International Committee to Save the Archeological Sites of Pasargad
|
|
امردادگان، جشن رسایی و افزایی
از: هرمز مهررام
"برای هر کس شادی و خوشی بایسته است..."
(گاثاهای اشو زرتشت)
من از آن که گردم به مستی هلاک
به آیــیــن مستــان بــریدم بـه خاک
مریــزیــد بــر گــور مــن جـــز شراب
میـــاریـــد در مــــاتــمم جـــز ربــاب
(ساقی نامه ی حافظ شیراز)
سرشت فرهنگ ایران، شادی است. شادی، فرمان نیاکانی است که حتا در سخت ترین روزها، گوهر جانشان را به شرنگ غم نمی آلودند. در باور آنها، زمین سرچشمه ی همه ی دهش های نیک است. جایگاهی است که آدمی خویشکار است بر روی آن به کار و آبادانی بپردازد و به شادی و خوش باشی و دوستی و مهرورزی بِزییَد. در این باور، نه آنگونه که کیش های دُگم و زُمخت، "زمین" را زندان "هبوط و سقوط" آدمی می دانند و نه آنگونه که باورهای "ریاضت مآبانه" می گویند: تن و جسم، زندان روان و روح است، وانکه در باور فرهنگ ایرانی همه چیز و همه کس نیک سرشت است. همه چیز زمینی است و به همان اندازه سپندینه و ورجاوند. تنها دشمن، اهریمن است، آن که غم، دروغ، خشکی و منش بد را فرمانروا است و از این روی است که در فرهنگ ایران، "دیو" نماد اهریمن است؛ زیرا خویشکاری دیو، همچون اهریمن، زیان رسانی به زمین و سرزمین و آب و آسمان است.
شادی، تا اندازه ای بنیاد هستی و کیستی باورمند به این فرهنگ را سرشته است که حتا آیین های دینی نیز بی شادی و جشن و پایکوبی و دست افشانی، انجام نمی شده است. واژه ی "یسن" که به چم نیایش است و با جشن از یک ریشه می باشد، ستایش همراه با شادی را می رساند.
شادی، گوهر فرهنگ و زندگی و چامه ها و چکامه ها و آموزه های آیینی ایران زمین از دیرین ترین دوران تا حتا پس از تازش تازیان و آمدن اسلام است. از فرمان شادی و جشن های کهن این مرز و بوم تا می و رود و رامش و پایکوبی و بی خود از خویش شدن و شعر و شراب و رقص در چامه و چکامه و چارانه...
و غم، دشمن جان و روان و بازدارنده ی آبادانی و شادی و نابود کننده ی "اشا"(هنجار هستی) است. این است که گذشتگان ما همواره حتا در زمان مرگ و بدرود گفتن زندگی، شادمانی را به بازماندگان سفارش می کردند؛ آن زمان که سیامک پسر جوان کیومرث به دست دیوان کشته می شود، پدر در سوگ فرزند، جامه ی پیروزه ای رنگ بر تن می کند و برای جانسپاری فرزند در راه مهر ایران و نبرد با بیگانگان، آیین جشن برگزار می کند. در آیین های باده نوشی چنین برقرار است که پس از نوشیدن می و سرخوشی از آن، جرعه ای بر خاک می ریزند تا خاک را نیز از این شادی بهره ور کنند و این است که می و باده در زبان چامه سرایان هم راه می یابد و بسیاری در چامه های خود، سفارش کرده اند که آیین سوگواری آنها با شادی و جشن همراه باشد.
روزها و زمان ها، با نامگزاری های نیکو، سپندینه می شوند و هر روز شایسته ی جشن و شادمانی برای همگان است. به همین روی است که شمار جشن های ایرانی از ماه ها نیز فراتر می رود. افزون بر جشن های ماهانه، فصلی و سالانه، جشن های دیگری نیز در گاهنمای باستانی بوده که امروز به دست فراموشی سپرده شده است. به هر روی شادی در شریان و رگ فرهنگی است که با همه ی ستم های هزاران ساله، توانسته زنده و پایدار بماند. فرهنگی که اساس باورمندانش آشتی خواهی بوده. و هر بار دشمنان کینه جو به آن تازیدند، ایرانیان آشتی جو دوباره ایران ویران را آباد کردند. شادی، یگانه ابزار و افزاری بود که ایرانیان با آن توانستند دشمنان شادی کُش را از ایران بیرون برانند.
