تیرگان، جشن ستایش ایزد-ستاره ی
باران
آرش
یک اندیشه و باور است، کسی نمی تواند آن را بشکند
از: هرمز مهررام
www.savepasargad.com
آرش، یک "تن" یا "تندیس" نیست که
با در هم شکستن اسب و باره اش در میانه ی شهر به دست واپسگرایان،
بشود آن را زدود. آرش یک اندیشه و باور است؛ اندیشه ی مهر ایران
و باور به مرزبانی آن، تا پای جان...
آرش، فرنامی است برای ایرانیانی
که به آشتی جویی و فروتنی و مهرورزی در هنگامه ی آشتی، و جنگ
آوری و سخت کمانی و آتشین تیری در هنگامه ی جنگ نامور بودند...
* * *
"تیشتر را می
ستاییم، که هنگام به سر رسیدن سال مردمان، فرمانروایان خردمند و
همه ی باشندگان، برخاستنش را چشم به راهند؛ آن که با سر زدن
خویش، کشور را سالی خوش آورد. خوشا به سرزمین های ایرانی که از
این پس، آب فراوان بر آنها روان خواهد بود..."
(تیریشت، کرده ی هشتم، بند سی و شش)
نیاکان گرامی ما،
از پس ِ چندین سده ستم و ستیز بیگانگان و چندین دوره سرما و گرما
و خشکسالی، آشتی جویانه و فروتنانه زیستند و جان و روان و تن و
توان را برای نگاهبانی جانِ ایران و ایرانِ جان، دادند. آنان همه
ی این سختی ها را به جان پذیره شدند تا گرداگرد ایران چند هزار
ساله را از گزند "دشمن و دروغ و خشکسالی" بپایند.
ستم ِ جانکاهِ
بیگانگانِ خونریز و چندین پیروزی از پی چندان شکست، به ایرانیان
آموخته بود که آزادگی و جانسپاری در راه ایران، یک خویشکاری
اساسی و ملی است و برای همین، در هر دوره ای که بیگانگانِ تنگ
چشم، برای دست درازی به داشته های این سرزمین، تازش تازه را آغاز
می کردند، ایرانیان، یک دل و هم بسته:
ز بـهر بـــر و
بـــوم و پــیوند خویش
همــان از بـــر
زاد و فــرزند خویش
همه سر بسر تن به
کشتن دهیم
از آن به که کشور
به دشمن دهیم
دوره ی ستم هزار
ساله ی بیوارسپ(=بابلیان، ضحاک)، درگیری دیرزمان با تورانیان،
تازش خونبار اسکندر گجستک و تاراجگری ددمنشانه ی تازیان و سپس
تر، مغولان و ترکان، بخشی از رنج های رفته بر مادر ایران است.
خشکسالی ها و دوره
های دراز سرما و گرما، به نیاکان آموخته بود که می باید ارزش
زمین و آسمان و آب و خاک و باران و باد و آتش را بدانند، و این
است سرچشمه و رمز و راز ورجاوند و سپندینه دانستن زمین و آخشیج
های چهارگانه.
باور به ورجاوندی
زمین و آسمان به شوند سودمند بودن آن (و نه پرستش و شتایش دینی
آن) برای زندگانی و شادکامی، نرم نرم، ایرانیان را که از آغاز سر
بر آسمان داشتند و به جنبش و چرخش اختران چشم گشوده بودند، به
این باور می کشاند که بین برف و باران و آنچه از آسمان فرو می
بارد و آنچه در زیر ِ زمین و دلِ دریاها روی می دهد، پیوندی شگرف
و برآیند چرخش اختران است، و بدین سان ایرانیان را باید نخستین
اخترشناسان و سرآمدان دانش اخترمار(نجوم) بدانیم.
تیر، ستاره ای در
آسمان و ایزد باران
دانش ایرانیان به
اخترمار، تا بدان پایه رسیده بوده که ستارگان ایستا و ستارگان
روان را می شناختند؛ یکی از این اختران، "تیر" یا "تیشتر" نام
داشته که از او به "شعرای یمانی" یا "sirius"
هم یاد می شود.
ستاره ی تیشتر، در
سوی خورآسان(مشرق) در بلندای اقیانوس آرام(کبیر) برمی آید(طلوع
می کند) و چهارده هزار کِلوین نور، گرما دارد. نیکان را گمان بر
آن بوده که بارش باران و تکانش ابرها و غرش آسمان از جنبش تیر
پدید می آید و تا آن ستاره نجنبد و ابرهای باران زا، زاییده
نگردند، آبی از آسمان فرو نمی چکد.
همین جایگاه
ارزشمند تیر در آسمان، پایگاه سپندینه ی آن در باور ایرانیان را
پدید آورده است. او را ایزد باران و باران آور می دانند که با
"اپوش"، دیو خشکسالی در نبردی همیشگی است؛ زمانی شکست می خورد و
دریاها و آب ها و گیاهان و جانداران و آدم ها از نبودنش شکوه می
کنند و گاهی بر اپوش چیره می شود و باران آوری و تَرسالی و
آبخیزی می آورد.
