|
19 دسامبر 2010 |
جشن یلدا؛ پیروزی مهر ایرانی بر پیمان شکنان
عکس از حسن نقاشی
از: هرمز مهررام
افزون بر جشن های ماهانه و فصلی ایرانی -که ترجمان باور به شادمانی و زیبایی ِ زندگانی و برآیندِ آبادانی است- آیین هایی نیز هستند که ریشه در هزاره ها، حتا پیش از پیدایش اشو زردشت و کیش خردگرایانه ی او دارند. یکی از این جشن ها که هنگام با آغاز زمستان، افزایش سرما و درازشدن شب های سیاه و سرد می آغازد، «شب یلدا» یا «چله» است.
»یلدا» واژه ای از زبان سُریانی است که شاید با «تولد» هم ریشه باشد و اشاره ای ست به زایش میترا یا مهر، ایزد نیرومند ایرانی که در زمان شکوهش پهنه ی بسیار گسترده ای از جغرافیای باورها و ادیان را دربرمی گرفت و حتا دامنه ی نفوذش تا سرزمین سرمت ها (اروپا) نیز راه یافت و یافتن نیایشگاه ها، نگاره ها و پیکره هایی از این ایزد، در آن دوران، نشان دهنده ی این نفوذ است.
«چله» که نام دیگر این شب شاد است، اشاره ای ست به «چله ی بزرگ» یا چله ی نخستین زمستان که از سی ام آذرماه تا دهم بهمن ماه می باشد. چله ی کوچک نیز از دهم بهمن تا پایان زمستان است. پس، یلدا آغاز چله-بزرگه ی زمستان است؛ جعفر شهری در «طهران ِ قدیم» می نویسد:
«زمستان دو چله به اسم چله بزرگه و چله كوچیكه داشت كه چله بزرگه از اول دي تا دهم بهمن بود كه زمين نفس دزده كشيده، تك (حدّت) سرما مي شكست و از آن به بعد، تا آخر بهمن كه چله كوچك بوده مي گفتند كاري كه چله بزرگه نكرده چله كوچكه مي كند و چله كوچكه گفته اگر پشتم به بهار نبود بچه را در قنداق خشك مي كردم و تقريبا به همين صورت هم بود و هرگز سرماي چله بزرگه به پاي سرماي چله كوچكه نمي رسيد و با تمام شدن چله كوچكه هم بود كه فقرا مي گفتند زمستان تمام شد و روسياهي به ذغال ماند و غم سرما و عدم استطاعت تهيه خاكه ذغال را فراموش مي كردند كه پشتش به بهار مي باشد. و شب اول چله بزرگه يا شب يلدا كه «بلندترين شب سال» بود هر دسته از خويش و اقارب و همسايه شب نشيني گرفته در آن بساط سور و سات از آجيل و شيريني و ميوه و مخصوصا هندوانه و انار و خربزه فراهم كرده، دور هم جمع شده به خوش گذراني و شب زنده داري و گرفتن فال حافظ و خواندن شاهنامه مي پرداختند، و تا سحرگاه گفت و شنيد و بگو و بخند مي كردند...»
اکنون، شایسته است، اندکی درباره ی مهر یا میترا، ایزد نگاهبان پیمان و روشنی سخن بگوییم. هرچند که در نوشتار جشن بزرگ مهرگان نیز که در ستایش و گرامی داشت اوست، سخن درباره ی مهر رفت، اما خوب است تا با تاریخ شناسی و زمان سنجی بیشتری به آن پرداخته شود:
واژه شناسی مهر و میترا
واژه مهر، گونه ی دیگرگون شده و امروزین »میترا» (Mithra) است. خود واژ ه ی میترا که در اروپا روااست، از کهن بودن خویش سخن می گوید. زیرا چنانکه می دانیم، این واژه در سنسکریت: میترَ (Mitra)، در اوستا: میثرَ (Mithra)، در پهلوی: میتر (Mitr) و در پارسی دری: میهر و آنگاه مهر خوانده می شود.
