International Committee to Save

the Archeological Sites of Pasargad

 

Link to Persian Section

 
يپوند به صفحه اصلی 

 

 

   

 

 

 

پیوند به: کلیه مطالب مربوط به 

در سایه سار سرو ایرانی

در سایه سار سرو ایرانی

سرو در استوره ها

 

از: مهدی فتوحی

www.savepasargad.com

افسانه ی درخت هولوپو:

این افسانه كه به اعتقاد دیان فولك اشتاین از نخستین افسانه های آفرینش جهان است، مربوط به سومریان بوده  و ریشه در سنت های كشاورزی این قوم دارد. البته زمین های رستی و پست میانرودان و بادهای گرمی كه دائما ً بر آن ها می وزیده، برای پرورش درخت هایی نظیر كاج و بید و سرو مناسب نبوده و مساله تهیه ی چوب یكی از مشكلات اقتصادی همیشگی دولت شهر های سومری بوده است. چوب بایستی از جنگل های سرو لبنان و یا از نقاط شمالی نظیر لرستان و گیلان و آذربایجان آورده می شد. طبیعت اقلیمی یاد شده با كوههای برافراشته و جنگل های انبوه و ترسناك و نیاز مبرم میانرودان به چوب بخش مهمی از افسانه های سومری و سپس سومری – اكدی را تشكیل می دهد.

افسانه درخت هولوپو حكایت اسطوره ای كاشت و پرورش درخت در سرزمین سومر است. هرچند شاید مراد از آن درخت بید یا سرو باشد. اما در كنار یادمان های بازنوشته ی افسانه، همواره تصویری از درخت نخل نقش شده است. هولوپو خواه درخت بید باشد خواه درخت سرو یا نخل، نقشی كه در آفرینش و یا به عبارت بهتر در پیدایش آن به زن در قالب بغبانو داده شده، درخور تامل است. و الواحی كه این افسانه برروی آن نوشته شده اند، قدمتی به كهنسالی تشكیل دولت شهر ها دارند و مربوط به پنج هزار سال پیش  و احتمالا ً همزمان با شاهی گیلگمش قهرمان ، پنجمین شاه سومری پس از طوفان است: 

.......

همزمان یك درخت

یك تك درخت

یك درخت هولوپو

بركرانه ی فرات كاشته شد.

درخت از آب فرات سیراب شد

چرخه باد جنوب برخاست

دمان بر ریشه های آن

و وزان بر شاخه ها

تا آن كه آب های فرات آن را با خود برد

زنی كه هراسان از سخن "" آن ""

خدای آسمان

آنجا پرسه می زد

او كه هراسان از سخن "" انلیل""

خدای هوا

آنجا پرسه می زد

درخت را از رودخانه گرفت

و چنین گفت:

من این درخت را به اوروك خواهم برد

من این درخت را در باغ مقدس خویش خواهم كاشت

"" اینانا""

با دست خویش درخت را پرورد

او با پای خویش خاك گرد درخت را كوبید

با حیرت اندیشید:

چند گاه خواهد انجامید تا من سریری درخشان داشته باشم

كه بر فراز آن بنشینم؟

چندگاه خواهد انجامید

تا من بستری تابان داشته باشم

كه بر فراز آن بیارامم؟

سال ها گذشتند

پنج سال و سپس ده سال

درخت ستبر شد

اما پوسته اش نشكافت

پس آن گاه یك افعی كه طلسم ناشدنی بود

در ریشه های درخت هولوپو لانه كرد

مرغ "" آنزو""{ مرغی با سرِ شیر و پنجه عقاب و به نشانه ی قدرت و خرد}  

جوجه هایش را در شاخه های درخت جای داد

و "" لیلیث"" { نماد نازایی و حاكم بر سرزمین های وحشی و ناشناخته}

دوشیزه ی تاریكی

در تنه ی آن خانه گرفت

زن جوان كه شیفته ی خندیدن بود گریست

"" اینانا"" چه فراوان گریست

( آنان هنوز درخت را رها نمی كنند)

........

[سپس با برآمدن سپیده دم"" اینانا"" به برادرش  "" اتو"" ( ایزد خورشید) رجوع می كند. اما او یاری اش نمی كند . سپس به نزد برادر دیگرش گیلگمش می رود]

    

.......

