Save Pasargad Committee
|
نوروز پرچم فرهنگ ایرانی از: فريدون مجلسی وقتی صحبت از نوروز می شود، همه می خواهند از ریشه های آن سخن بگویند. البته حق دارند. تا سنتی ریشه دار نباشد چنین پایدار و فراگیر نمی شود! اما در جایی گفته بودم كه نوروز سُنت نیست! فرهنگ است! نوروز نقاشی و رنگ آمیزی است، هنر است! نوروز موسیقی و تازگی و جوانی و عشق و دوستی است. نوروز نماد پیروزی نیکی بر بدی است. تعادل بهاری است. اكنون نیز می گویم، شاید تخفیف بدهم كه نوروز «فقط » سنت نیست! اما باز می گویم سنت قدری جنبه اعتقادی دارد، جوهر ایمانی دارد، نوروز از این رنگ ها ندارد. در واقع خوشامد گویی به نوزایی روزگار است. تبعیت از طبیعت است! به اعتقادات افزوده یا از آن كاسته نمی شود، اما اعتقادات را، برای شگونش، برای شادمانی اش، یا به هر دلیل درونی و شخصی به آن می آمیزند و شریكش می كنند. شمعی می افروزند، شعری یا دعایی چاشنی آن می كنند، تا عزیزتر و محترمترش دارند. رسمی است كه در آن هیچ زیانی نیست. گویی از زمانهای دور پیروزی نیكی را بر بدی، راستی را بر دروغ، آشتی را بر قهر، پاكی را بر پلشتی، گرمی را بر سردی، سبزی را بر خشكی و لبخند را بر اندوه نوید می دهد. پس خوب است! بالاتر از سنت، یا سنت های دیگر است! درست است كه سابقه ای دیرینه دارد كه آن را استوارتر می كند، اما اكنون به خودی خود یك نهاد است! به خودی خود، فارغ از هر گذشته و پیشینه ای حضور دارد، گویی روحی زنده است. و اكنون دارد رنگی منطقه ای و جهانی می یابد! از حیطه فرهنگی ایران یعنی آسیای مركزی و قفقاز و آسیای غربی فراتر می رود. سران كشورهای آن سوی دریاها تبریك می گویند، و مهاجران ایرانی و منطقه ای آن را در جهان پخش می كنند. همچون سنت هایی آیینی نیست كه مستلزم تحمل رنخ و ریاضتی به امید دریافت پاداشی آـن جهانی باشد! بر سر آن سودا نمی شود! نه نازایان را بارور می کند، نه دوزخیان را نوید بهشت می دهد و نه رنج و دردی به امیدی شدنی یا ناشدنی روا می دارد! هنر گونه و مانند هنرهای دیگر است. مانند کتاب و گزارشی از خوبی ها و فرزانگی های پیشینیان است، نه بازتاب چالش ها و خشم ها، هفت سین نمادینش نیز جز شادی و امید و خرمی و امید پیامی ندارد. نوروز آرش کمانگیر فرهنگ ایرانی است! و ایران نماد گستره ای فرهنگی است فراتر از مرزهای سیاسی. گستره آن تا جایی است كه تیر این آرش خود را به آنجا رساند! در درازای تاریخ بارها شده است که فرمانروایان گوناگون، ایرانی و غیر ایرانی، در یک زمان بر گوشه و کنار ایران فرهنگی حاکم بوده اند، اما بر مردمانی حکم می رانده اند که ایرانی بودند! خواه ترک و تورانی و عرب، خواه تاجیک و ازبک و سیستانی، خواه فارس و گیلک و کُرد و کرمانی! ایران آنان را جذب و مجذوب خود کرده است! از نیکولای اُولجایتو، نوه هولاکوخان و نبیره چنگیز، که تکرار نام هایشان رعشه آور است، سلطان محمد خدابنده را می سازد و آن گنبد و بارگاه مجلل سلطانیه را به یادگار بر جای می نهد! و از قلتمش سلجوقی و حاكم ایالت قونیه نواده اش كیكاووس و قباد و فرامز را می سازد كه حامیان و میزبانان مولانای بلخی بودند!، کیمیای این استحاله و تبدیل، پروراندن این زیبایی و ملایمت از آن خشونت، بر آوردن این گُل از آن مردابها، این معجزه و شاهکاری است که از سیاست و شمشیر بر نمی آید! از فرهنگی پیر، غنی، لطیف، گسترده، و اثرگذار بر می آید که فرهنگ ایرانی نام دارد و نوروز تجلی بی زیان و امید بخش و پرچم آن است. برخی از اینكه نوروز مدعیانی یافته است و دیگرانی نیز آن را متعلق و روز ملی خود می دانند نگرانند، گویی چیزی را از آنان ربوده باشند! اگر صدها میلیون ساکنان این گستره فرهنگی از غرب چین تا شرق اروپا خواهان آنند که نوروز به نمادی جهانی تبدیل شود برای این است که می خواهند آیینی که فقط نماد و پرورنده پاکی و دوستی و نرمش و آشتی و سازگاری و اعتدال و زیبایی و نیکی است و با هیچ دین و مسلکی سر ناسازگاری و ستیز ندارد جهانی و جهانگیر باشد! بگذار نوروز هدیه ای از فرهنگ ایران به جهانیان و برای همه جهان باشد! تا همگان آن را ارج نهند تا نیکی و دوستی و مهر و آشتی را پاس دارند. از: اطلاعات
|
کمیته بین المللی نجات پاسارگاد