نگاهی به این چند واژه، گویای آن است که گونه ی اروپایی آن، میثرا Mithra از همه ی آنان کهن تر است؛ زیرا که بهر پایانی آن «آ» است و این «آ» در زبان اوستا و «ودا» به گونه ی «اَ» درآمده است و در پهلوی و پارسی دری از میان رفته است.
نگاهی به دگرگونی این واژه و واژه هایی از این دست، نشان می دهد که هرچه واک(=مصوت)های واژه سنگین تر باشد و بهر پایانی آن درازتر، آن واژه کهن تر است:
اوستایی پهلوی پارسی دری گویش امروز
بئوذَbaôtha بوذ bôth بوی bôy بو bu
رئوذَ raôtha رود rōd رود rôd رود rud
آپَ âpa آپ âp آب âb او ow
گئوش gaush گاو gâv گاو gâv گو gow
و بررسی این واژه ها آشکارا نشان می دهد که میترا کهن تر از زمان اوستا و ودا است و پیش از پدید آمدن آن دو دفتر در اروپا روا بوده است و چون از پیرامون دوهزار سال پیش در آن مرز فراموش شده بوده، دگرگونی در آن پدید نیامده است!
زمان مهر و میترا در ایران و اروپا
نخستین سخنی که با آن روبرو هستیم، این است که روشن شود، پیدایی کیش مهر در چه زمانی بوده است!
پژوهشگران و مهرشناسان اروپایی را گمان بر این است که مهر، پیرامون سده ی نخست ترسایی در اروپا روا گشت. (آیین میترا؛ مارتن ورمازرن) و پس از سه سده با پیروزی کیش مسیح، از میان برفت... اما آنان نیز باور دارند که این آیین ایرانی، پیش از آن نیز در ایران روا بوده است.
و از آنجا که در یشت ها ی اوستا، بخشی نیز به «مهریشت» ویژه شده است، پس می بایست پذیرفت که در زمان فراهم آمدن یشت ها، مهر در ایران شناخته می شده است. نگرش به شیوه ی نگارش یشت ها نشان می دهد که زمان نوشتن آن پس از زردشت بوده است و نیز سنجش گفتارهایی که در این دفتر آمده است، با آنچه زردشت در گاثاها سروده است، باز روشن می دارد که این دو دفتر از یک نویسنده و یک روال اندیشه نیست.
اما با آن که گفتارهای این دفتر، پس از زردشت است، اندیشه ای که در آن روان است نگرش به پدیده ها و نیروهای جهانی(طبیعت)، و ستایش آنها دارد. پس این دفتر با آن که پس از زردشت نوشته شده است، ریشه در زمان پیش از او دارد و اگر زمان زردشت را پیرامون سه هزار و دویست سال پیش از این به شمار آوریم (هرچند پیرامون زمان پیدایش زردشت گمانه زنی های فراوانی هست)، ستایش مهر تا پیش تر از سه هزار و دویست سال پیش در ایران روا بوده است (برابر با یک هزار و دویست سال پیش از زایش مسیح!).
در سنگ نگاره ای که در بخش غربی ایران بزرگ و در ترکیه ی امروز –در جایی که
»بُغازکوی»(Boqaz koy) نامندش- یافته شده است، در پیمانی که میان دو گروه هم نبرد بسته شده است نام میترا به همراه وارونا(Varona) و نستیه(Nastya) و اندرا(Indra) ایزدان کیش کهن آریایی آمده است، و چون زمان تراشیدن این نگاره، سه هزار و چهارسد سال (یک هزار و چهارسد سال پیش از زایش مسیح) است، پس در آن زمان نیز در ایران و بخش های مرزی و برون مرزی ایران شناخته و ستایش می شده است.
اما در ریگ ودا، نامه ی کهن هندیان نیز از مهر در کنار نیروهای جهانی دیگر همچو باد و آسمان و آتش... سخن رفته است و این خود گویای آن است که هندوان پیش از جدایی از ایرانیان، مهر را می ستودند. پس این کیش، کیش پدران و مادران آریایی، پیش از جدا شدن از هندوان بوده است.
