬ ويراستاران بر مبنای «غلط ننويسيم»ها به جان متون می افتند و زبان زنده و امروزی را به مرده ای بی جان و عفن تبديل می کنند. درست مثل کار خنده دار برخی سره نويسان که به جای «آقا» «سرور» می گويند و به جای «سلام» «درود» و به جای «خداحافظ» «بدرود» بعد در وسط اين کلمات «سره» تمام کلمات شان عربی آن هم به وضع غم انگيزی مسخره و خنده دار است.
باری به گمان من٬ زبان معيار٬ زبان نويسندگان و شعرا و مترجمان و مردم هر عصر است. خواه در آثار گذشتگان به کار رفته باشد خواه نرفته باشد. نويسندگان و مترجمانی که در اين جا ذکر خيرشان می رود کسانی هستند که مردم کتاب هايشان را می خوانند و حرف شان را می فهمند.
در نوشتن٬ اساس٬ فهميدن مخاطب است. اساس٬ انتقال تفکرات نويسنده است به خواننده. سطح مخاطب و خواننده البته متفاوت است و برای هر خواننده ای متنی متناسب وجود دارد. منظور از فهميدن آن نيست که عوام کم سواد مثلا ترجمه آثار شوپنهاور را بفهمند.
زبان ازلی و ابدی نداريم. زبان موجودی ارگانيک و زنده است که دائم در حال تغيير است. برخی اجزای آن می ميرد و برخی اجزای آن از نو به وجود می آيد. اعضای بی فايده کم کم از بين می روند و اعضای جديد نسبت به ضرورت های کلی شکل می گيرد و آفريده می شود. واقعيت زبان اين است و جز اين نيست. ما حتی زبان استاندارد کامل نداريم. به قول ميلروی و ميلروی در کتاب Authority in Language, Investigating Standard English «تنها زبان کاملا استاندارد زبان مرده است» (صفحه ی ۱۹) و استاندارد کردن زبان مفهومی ساده نيست که به دلخواه ما مانند سربازخانه کلمات رديف شوند و زشت و زيبا از هم جدا شوند و بلند قدها در جلو و کوتاه قدها در عقب٬ صف ببندند و به فرمان فرمانده هدف از پيش تعيين شده را تسخير کنند.
اگر معيار٬ زبان عصر فردوسی و بيهقی و حافظ و سعدی باشد بايد فاتحه پيشرفت و تکامل و جهش فکری را بخوانيم و در همان اعصار سير کنيم. با زبان قديم حتی قادر نخواهيم بود فکر جديد توليد کنيم. همه ی اين ها را می گوييم٬ تازه بر ما معلوم نيست که زبان معيار خود آن ها چه بوده؟ آيا زبان معيارشان زبان دوران ساسانيان بوده و زبان دوره ی ساسانيان معيارش زبان دوره ی هخامنشيان بوده؟
اين شعرا و نويسندگان اگر کارشان اهميتی دارد از اين روست که در عصر خود انقلابی زبانی بر پا کردند و قالب ها و بت های گذشته را در هم شکستند و عالمی جديد با کلمات در فکر خود خلق کردند. به عبارتی اهميت کار آن ها به خاطر معيارستيزی آن ها بوده و نه معيارآفرينی شان. نويسندگان و مترجمان و شعرای امروز ما نيز بايد معيارساز باشند و نه دنباله روی معيارها.
با طرح اين مساله بلافاصله عده ای سوال خواهند کرد که پس بايد راه بر هر غلطی باز باشد؟ خير. صحبت از غلط نيست. صحبت از تغيير مطلوب است؛ تغيير پيش برنده نه باز دارنده و به عقب بازگرداننده. غلط٬ مانع است؛ اما جديد و صحيح٬ پيش برنده است. اگر تعصب٬ چشمان اهل فن را کور نکند می توانند ميان غلط با متفاوتِ صحيح فرق بنهند و فايده دومی را درک کنند و راه را برای ادامه ی زندگی او باز بگذارند.
