Save  Pasargad Committee

 

Link to English Section

 
يپوند به صفحه اصلی 

 

 

پدرعصر نوزایی، فردوسی بزرگ

از: فرحناز عمادی

فدیه به تمامی خردمندان ایرانی که آیین نوروز و آیین ایرانیان را پاس می دارند

عصر نوزایی و یا رنسانس، احیای دوبارۀ یک پدیدۀ فرهنگی فراموش شده و یا نابود شده را در برمیگیرد. عصر نوزایی چیزی نیست که ما آن را یکشبه بسازیم و یا بسرعت به آن باور پیدا کنیم. نوزایی چنان خورشیدی است که یک سیستم را بوجود می آورد و در محور آن سیستم  دورۀ دگرگونی اتفاق می افتد. نوزایی  تمامی فرهنگ های یک تمدن را از حماسه سرایی و شعر گرفته تا موسیقی و معماری، نقاشی و پیکرسازی و از فلسفه گرفته تا روشنگری و در انتها از راه و روش و اهداف و آرمان ها گرفته تا زندگی روزمرۀ ما را، شکل و قالب میبخشد و هدایت میکند.

همانطور که کوروش کبیر اولین پدید آورندۀ منشور حقوق بشر، و پدید آورندۀ یک ملت ایرانی و یک ایران یکپارچه است، فردوسی نیز احیا کنندۀ حماسه ها و آیین ایرانیان واحیا کنندۀ زبان فارسی است.

 

دوران عصر نوزایی ما ایرانیان، به قرن چهارم خورشیدی ﴿ قرن دهم میلادی) بازمیگردد. قرنی که ایران زمین تحت سلطۀ محمود غزنوی تحت سیطرۀ اسلام بود. در این دوره شاعرانی چون عنصری بلخی و فرخی سیستانی و دانشمندی چون ابوریحان بیرونی میزیسته اند.

اما تنها یک شخصیت بارز فرهنگی بنام فردوسی پا به عرصۀ حماسه سرایی میگذارد و نام خودش را بعنوان پدر نوزایی زبان فارسی جاوید و ابدی میکند. در این نوشته میخواهم نگاهی اجمالی به این برهه از تاریخ بیندازم تا ببینیم این روند چگونه اتفاق میافتد.

 

ایران زمین در دورۀ امپراتوری ساسانیان در قرن سوم خورشیدی ﴿قرن هفتم میلادی) از فرط گستردگی به آسیای باختری معروف بوده است. شاپور پسر اردشیر وقتی خود را از دغدغه‌ی‌ تعرض‌ و تحریك‌ روم‌ آزاد می بیند. به امنیت فتوحات کشوری عظیم، بنام ایرانشهر می پردازد. شاپوردر یک کتیبۀ در دیوار آتشگاه نقش رستم  از گسترۀ ایرانشهریاد میکند، در این کتیبه آمده است که ایرانشهراز نواحی شمال شرقی تا هند و در نواحی شمال خزر تا گرجستان و در نواحی غربی تا آلبانی گستره داشته و زبان فارسی در تمامی ایرانشهر زبان اداری و رسمی بوده است. در کنار فتوحات جغرافیایی عظیم در این دوره، منش،هویت و هنر معماری همچون، ایوان خسرو در تیسفون و کاخ ساسانیان در سروستان و پیدایش شهرزاد قصه گو در این دوران نشان ونمونۀ بارزۀ سیطرۀ یک فرهنگ غنی ایرانی در حد والاترین رتبۀ خود است.