مهرشناسان در این سخنان کم و بیش باوری یگانه دارند. اما آنچه را که بایستی به همگی این گفتارها افزود، گفتار تاریخ ایران، شاهنامه ی فردوسی است، که از آغاز پیدایی این کیش سخن گفته است و شاید آلمانیان از افسانه ی زیگفرید و نبرد او با اَژدها به این هنگام نگرش داشته اند!
فریدون، سه بهره شدن نژاد آریا و پیدایی کیش مهر:
فریدون در اوستا: ثرئتونَ(Thra etaona) خوانده می شود؛ بخش نخست آن همان است که هنوز در انگلیسی »ثری»(Three) خوانده می شود و شماره ی «سه» را می رساند. چنان که در اوستا نیز دارای ریشه است و نشانه ی آن در زبان پارسی دری در واژه ی »تیریست»(=تیرسد، تری سد، سه سد، 300) برجای مانده است.
بخش دویم این واژه، ائتون است که در پهلوی به گونه ی ایتون و در پارسی دری ایدون است و بر روی هم چم ِ»سه ایدون» را می رساند و آن هنگامی است که در رازنای سده ها، ایرانیان، پس از چیرگی بر بابلیان(بیوراسپ، ضحاک) کم کم به سه بهره شدند و زمان آن پیرامون 6000 سال تا 5500 سال پیش است! فردوسی دراین باره نخست می گوید:
خجسته فریـدون ز مادر بزاد
جهان را یکی دیگر آمد نهاد
و این نهادِ دیگر، کیش و آیینی است که در پایان هنگام ضحاک در ایرانشهر پیدا می شود که همان شیوه ی مهری است و این گفته، در جای دیگر، و در زمانی که فریدون (آریاییانِ دورانِ سه بهره شدن) بر بابلیان (ضحاک) پیروز شده اند و او به پادشاهی رسیده است، بسیار روشن و آشکار می گوید:
زمـانه بی اندوه گشت از بــدی
گرفتند هــر کــس ره بـــخـردی
نشستند فـــرزانگان، شـادکـام
گرفتند هر یک ز یـــاقــوت جــام
پرستیدنِ مهرگان دیـن اوست
تن آسانی و خوردن آیین اوست
از گفتار فردوسی، به روشنی چند چیز برمی آید: نخست آن که با شیوه ی مهرپرستی، بدی ها و کژی هایی که پیش از آن در ایران روا بود، از میان رفت. و دیگر این که از ویژگی های مهرپرستی، شادزیستن و بهره وری از جهان و جان و تن را به آسایش پروراندن است؛ سه دیگر آن که برای فراهم آوردن این آسایش ِ تنی، بایستی که شش ماه از سال را کوشش کرد و جشن هایی چونان مهرگان (و شب چله و زایش میترا) را به شادی و رامش و آسایش گذراند. چهارم این که از آیین های این کیش است که هرکس به اندازه ی خویش در بهره دهی به گروه کوشش کند و به اندازه ی خویش از گروه بهرور شود و زیاده خواهی و آزمایش و رشگ... که مایه ی داوری خواستن(=دادخواهی کسی برای ستم و شکنجه ی دیگری) و فریادخواهی(=کمک یاری و به یاری کسی شتافتن) است، ناپسند بوده است و پنجم
اشاره به جشن(=یز اوستایی و یچ سنسکریت که با یسنه و یسنا و یزش و یشت و یزد هم ریشه است).
پس، مغز این گفتار فردوسی (به آیین یکی جشن نو ساختند) آن ست که شیوه ی تازه ای در یزش و ستایش پدید آمد و با بر آمدن مهرگان ( و یلدا نیز جشن زایش این مهر کهن است…)، شیوه ی ستایش مهر که تا آن زمان به شوند پتیارگی و پیمان ناشناسی و نابکاری ضحاک و بابلیان، از میان رفته بود، دوباره زنده شد و روا گشت!
