نمادهای فالیک در معماری برخی از اماکن مذهبی و تاریخی
از: مازیار فتحی راد
وقتی صحبت از نمادهای جنسی در معماری می شود همه بی درنگ یاد معابد لینگایی هندوستان و آثار باستانی فالیک موجود در موزه ها و آیین های پاگان و دین های پلی تئیستی و چندخدایی در زمان پیش تاریخ می افتند و غافل اند از این که این نمادها به سادگی هرچه تمام تر در زندگی گذشته و حال و آینده و روزمره موجودند و حتا در مواردی کارکردهای تاریخی خود را هم به همان شیوه حفظ کرده اند.
صحبت از نمادهای جنسی نرینه و مادینه است در معماری اماکن مقدس . نظیر کلیسا و کنیسه و مساجد. در دو مورد اول غربی ها به وفور کار کرده اند و آن را با جزییات بسیار بررسیده اند. صحبت ما در مورد این نمادها در معماری مساجد است. ولی همین جا باید ذکر کنم که این برداشت به هیچ وجه ارتباطی با کارکرد این عناصر ندارد و صرفاً برداشتی ریشه شناسانه است. درست به همان گونه که تقدس درخت سرو ریشه ای در آیین های نرینه پرستی دارد.
کلیسای سانتا ماریا دلفیوره
سهراب سپهری در کتاب اتاق آبی اش گنبد را به پستان بزرگی تشبیه کرده . همیشه از خود پرسیده ام آیا سهراب فقط نماد جنسی مادرانه ی پستان را در معماری ایرانی دیده؟ آیا نمی توانسته نماد های نرینه گی مناره و زهدانی محراب را تشخیص بدهد یا جرات بازگو کردنشان را نداشته یا این که این از نوعی کنش ناخودآگاهانه ی فرویدی در عمق روان سپهری بر می آمده که از نماد های معماری جنسی مساجد چشم نکته بین او تنها نماد مادرانه را ببیند. نوعی عقده ی ادیپ تصعید یافته در قالب کلام و تصویر. فراموش نباید کرد که سهراب نقاش نیز هست. چشم سهراب همان قدر به تصویر حساس است که گوش او به واژگان و اصوات. اما چگونه است که چشم تیزبین سهراب، سرو کوچک روی گنبد ها را ندیده و نتوانسته ارتباط آن را با گنبد پستان گونه دریابد؟
آتشکده داراب گرد
باری سخنم را نمی خواهم طول و تفصیل بدهم. اگر سخن سهراب را بپذیریم که گنبد نماد پستان است، چه در معنای زنانه و شهوانی و چه در معنای مادرانه وعرفانی آن و در ارتباطش با باروری و شیردهی و تغذیه، می توانیم این را در دیگر اجزای معماری مساجد نیز بررسی کنیم . اجزای نمایانی چون مناره که به آلت نعوظ یافته می ماند و محراب که به زهدانی ماننده است.
از این منظر که به قضیه بنگریم درهای تازه ای از بررسی مفاهیم در معماری برایمان گشوده می شوند. در مقاله ای از ایتالو کالوینو که به فارسی نیز ترجمه و منتشر شده ، کالوینو ساختار محراب را چون دری دانسته که رو به ناکجای ذهن نمازگزار باز می شود.
حال من می خواهم موضوع را به گونه ی دیگری مطرح کنم. بدین صورت که ما اگر محراب را تمثیلی از زهدان زن بپنداریم بسته بودن محراب و رو به هیچ کجا باز نشدنش تعریفی معمارانه است از مفهوم باکرگی و خواه این باکرگی را ذهنی و عرفانی بپنداریم و خواه عینی و زمینی، گستره ی تازه ای از مفاهیم برای ما باز می شوند که بررسی شان دقت بسیار می طلبد.