امرداد امشاسپند و جشن امردادگان
اَمُرداد، در اوستا: اَمِرِتاتَ و در پهلوی: اَموردَت خوانده می شود و به چمّ(=معنا) بی مرگی و جاودانگی است. آنچه شایان نگرش است این است که کاربرد امروزی امرداد به گونه ی "مرداد"، نادرست است. زیرا "اَ" آغازین، پیشوند دگرگون کننده است؛ مرداد به چم مرگ و نماد دیو مرگ است و با آن پیشوند به چم بی مرگی و جاودانگی می شود. گونه ی دیگر از این واژه، "مَهرکَ" اوستایی است برابر با "مرگ" که با پیشوند "اَ" به گونه ی "اَمَهرکَ" یا بی مرگ در می آید که در زبان پهلوی در واژه ی "اَمَهر اسپند" برجای مانده است که آن نیز گونه ای از "امشاسپندان" است.
در گاتاها از آن به ششم امشاسپند(=بی مرگ گسترانده و سودبخش) و واپسین گون و فروزه ی اهورامزدا گزارش شده است. زیرا، فزونی و بالش و افزایش ِ دَم به دَم ِ باشندگان و آفرینندگان را پایانی و مرگی نیست و همواره است، و در جهان میِنوی نماد پایداری و جاودانگی اهورامزدا می باشد.
امرداد، در نامه ها و نوشته های پسین، به گونه ی امشاسپندبانویی است که نام وی همیشه همراه با نام امشاسپند بانو خرداد می آید.
بر اساس باورهای پسین، همانگونه که آب ها را به خرداد امشاسپند و جانوران را به بهمن امشاسپند، وابسته می دانند، گیاهان و خوردنی ها و خویشکاری نگاهبانی از آنها را نیز از آنِ امرداد امشاسپند می شمارند.
در بندهشن، رویه ی 117 (از نامه های پسین پهلوی) درباره ی امشاسپندبانو امرداد می خوانیم: "امردادِ بی مرگ، سرور ِ گیاهان بی شمار است؛ زیرا او را به گیتی گیاه خویش است. گیاهان را رویاند و رمه ی گوسپند را افزاید؛ زیرا همه ی دام ها از او خورند و زیست کنند. به فَرَشکردِ سئوشیانس و نوسازی جهان نیز اَنوش آرایند. اگر کسی گیاه را رامش بخشد یا بیازارد، آنگاه امرداد از او آسوده یا آزرده بود..."
پنجمین ماه سال و هفتمین روز ماه در گاهنمای باستان (و سومین روز از گاهشمار خیامی) به نام این امشاسپند بانو و گل "چمبک" (گلی زرد و خوشبو و تند که برخی گل زنبق هندی را همان می دانند!...) ویژه ی اوست. ایزدان رشن و ارشتات و زامیاد از یاران و همکاران امرداد و "زیریچ" (دیو گرسنگی) یکی از کماله دیوان (دستیاران و کارگزاران اساسی انگره مینیو یا اهریمن) همیستار اوست.
جشن امردادگان، در زمان باستان در روز امرداد از ماه امرداد برگزار می شده و چون امرداد نماد جاودانگی و بی مرگی است، براساس باورهای پسین، در جهان استومند، نگاهبانی گیاهان و روییدنی ها با او است، می توان گمان برد که پیشینیان، در این روز به باغ های خرم و دلنشین دور از شهر می رفتند و آیین این جشن را با شادی و سرور در دامن کوهسار برگزار می کردند.
مسعود سعد سلمان، درباره ی این روز، چنین می سراید:
روز امــــرداد، مـــــژده داد بدان
که جهان شد به طبع باز جوان
===
سرچشمه:
زَروان، دکتر فریدون جنیدی
اوستا، گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه
کمیته بین المللی نجات پاسارگاد