هفت خوان:
در گفتارهای اروپاییان نیز برجای مانده است که مهرپرستان برای رسیدن به پایه ی »پیر» می بایست که از
هفت زینه(=پله و درجه) بگذرند و چنین بوده است که گذر از این زینه ها با پذیرفتن سختی ها و آزمایش های فراوان همراه بوده است و همه ی رهروان را پروا یا یارای رسیدن به پایه های بالا نبوده است.
این هفت پایه و پله در فرهنگ ایرانی به نام های گوناگونی همچون: هفت خوان در داستان رستم پهلوان، هفت شهر عشق عطار، هفت وادی سلوک، سد میدان خواجه عبدالله انصاری، یک گام عزیزالدین نسفی در کتاب »انسان کامل»، هفت امشاسپند یا نیروهای جاودان و مقدس اهورا مزدا و... یافت می شود که سیر تکاپو و پویش همه ی آنها به سوی پایه ی راستی(= اشا، حق) است.
هنگامی که مهرپرستی در ایران پیدا شد، به گفته ی شاهنامه ضحاک یک هزارسال بود که ضحاک فرمانروایی می کرد و در این هنگام بود که:
نــــهان گشت آیین فـــرزانگــان
پــــراکنده شـــد کـام دیوانگــان
هنر خوار شد، جادویی ارجمند
نـــهان راستـــی، آشکـارا گزند
و گفته می شود که در یک چنین هنگامه ای ایرانیان هیچ برای درمان درد خویش نشناختند مگر آن که با یک دگرگونی(انقلاب) فرهنگی به ستیز با فرهنگ غارت و کشتار بابلیان برخیزند... و آن دگرگونی آیین میترایی است و بدان روی که کارگزاران و دژخیمان بابلی در همه جا پراکنده بودند، مهریان چاره ای نداشتند که آیین را دور از چشم آنان در کوهستان ها و غارها به یاران خویش بیاموزند! (و هم از این روست که نیایشگاه و مهرآبه های برجای مانده ی مهریان بیشتر به گونه ی تاریک و غارمانند است!)
شاهنامه نیز از این آموزش و پروش دینی در کوه ها یاد کرده است، آنجا که فرانک(=مادران ایرانی) فریدون(=فرزند ایرانی) را پس از پرورش نخستین به مردی دینی می سپارد...
و این آیین از دو راه به مهریان آموخته می شد: یکی از راه رنج آزمایی و ورزش های سخت و گذشتن از خوان های هولناک و سهمگین که تن آنان را به پذیرش رنج هایی که در ستیز آینده با دشمنان بایسته می نمود، آمُخته کند و یکی هم آموزش های روانی و پذیرفتن آیین های جوانمردی و گذشت و یاری که برای یاران شایسته بود و این هر دو چنان که گذشت، در هفت خوان رستم و گذشتن از همه ی دشخواری ها برای پیروزی بر دشمن، یادآوری شده است. پس از اسلام نیز آیین های پرورش و آزمایش تن و روان در میان گروه هایی چون ایاران و یا کسانی چون پوریای ولی روا می شود و روشن است که دو پاره از آموزش های تنی و روانی در ایران پس از اسلام نیز در گودهای زورخانه (مهرداد بهار در پیشگفتار زورخانه های تهران، زورخانه را با مهرابه ی مهری سنجیده است و پیش از او احمد حامی در «بغ مهر» نیز چنین گفته است.)
و در گروه درویشان و رهروان عرفان روا شد. ایرانیان پس از اسلام نیز برای آمادگی ستیز با دشمن نهانی در زورخانه ها گرد آمدند و به جای گرز، میل و به جای کمان، کباده... را برداشتند و دور از چشم کارگزاران اموی و عباسی به ورزش پرداختند.