 

تورج دریایی، استاد رشتۀ ایرانشناسی در دانشگاه کالیفرنیا در ارواین، و نویسنده کتاب "ایران ساسانی: ظهور و سقوط یک امپراتوری، Sasanian Persia; The Rise and Fall of an Empire, I.B. Tauris, London, 2009

" به زبان انگلیسی، می گوید که میراث ساسانیان برای ایران بسیار بزرگتر از شکست در برابر اعراب است. میراث مهمی که ساسانیان برای ایران به جا گذاشتند، به گفته او، شکل گیری مفهوم ایران به عنوان یک فرهنگ و ملت است. یکی از عناصر مهم شکل گیری این مفهوم پیدایش خداینامه در زمان ساسانیان است. این همان کتابی است که شاهنامه از آن بهره های زیادی، گرفته است.آقای دریایی مینویسد : "اهمیت دیگر ساسانیان این است که در زمان خسرو انوشیروان در همان قرن سوم، تاریخ ملی ایران به نام خداینامه تدوین می شود. و آن تاریخ و یادی است از گذشته، آنچه که ایرانیان بودند، از کجا آمدند، چگونه جهان آغاز شد، تا زمان فروپاشی شاهنشاهی ساسانی."

 

 

فروپاشی شاهنشاهی ساسانیان توسط حمله ی اسلام به فرماندگی ابوبکر در سال 632 اتفاق می افتد. و پس از آن سلسله های مختلفی به روی کار می آیند. و با وجود حدود چهارصد سال مبارزات مردمی اعراب و دست نشاندگانشان، و دین اسلام بر سیطرۀ حکومت بر ایرانیان باقی می مانند. ایران زمین بعد از آن حتی با آمدن طاهر اولین سردار ایرانی که توانست در منطقۀ خراسان یک دولت مستقل و محلی ایرانی را تاسیس کند، تا سامانیان حتی که بعد ازصفاریان بروی کار آمدند و دومین ایرانگرایی و تمدن ایرانیان بعد از ساسانیان را بنا گذاشتند، نتوانستند زبان عربی را که به عنوان زبان اداری به کار میرفت را کنار بگذارند.

 

و اما حکیم ابوالقاسم فردوسی در319 خورشیدی ﴿940 میلادی) در روستای پاژ در شهرستان طوس از استان خراسان، دیده به جهان گشود. دورۀ کودکی و جوانی  فردوسی در زمان سامانیان بود، دوره ایی که زبان فارسی و تمدن فارسی از جایگاه خاصی برخوردار بوده است.  گفته می شود که فردوسی از دوران 30 سالگی سروده های اولیۀ شاهنامه را آغاز کرده بوده، سروده هایی مانند، اکوان دیو، رستم و سهراب، رستم و اسفندیار، بیژن و منیژه و داستان سیاوش. فردوسی با دیگر متون ارزندۀ فارسی آشنایی کامل داشته است. یکی از این متون شاهنامۀ ابومنصوری است که با کوشش محمد بن عبدالرزاق طوسی در 336 خورشیدی نوشته شده است. مضمون شاهنامۀ ابومنصوری به تاریخ گذشتۀ ایران پیش از اسلام برمیگردد. جالب اینجاست که خود همین شاهنامۀ ابومنصوری تکیه بر شاهنامۀ ابوالموید بلخی و خدای نامه های دورۀ ساسانیان داشته است. طبق اطلاعات نوشته شده، متاسفانه اصل شاهنامۀ ابومنصوری از بین رفته، وتنها پانزده صفحه از مقدمۀ کتاب بصورت نسخۀ دست نویس باقی مانده است. گفته می شود که سبک و داستانهای این متون قدیمی چنان تاثیر بزرگی بر فردوسی داشته اند که گفته می شود او برخی از این داستانها را در شاهنامۀ خود به نظم در آورده است.    