"سرود ستایش و
داستان پرشور رزم تیشتر با دیو خشکسالی، اپوش در یشت هشتم اوستای
نو –تیر یشت- آمده است. تیشتر، همواره با دو گون(صفت) رایومند و
فرهمند همراه است. "ستویس و پروین و هتورنگ و ونند"، چهار
ایزد-ستاره اند که در تیریشت و دیگر بخش های اوستا، نام های آنها
همواره در کنار نام تیشتر می آید. به نوشته ی تیریشت، تیشتر
ستاره ای سپید و درخشان و از دور نمایان است که سرشت آب دارد و
توانا است و نژادش از اپام نپات می باشد. او رَدِ همه ی ستارگان
و شایسته ی ستایش و برازنده ی نیایش هم تراز اهورامزدا است. اگر
او نبود و نمی کوشید، دیو خشکسالی همه ی جهان را به تباهی می
کشاند. اگر او را بستایند و پیشکشی سزاوار نزد او برند، دشمن و
گردونه ها و درفش های برافراشته ی دشمن و بیماری ها به سرزمین
های ایران، راه نیابند. دمیدن او با جوشان شدن دوباره ی چشمه های
آب هم زمان است."
ایرانیان، نخستین
بار، گمان می کردند که "آب کاست و آب خاست"(جذر و مد) دریاها، به
شوندِ تیشتر است. اما سپس تر دریافتند که فرآیند آب کاست و آب
خاست، از رویارویی و مقابله ی ماه و خورشید، رخ می دهد. برای
همین است که در تیریشت، از تیر با نام "ستاره ی دربردارنده ی
تخمه ی آب" و نیز "برانگیزنده ی دریاها" یاد شده است:
"تیشتر، ستاره ی
رایومند را می ستاییم که اهورامزدا او را هزارگونه چالاکی بخشید.
آنکه در میان
ستارگان «دربردارنده ی تخمه ی آب»، تواناترین است.
آنکه با ستارگان در
بردارنده ی تخمه ی آب، در فروغ پرّان است..."
(کرده ی چهاردهم، بند چهل و پنج)
"تیشتر، بر دریای
فراخ کرت، فرود آید، «خیزاب های دریا را برانگیزد» و دریا را به
جنبش جوشش و سرکشی و نا آرامی در می آورد.
در همه ی کرانه های
دریای فراخ کرت، آشوب پدیدار شود و همه ی میانه ی دریا برآید..."
(کرده ی ششم، بند سی و یک)
آیین های جشن
تیرگان
سیزدهم هر ماه را
که به نام روز تیر است، در ماه تیر، جشن می گیرند.
روش برگزاری این
جشن چنین بوده که روز پیش از تیرگان، سراسر خانه را از درون و
برون آب و جارو و گردگیری می کردند و بامداد روز جشن، همه آب تنی
نموده و جامه های نو می پوشیدند.
ویژگی دیگر این
جشن، آن بود که در بامداد روز تیر، مردمان (بویژه
زرتشتیان) تار نازکی را که از ابریشم هفت رنگ و سیم نازکی به هم
تابیده شده بود و به نام تیر و باد می شناسند، به مچ دست
می بستند و در روز باد، پس از ده روز جشن تیرگان، از دست باز
کرده و به باد می سپردند.
آیین آب پاشیدن،
نیز که امروزه در بسیاری فرهنگ ها و کشورهای دیگر دیده می شود،
از جشن تیرگان ایرانی گرفته شده است. در این روز مردمان با شادی
و خنده به دنبال هم می دویدند و به هم آب می پاشیدند (جشن
آبریزگان هم به گونه ای در همین روز برگزار می شد!)
آرش(اِیرَخَش)،
نماد همه ی ایرانیان آزاده و آشتی خواه
یکی از داستان های
پرشور که بسیار درباره ی آن گفته و نوشته و سروده شده، کماندار
پرآوازه ی ایرانی، به نام "آرش" است و داستان او با هنگامه ی
تیرگان، این همانی یافته و گره خورده است.
داستان، به زمان
افراسیاب سردار تورانی و منوچهر، شهریار ایرانی و جنگ های دراز
تورانیان و ایرانیان، باز می گردد. تورانیان که از نظر تبار
شناسی، عموزادگان ایرانیان بوده اند (فرزندان تور پسر فریدون و
برادر ایرج) و بسیاری از سرداران و اسپهبدان تورانی –همچون
پیرانِ ویسه- به دل مهر ایران داشتند و نه از سر کین و دشمنی که
از سر ناچاری در سپاه توران به سوی ایران می تاختند. آن زمان که
جنگ های میان این دو، آن چنان دراز شد که هم توش و توان هر دو
لشگر رو به کاستی می رفت و هم این نبردها، سودی برای دو سرزمین
نداشت و از آنجا که ایرانیان همواره از در آشتی و دوستی می آمدند
و آشتی خواهی و فروتنی، دو گون و صفت آنان بود، هر دو دسته از در
آشتی و پایان جنگ برآمدند...