در پایان و پس از این جستار دراز درباره ی آیین مهرپرستی (یا همان میتراییسم)– که اساس جشن هایی چون مهرگان و یلدا از باورهای آن برمی خیزد -بایسته است بیفزاییم که کیش کهن و ایرانی مهری نه در زمان اشکانیان و با رفتن تیرداد سویم اشکانی و پادشاه ارمنستان کنونی به روم رفت و نه با کاروانیان و دزدان دریایی! وانکه چنانکه سرگذشت آن در دفترهای کهن ایرانی آمده است، در زمان سه بهره شدن آریاییان و پیدایی کیش مهری، اروپاییان(=سلم، سرم، سرمت) این کیش را هنگام کوچ خود بدان سرزمین برده اند و گواه راست و درست آن، تاریخ ایران، شاهنامه ی فردوسی است، که در داستان رفتن گشتاسب به روم یا کوچ هایی که پیرامون هزار و دویست سال پیش از زایش مسیح روی داده است، باستان شناسان رد پای آن را یافته اند... .
میترا، نگاهبان پیمان های راستین
دل انگیزترین بخش یشت ها، مهریشت است که در آن به زیبایی هرچه تمام تر از شکوه و بزرگی ِ مهر و همه ی زیبایی ها و نیکویی هایی که در پرتو نور مهر پدیدار می شود، سخن رفته است؛
«مهر را می ستاییم که دارای دشت های فراخ است، از کلام راستین آگاه است. زبان آوری که دارای هزار گوش است، خوش اندامی که دارای هزار چشم است، بلندبالایی که در بالای برج فراخ ایستاده، زورمندی که بی خواب، پاسبان مرزها(ی ایرانشهر)
است»
»نخستین ایزد مینویی که پیش از خورشیدِ فناناپذیر تیزاسب، در بالای کوه هرا برآید، نخستین کسی که با زیورهای زرین و آراسته از فراز کوه زیبا سربرآورد. از آنجا (آن مهر) بسیار توانا، تمام منزلگاه های آریایی را بنگرد»
(مهریشت، کرده ی 4، بندهای 12 و 13)
از این گفتار چنین برمی آید که مهر همان روشنی سپیده دمان است که پیش از خورشید، از فراز کوه به دشت ها پرتو می افکند و آرایه های زرین خود را از پرتوهای خورشید، که هنوز برنیامده است، دارد و با آمدن او همه جا روشن می شود.
و باز:
«... کسی که پس از رفتن خورشید، به پهنای زمین درآید. دو انتهای زمین فراخ کروی دورکرانه را بسوده، آنچه در میان زمین است بنگرد»
(مهریشت، کرده ی 24)
و چون در این کرده، روشنی پس از خورشید هم فروغ مهر آمده است، پس می توان مهر را به جز روشنی سپیده دمان، نور «اسر» و «اهپد»(بی آغاز و بی پایان) نامید.
خود واژه ی مهر، پیمان را می رساند و هزار گوش و هزار چشم او، برای آن است که در هرکجا پیمان شکنی(یا پیمان ناشناسی) روی دهد، او ببیند و بشنود و به همین روی است که پیمان شکنان را میتردروج(=مهردروغ) می خوانند. (دروغ دو گونه است: دروغ در گفتار، دروغگویی و دروغ در کردار، دروغکاری و یکی از معانی دروغ، پیمان شکنی و پایبند نبودن به آن است)
مهر ِ برابر با پیمان هنوز در گفتار خود را می نماید؛ چنانکه:
نسیم صبح وفا، نامه ای که برد به دوست
ز خـــون دیـــده ی ما بود و مــهر عنوانش
(حافظ)
که مهر با وفا برابر است. و از این سخن بر می آید که «مهربان» آن است که به مهر و پیمان پایدار ماند و اگر امروز نیز مهر برابر با دوستی می آید و مهربان کسی است که دیگری را دوست بدارد، از این روی است که آن که مهر می ورزد و پیمان نگاه می دارد، آن دیگری را دوست می دارد. (نشانه ی دوستی پایبندی به پیمان)
افزون بر این، برخی مهرشناسان، حافظ را پیرو کیش مهر می دانند و چند سخن از او را گواه می آورند و از آن میان می گویند که مهریان، نشانه و داغی بر چهره ی خود می زدند و این چامه ی حافظ همین را می گوید:
یاد بـــاد آن که نــــهانت نــظری با ما بود
رقم ِ مـــهر تو بر چـــهره ی ما پیدا بود
و نیز:
ز دوستان تو آمـوخت در طریقتِ مـــهر
سپیده دم که صبا چاک زند شعار سیاه
و در همه ی این گفتارها، مهر بیش از آن که چم ِ دوستی و عشق داشته باشد، یادآور آیین مهری است.