 

و اما اهمیت پدر احیا و نوزایی، فردوسی بزرگ، چیست؟

 فردوسی زادۀ دورانی سرشار از کشمکش است. او شاهد سقوط دوران سامانیان و درگیری میان خلیفه های مسلمان با خلافای ترکهای غزنوی است و شاهد درگیری و ضعف سامانیان  در مقابل دشمنان و خطر سیطرۀ بیشتر دین و زبان عربی است. زبان فارسی در این دوره تنها به کوشش فرمانداران سامانی و بیشتر در خراسان نگهداری می شده است. از سویی دیگر ضعف و رو به انقراض رفتن سلسلۀ سامانیان کاملان مشهود بوده است. در چنین وضعیت بحرانی فردوسی که علاقه ی سرشاری به آیین ایرانیان و زبان فارسی داشت، تصمیم میگیرد که این زبان و آیین ها را بازسازی و احیا کند. و نتیجه اش شاهنامه ی اوست که جاویدان می شود. تلاش و کوشش فردوسی احیای آیین، تمدن، فرهنگ و حماسه های ایرانیان، قبل از اسلام است.

 فردوسی 51 ساله، کمر به زنده کردن ایرانی و ایران زمین می بندد، او با زیرکی تمام گویش دری را که محدود به خطه ی خراسان شده بود همراه با تاریخ و تمدن و فرهنگ ایرانیان به تمامی نقاط  و گسترۀ ایران زمین روانه میکند و می پراکند. به این سان فردوسی یک تنه جنگی فرهنگی را علیه اسلام و فرهنگ عرب آغاز می کند.

 

 بسی رنج بردم بدین سال سی
عجم زنده کردم بدین پارسی
پی افکندم از نظم کاخی بلند
که از باد و باران نیابد گزند
.....

 

 هویت پهلوانان در شاهنامه نمونه هایی از انسانیت هستند که عمر خویش را به تمامی در خدمت همنوعان خویش گذرانده و مهر و محبت را می پراکنند، پهلوانانی همچون فریدون، سیاوش، کیخسرو، رستم، گودرز و طوس از این دسته اند.
 و اما در شاهنامه شخصیت هایی دیو صفت نیز همچون ضحاک و سلم و تور، مأموران اهریمنند و هویت آنها، تنها آکنده از نابودی و فساد و ظلم است.

 

فردوسی در تمام آثار خود فرهنگ و سیطرۀ اعراب بر سرزمین و جان و مال ایرانیان را به نقد و چالش کشیده است، او مینویسد:

 

چو بخت عرب بر عجم چیره گشت         همه روز ایرانیان تیره گشت

جهان را دگرگونه شد رسم و راه            تو گویی نتابد دگر مهر و ماه

ز می نشئه و نغمه از چنگ رفت            ز گل عطر و معنی ز فرهنگ رفت

ادب خوار گشت و هنر شد وبال             به بستند اندیشه را پر و بال

جهان پر شد از خوی اهریمنی               زبان مهر ورزیده و دل دشمنی

کنون بی غمان را چه حاجت به می        کران را چه سودی ز آوای نی

که در بزم این هرزه گردان خام            گناه است که در گردش آریم جام

بجایی که خشکیده باشد گیاه                 هدر دادن آب باشد گناه               

چو با تخت منبر برابر شود                 همه نام بوبکر و عمر شود                 

ز شیر شتر خوردن و سوسمار             عرب را به جایی رسیده است کار

که تاج کیانی کند آرزو                      تفو بر تو ای چرخ گردون تفو                      

دریغ است ایران که ویران شود           کنام پلنگان و شیران شود

 

 

و اما چه تاثر انگیز است که پیکرۀ فردوسی پس از مرگ در قبرستان عمومی اجازۀ دفن نگرفت، و خانوادۀ او مجبور شدند پیکرۀ او را در باغ خصوصی خودش در توس دفن کنند.

 

 

منابع:

http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%B1%D8%AF%D9%88%D8%B3%DB%8Cوکی1. وکی پدیای فردوسی بزرگ،

2. تورج دریایی، استاد رشتۀ ایرانشناسی در دانشگاه کالیفرنیا در ارواین، و نویسنده کتاب "ایران ساسانی: ظهور و سقوط یک امپراتوری، Sasanian Persia; The Rise and Fall of an Empire, I.B. Tauris, London, 2009

 

 16. مارس 2012

 

www.savepasagad.com

کمیته بین المللی نجات پاسارگاد