در این زمینه، شاید
باری دگر، نگرش بر نام ایران –که با واژه های دیگری همچون: ایرج
و ایر و آریا هم ریشه است- شایسته باشد؛ ایران، در زبان اوستایی
از ایر می آید و ایر دو چم را می رساند: یکی فروتنی و آشتی جویی
و دیگر آزادگی. پس ایران به چم "سرزمین آزادگان و فروتنان" است.
پیرامون واژه ی
"آرش" نیز همین هم ریشگی هست؛ زیرا که آرش، در اوستایی: "ایرخش"
است که نمی تواند نام یک تن باشد، وانکه فرنامی است برای
ایرانیانی که به آشتی جویی و فروتنی و مهرورزی در هنگامه ی آشتی
و جنگ آوری و سخت کمانی و آتشین تیری در هنگامه ی جنگ نامور
بودند.
در هیچ جای اوستای
کهن، داستان آرش بدان گونه که در تیریشت و نوشته های پسین آمده،
دیده نمی شود. در تیریشت که از بخش های اوستای کنونی است،
اینگونه آمده:
"تیشتر، ستاره ی
فره مند را می ستاییم که شتابان به سوی دریای «فراخ کرت» بتازد؛
چون آن تیر در هوا پرّان که «آرش»تیرانداز –بهترین تیرانداز
ایرانی- از کوه «اَیریوخشوث» به سوی کوه «خوانوَنت» بینداخت..."
(کرده ی چهارم، بند شش)
یکی از گفتارهای
پرشور درباره ی آرش را نیز ابوریحان در رویه ی 220
"آثارالباقیه"، چنین بازگو کرده است:
"پس از آنکه
افراسیاب بر منوچهر چیره شد، او را در تبرستان محاصره کرد و قرار
بر این نهادند که مرز ایران و توران با پرتاب تیری نشانگذاری
شود. در این هنگام آرش که مرد بزرگ و نامداری بود، برای انداختن
تیر فراز آمد. آرش برهنه شد و گفت:
-ای پادشاه و ای
مردم،! به تنم بنگرید. مرا زخم و بیماری نیست؛ اما یقین دارم که
پس از انداختن تیرف پاره پاره شوم و در راه میهن جان دهم.
پس آنگاه، دست بر
چله ی کمان برد و به نیروی یزدان، ندا داد و تیر از شست رها کرد
و خود جان داد. تیر با شتاب بسیار و فرمان اهورامزدا و تیشتر، از
کوه «رویان» به دورترین سوی خاور، به «فرغانه» رسید و بر درخت
گردکانی(=گردو) نشست. آنجا زین پس مرز ایران و توران شناخته شد.
جشن تیرگان به آیین آشتی میان ایران و توران برپا شد..."
داستان آرش
کمانگیر، در چامه و سرود هم بازتاب داشته است؛ برای نمونه،
"فخرالدین اسعد گرگانی" در سروده ی "ویس و رامین" خود چنین می
گوید:
اگـــر خـــوانند
آرش را کـــمانگیــــر
که از ساری به مرو
انداخت یک تیر
تــو اندازی به
جــان مــن ز گــوداب
همی هــر ساعتی سد
تیـر پرتاب
شوند اساسی این
گونه گفتارها را باید در ماندگاری و خوش تر بودن داستان های
راستان در چارچوب افسانه دانست؛ زیرا اینگونه نگاهداری از گفتار
پیشینیان، هم به گوش و هوش آشنایان و آیندگان شیرین تر و
ماندگارتر می آید و هم نگاهبانی آنها از گزند و ستم بیگانگان و
تازشگران، درخورتر می باشد.
* * *
بی گمان، "آرش" نه
یک "تندیس" است که گروهی واپسگرا پندارند با در هم شکستن اسب و
باره اش از میانه ی شهر، بتوان آن را زدود و نه یک "تن" است که
با افسانه گویی داستان راستانش بتوان فراموشش کرد.
باری، آرش یک
اندیشه و باور است که در تار و پود جان ایرانیان ریشه دوانده
است؛ اندیشه ی مهر ایران و باور به مرزبانی آن تا پای جان...
چنین اندیشه و
باوری جاودانه است و نمی میرد...
تیرگان، جشن آشتی
خواهی ایرانیان و پیروزی ستاره ی باران خجسته باد.
===
سرچشمه:
اوستا، گزارش و
پژوهش جلیل دوستخواه
آیین های زرتشتیان،
موبد اردشیر آذرگشسپ
فرهنگ واژه های
اوستایی، فریدون جنیدی
www.savepasargad.com
کمیته بین المللی نجات پاسارگاد
|