گیلگمش آن گاه ریشه های درخت هولوپو را سست كرد

 

و پسران شهر كه همراه او بودند

شاخه ها را بریدند

از تنه ی درخت

سریری برای خواهر آسمانی تراش داد

گیلگمش از تنه ی درخت

بستری برای "" اینانا"" تراش داد

از ریشه های درخت

او

یك پوكو( چوبدست شبانی) برای برادر ساخت

"" اینانا"" از بلندترین شاخه درخت

یك میكو( چوبدست شاهی)

برای گیلگمش

قهرمان اوروك

ساخت.

  

سرو در اساطیر یونان:

سیپاریسّا كه مونث كلمه ی سرو یا سیپرس می باشد طبق روایت نامعلومی دختر یكی از شاهان سلت به نام " بوره "همنام باد و منشاء او" تراس" بود. بوره كه دختر خود را در جوانی از دست داده بود، بر فقدان او فراوان گریست. وی برای دختر خود مقبره ای برپا كرد و بر آن درختی كاشت كه تا آن موقع كسی نمی شناخت. به همین مناسبت سرو را درختی می دانسته اند كه مخصوص مردگان است و این نام به مناسبت نام آن دختر بر آن درخت گذاشته شد. بعلاوه سیپاریسی جمع كلمه ی سرو یا سیپرس، دختران" اته اوكل"، پادشاه اوركومن در بئوسی می باشند. هنگامی كه جشنی به افتخار" دمه تر" و" كوره" برپا شده بود، آن ها در حال رقص به چشمه ای افتاده و در آن غرق شدند. ولی زمین از روی شفقت آن ها را به درختان سرو بدل كرد. علاوه بر این ها سیپاریسوس پسر" تِه لِه ف" ساكن" سئوس" ، محبوب" سیلوین" خدای رومی و مورد عنایت رب النوع" زفیر" بود. وی گوزن مقدسی را برای مصاحبت خود اهلی كرد و با او به سر می برد ولی یك روز تابستان كه گوزن در سایه به خواب رفته بود، سیپاریسوس از روی بی احتیاطی حیوان را با زوبین كشت. وی از شدت اندوه حاضر به مرگ شد و از خدا خواست تا عنایتی درباره ی او كرده اجازه دهد اشك او همیشه جاری باشد. خدایان او را به سرو، درخت اندوه مبدل ساختند.

 

علاوه بر این در نقشه ها  و هم چنین سكه های یونانی، درخت فال اسكندر را می بینیم كه گاه آن را درخت خورشید نیز می نامند. این درخت ها كه به صورت سرو نشان داده شده اند، بارها در شاخ و برگ هایی كه به افسانه های طالع بینی اسكندر داده شده ، به چشم می خورند. می گویند هنگامی كه اسكندر در مرز هندوستان از درخت خورشید و درخت ماه درباره ی آینده اش پرسید. درخت خورشید پاسخ داد كه اسكندر شاه تمام جهان خواهد شد امّا هرگز میهنش را نخواهد دید.

 

سرو در كتاب مقدس( عهد عتیق):

در كتاب حزقیال نبی بند های 22 تا 24 می خوانیم:

خداوند یهوه چنین می فرماید:من سرِ بلندِ سروِآزاد را گرفته و خواهمش كاشت و از سر اغصانش شاخه ی تازه كنده آن را بر كوه بلند و رفیع غرس خواهم كرد. آن را بر كوه بلند اسراییل خواهم كاشت و آن شاخه ها روییده و میوه خواهند آورد و سرو آزاد، زیبا خواهد شد و هر قسم مرغان بالدار زیر آن سكنا خواهند گزید و در سایه ی شاخه هایش آشیانه خواهند گرفت و تمامی صحرا خواهد دانست كه من یهوه درخت بلند را پست می كنم و درخت پست را بلند و درخت سبز را خشك می سازم و درخت خشك را بارور. من كه یهوه هستم این را گفته ام و به جا خواهم آورد.

 

 

www.savepasargad.com

کمیته بین المللی نجات پاسارگاد