|
اشکی برای چشم ایرانم
از: صمصام کشفی
من دریاچه ی ارومیه را هرگز ندیده ام
اما
شوری آبش را
یادش بخیر
وقتی «رضا» از سفر آمد
در سرخی چشمان اش دیدم.
امروز،
دیدن عکسی از تکه زمینی پر از ترک
که در زیر کارد آفتاب
تکه تکه می شد،
بی اختیار
مرا به یاد چهره ی مادرم انداخت
وقتی برای رفع خشک سالی زار زار می گریست و زیر لب دعای باران می خواند.
کاری ازم نمی آید
جز آن که
شوری آب «چشم ایران» را
در دهان خویش
مزه مزه کنم
کمیته بین المللی نجات پاسارگاد