البته اين حرف ها جزو تعارفات است و تاريخ زبان منتظر اجازه يا فضاسازی کسی نمی ماند. او کار خود را می کند و راه خود را دير يا زود به جلو می گشايد. وقتی جامعه در اثر پيش رفت های عمومی آمادگی جذب چيزی نو را پيدا کرد آن را جذب می کند و اين نص تاريخ است.
زبان استاندارد يا معيار شايد به کار آموزش نوآموز بيايد و به عبارتی به کار آموختن الفبا. بعد از آن کلمات در داخل ذهن شروع به فعل و انفعال می کنند و مرحله ی تکامل و تکوين فرا می رسد. در مرحله ی آخر و با رسيدن به درجه اجتهاد٬ نوبت شکستن سدها و مرزها و به کار گرفتن امکانات نو می رسد.
سرزندگی و فعل و انفعال زبانی در هر دوره ای پيش رفت و تکاپوی اجتماعی و علمی و هنری جوامع صاحب آن زبان را نشان می دهد. با زبان شکسپير هر قدر هم زيبا و شکوهمند نمی توان موشک هوا کرد يا به تکنولوژی نانو دست يافت.
اما چرا بايد اين واقعيت را بپذيريم و به رشد و تعالی آن کمک کنيم؟ در عالم زبان و فرهنگ٬ به مانند عالم اجتماع و سياست٬ ما ديکتاتوری و دمکراسی داريم. همان گونه که نمی توانيم تن به ديکتاتوری سياسی بدهيم نمی توانيم به ديکتاتوری زبانی هم تن در دهيم. آزادی فکر و زبان از قيد و بند انديشه ها و معيارهای کهن٬ ما را به سمت آزادی های فرهنگی و به دنبال آن آزادی های سياسی و اجتماعی می راند. حداقل فايده ی آن٬ شکستن سد تعصب و تحجر در فکر ماست. زبان نو جامعه ی نو برای ما به ارمغان می آورد و جامعه ی نو زبان نو.
مطمئن باشيد زبان به هيچ شکلی فاسد نمی شود بلکه اعتلا می يابد. تغيير٬ هميشه در گام اول ترسناک و خلاف عادت است لذا در مقابل آن مقاومت به وجود می آيد. بايد دست از اين مقاومت بر داريم. آن چه به تصور ما فساد زبان می آيد در اصل غنی شدن فرهنگ است. اين که در کنار باخ و واگنر٬ بيتل و هارد متال داشته باشيم نشان فساد نيست٬ نشان تحول ناگزير است. حتی اگر پديده های نو را نپسنديم و از آن ها نفرت داشته باشيم باز پديدآيی شان امری مبارک است چرا که با فقدان آن ها ما تبديل به جسمی مرده می شويم.
اينترنت به ما بسيار در مقابله با ديکتاتوری های مختلف کمک کرده است. در مقابله با ديکتاتوری اديبان نيز اينترنت به کمک ما آمده است. اديبان٬ زبان ما را استريل و پاکيزه می خواهند ولی ما که فرزندان عصر خوديم می خواهيم با خاک و گِل بازی کنيم و نا خودآگاه در مقابل ميکروب ها مقاوم شويم و از آن مهم تر دچار حساسيت های وحشتناک ناشی از استريل بودن بيش از حد نشويم. اساتيد می خواهند ما با عروسک های چوبی و پارچه ای خود را مشغول کنيم در حالی که ما می خواهيم با پلی استيشن و ايکس باکس بازی های جديد و پيچيده را تجربه کنيم.
تاريخ زبان شناسی نشان می دهد که متعصبان و سنت گرايان موفق نخواهند شد جلوی پيش رفت زبان را بگيرند و موفقيت در برابر هر نوع ديکتاتوری از آنِ مردم تحول طلب است.
برگرفته از سایت گویا نیوز
کمیته بین المللی نجات پاسارگاد