جشن ِ«نوروز بل» هموطنان گیلانی خجسته باد
این روزها مردم در سراسر گیلان جشنی را برپا می کنند به نام نوروز بل. نوروز بل یا «برافروختن آتش نوروزی» است. بل جشنی باستانی است که ریشه در تاریخ و فرهنگ کهن بخشی از مردمان ایران دارد.
در این روز گیلانی ها لباس های زیبایی بر تن می کنند و از آغاز غروب دور آتش جمع می شوند و به جشن و پایکوبی می پردازند.
مطلبی را که در زیر ملاحظه می کنید، درباره این جشن و از وبلاگ « گیل یار » گرفته شده است.
کمیته بین المللی نجات پاسارگاد این جشن باستانی را به هموطنان گیلانی تبریک می گوید
نوروز بل - گیلان استان آخر
در گاهشماری سنتی ما گيلانيان كه روی به فراموشی گذاشته است و تنها هاله ای از آن ميان گالش ها يعنی دامداران كوه نشين دامنه شمالی رشته كوههای البرز نمايان است و پيش اهل فن به گاهشماری ديلمی يا طبری معروف است ، سال نو همين چند روز پيش تحويل شده است !
آيا می دانستيد ؟ چند نفر ؟ كسی به كسی تبريك گفت ؟ نه!
ما نوروز ايرانی را به صد ، نه – هزار ذوق و شوق پذيرائيم و بايد هم . سفره هفت سين می چينيم ، آئينه و قرآن می گذاريم و به گل و سبزه می آرائيم و بسياری تمهيدات ديگر . چرا كه عيد ملی ما ايرانيان است و يكی از بهترين عيدها . وجه اشتراك شادی های جمعی ماست ، پس سخت بدان پايبنديم .
به همين نسبت سال نو اروپائيان و آمريكائيان را نيز می شناسيم و برخی از ما شب ژانويه را گاه مثل خود آنها شادمانيم . هيچ عيب ندارد ، آدم در خوشی ديگران شركت جويد . همه ما انسانيم و برادر ، و در خانه جهانی خود در غم و شادی يكديگر شريكيم . آنهم عيدی است كه نيمی از جهان می گيرد .
ای كاش عيد خود را هم به خاطر می داشتيم و در سرزمين كوچك و بومی خود ، در اين دنيای بزرگ و پهناور ، آن را اين قدر غريب و محو با بی تفاوتی خود – نه – فراموشی خود ، پشت سر نمی گذارديم .
***
امسال را من كوه نرفتم ، اما گالشی را در رشت ديدم كه پی دارو می گشت و از من نشان داروخانه ای را می خواست . در آغوشش گرفتم و بوسيدم و نوروز را به او تبريك گفتم . يك لحظه فكر كرد خويش اويم . درماند كه چرا به يادم ندارد . او نيز مرا بغل گرفت و بوسيد اما همچنان مردد نگاهم كرد .
گفتم نه خويش توام نه چون تو كوهی ، دشتی ام و گيله مرد . از اين پائين ، آن بالا و ترا هميشه نظاره دارم و غبطه می خورم از اين كه در هياهوی شهر گم شدم و بسياری از خصال نيك ، سنن خوب و آئين های پاك گذشتگانم را از دست داده ام و تو كوهی و گالش ، خوش باش كه بيشتر آن ها را داری .
شايد منظورم را اصلا نفهميد چون هاج و واج براندازم كرد كه اين شهری ظاهرا آراسته از منِ پشت كوهی چه می خواهد ! اما وقتی از ((نوروز بل)) امسال پرسيدم و روشن كردن آتش ((نوروز ما)) ، وضع محصول فندق و غله ، زيارت سر تربت و علم واچينی شاه شهيدان و... گل از گلش شكفت و گفت : ها . . . نوروز بل ! بار ديگر بغلم گرفت و بوسيد ، اين بار از روی اطمينان ، خويشی و قومی .
و بعد آهی كشيد و گفت خانه خرابِ زلزله ام ، سيل آمده و روستای ما جابجا شده . كسی در كوه نمی ماند ، امسال پائين آمديم ، زنم بجار كار كرد بدنش پر از ((بجار دانه)) است من عملگی می كنم ، پسرم اجباری رفته است ، بی خانمانيم آقا ، آتش بجانيم آقا ، نوروز بل اينجاست . و سينه اش را نشانم داد و زد به تخت آن : يعنی كه آتش اينجاست .
رسم است شب 15 مرداد (هر از چند گاهی يك روز كم يا زياد ) سال گيلانی تحويل شود و ((نوروز ما )) يعنی اولين ماه سال ديلمی سر بگيرد . می گويند ((در اين شامگاه كه به گمان پيران ، زمين دزدانه نفس سرد برآورد ، به پيشواز سال نو رفته آتشی بلند مانند آتش سده می افروزند كه آن را نوروز بل می گويند ، يعنی شعله (( بلند و فروزان آتش نوروزی )) نوروزما ماه رسيدن محصول گندم و غلات ديگر است ، پس ماه خوشی است و شادمانی . ماه دارايی و مال داری ، ماه جشن و عروسي.
سابق بر اين سرتا سر منطقه را جشن و سرور فرا می گرفت . پيران ولايت روايت می كنند و می گويند (كه بچشم خود ديديم و از پدران خود هم شنيديم) كه كلان آتشی برپا می شد سابق . . . وقتی كه سال تحويل می شد .
تازه شدن سال ! آيا اين خوشی از برای تغيير و تحول نيست ؟ تغيير و تحولی در سال ؟ و در انسان ؟ نوروز بل اين شعله فروزان آتش آيا عيد آفرينش انسان نيست و سپاس از خداوندگار عالم؟
البته امروز به گونه ای ديگر منطقه را نشاط و سرور در بر می گيرد . بطريق رسم زيبای علم واچينی در بقاع متبركه . علم واچينی بی گمان ريشه در تشريفات جنبی نوروزبل ، سال نو گيلانيان قديم دارد كه با نيايش های مذهبی همراه بوده است .
خرده گيران بگويند اين چه نوروزی است كه از وسط تابستان شروع می شود ! باكی نيست ، نوروز بيش از نيمی از مردم جهان هم از اول زمستان شروع می شود ! هر چه هست باشد . كوه نشينان سرتاسر دامنه البرز و جلگه نشينان دريا كناران خزر (كاسپيئن) در مازندران و گيلان در اين سال نو شريكند . مردمی كه تنگ هم در آغوش پدر خشن البرز و مادر بخشنده خزر (كاسپيئن) از آستارا تا استراباد زندگی مي كنند و اين يكی از نقطه های اشتراك و پيوند تاريخيشان است
کمیته بین المللی نجات پاسارگاد