در مفهوم عرفانی قضیه می توان رد مفهوم محراب را در ارتباط با بکارت و غیر قابل وصول و دور از دسترس بودن خداوند دانست و همچنین در ارتباط با مفهوم قرانی/ اسلامی پرواز انسان نمونه ی اسلامی، مذهبی ، پیامبر اسلام، به حدود فراتر از مرزهای پرواز فرشتگان و به خصوص جبرئیل و ذکر روایت جبریل که" پیغمبر به مرتبه ای از وصال به الله رسید که من اگر گامی بیشتر و پیشتر می رفتم بال و پرم می سوخت"؛
همچنین در ارتباط با مفاهیم زمینی و پاگانی می توان به ایزد بانوی آناهیتا اشاره کرد که نماد باکرگی و پاکی و باروری و آب های روان است و بسته بودن محراب یادآور بکارت و پاکدامنی اوست و ارادت به او به معنای تقدیس و تقدّس باروری و زایش و زندگی است.
اما در مورد مناره وضع فرق می کند. مناره به شیوا ترین شکل ممکن نماد نرینگی است . بعلاوه نماد نعوظ و صعود نیز هست و یادآور گونه ای از سنگ قبرهای باستانی نیز که به شکل آلت مردانه شان می ساخته اند و در برخی روستاهای مازندران هنوز دیده می شوند و نیز در ارتباط است با آیین های نرینه پرستی مربوط به درخت سرو و نخل و از این دست.
گنبد قابوس
البته این جدای از کارکرد میل گونه ی مناره است که پرچم و نشان حضور شهر و مسجد و بازار بوده برای مسافرانی که از بیرون شهر وارد می شده اند و می توانسته اند با دیدن مناره ها شهر را از دور تشخیص دهند. چیزی شبیه فانوس دریایی برای دریانوردان.آری مناره فانوس صحرایی صحرانوردان بوده است تا راه شهر را گم نکنند.
نکته ی مهم دیگر درباره ی این مناره ها تعداد آنها است. تعداد این مناره ها در ایران قرون اوایل هجری و در معماری مساجد به سبک سلجوقی عموما یکی است( مثل مسجد جامع سمنان) و رفته رفته با آمدن دوران مغول و تیموری و صفوی این مناره ی تک به دو جفت در کنار در ورودی حیاط مرکزی چهارایوانی بدل می شوند ( مثل اکثر مساجد موجود). با این حال برخی عملا فاقد این عنصر مهم معماری هستند. مثل مسجد شیخ لطف الله در اصفهان و این نکته ی بسیار قابل تاملی است زیرا این مسجد بنا به اسناد موجود مسجدی ویژه ی زنان بوده و زنان در آن نماز می گذارده اند و این خود می رساند که معماران دوران صفوی نیز به نحوی از مفهوم جنسی عنصر مناره در معماری غافل نبوده اند.
گورستان تاریخی خالد نبی
بعلاوه حضورنمادهای گیاهی در هر دوی این عناصر، هم در محراب و هم در مناره ، نیز بی ربط به مفهوم بهشت موعود در مفهوم مذهبی و عرفانی آن و زایش و زایندگی و زندگی در مفهوم زمینی و پاگان آن نیست. حتا پیچ و خم های سنگبری و گچبری و آجرکاری به رنگ های فیروزه ای و آبی و زرد و خاکی و سبز هم یادآور رودخانه و آب و گیاهان و مار و درخت زندگی هستند و به شدت یادآور استوره ی ازلی زایش بشر چه در بهشت موعود و چه در بهشت زمینی و خاکی. به عبارت دیگر در این کانسپت های بی جان و سنگی و خشتی و گلی، ما تلفیق عشق ناسوتی و لاهوتی را به عینی ترین شکل ممکن می بینیم و حس می کنیم این معانی در هم تنیده شده اند و این ما را به این برداشت می رساند که از دیرباز نمادهای وصال و عشق زمینی همواره برای بیان عشق آسمانی به کار می رفته اند.
کمیته بین المللی نجات پاسارگاد