اما جایگاه نیاش ایزد مهر را، »مهرابه» می گویند. در میان مهرابه های برجای مانده در ایران و بسیاری کشورهای اروپایی همچون ایلند، آلمان و... مهرابه ی برجای مانده در نیشابور(که کانون مهر باستان بوده است) را در زیر می بینید و یکی از آنان »گنبد مهرآباد» در جنوب شهر نیشابور است که به زیبایی هرچه بیشتر هنوز خود می نماید:
مهر و مسیح:
بسیاری(همچون ذبیح بهروز) به این نکته روی آورده اند که در دوران باستان دو مسیح بوده، که یکی از آنان همان مهر است و دیگری عیسا مسیح و برای نشان دادن درستی این رویکرد، آمارها و شمارگری های ویژه ای نشان داده اند. یکی از این آمارها، گاهِ زایش دو مسیح است که به جشن شب یلدا پیوند می خورد و از آنجا که جشن یلدا در هنگامه ی دگرگونی سال ترسایی است، بسیاری زایش مهر و مسیح را یکی دانسته اند!
هرچند که این گرایش در میان دانایان گذشته ی ایران نیز فراموش نشده بود، چنانگه در گفتاری از »خاقانی شروانی» دیده می شود که او عیسا را با مهر یکی دانسته است و از خاقانی درباره ی یکی دانستن مسیح با خورشید و مهر بسیار است:
خورشید را بر ِ پسر ِ مریم است جای
جایِ سُـها بوَد به بر ِ نعش و دخترش
(دیوان خاقانی)
خورشید در بر ِ پسر مریم(مهر) جای دارد، و ستاره ی سها(که زیرترین ستاره از گروه هفت اورنگ یا دب اکبر و بنات النعش است و بینایی چشم را با دیدن آن آزمون کنند) در این سخن، خاقانی، بزرگی و درخشش خورشید را در برابر فروغ اندکِ سها نشان می دهد.
یلدا؛ جشن پیمان و روشنی
واپسین شب پاییز و آغازین روز زِمَستان را که بلندترین شب سال می خوانندش، جشن بزرگی است که در ستایش میترا است؛ میترا نماد نور، راستی و پیمان شناسی و در همه کوبنده ی سیاهی، پیمان شکنی و دروغکاری است.
در چنین شبی خانواده ها در خانه ی یکدیگر گردهم می آیند و به دور کرسی یا سفره می نشینند و با خواندن دیوان حافظ یا داستان های قدیمی خوش می گذرانند و با خوردن آجیل و میوه های رنگارنگ فصلی، شب زنده داری می کنند.
گوناگونی و تنوع آیین های یلدا یا چله در جای جای ایران آنقدر زیاد است که می توان هر یک را جشنی جداگانه قلمداد کرد! اما شاید برخی آیین ها، در میان همه ی مردمان یکسان و مشترک باشد.
یکی از آن ها، دید و بازدید، به ویژه از بزرگان فامیل و پیرهای کهنسال است. زیرا در فرهنگ ایرانی بزرگداشت پیران و سالخوردگان جایگاه ویژه ای دارد و به همین روی است که آیینی به نام »مهرایزد» به پاسداشت سالخوردگان برگزار می شود.
به سینی آجیل و خشکباری که در یلداشب، گردآوری و خورده می شود »لُرک» می گویند که آمیزه ای از آجیل های شیرین، همچون کشمش، نخودچی، انجیر، توت و تکه های میوه های خشکی که در فصل سرما پیدا نمی شوند(مانند برگ هلو یا زردآلوی خشک شده که در برخی شهرها به آن قیسی می گویند...) و نیز تنقلات شورمزه همچون گندم و برنجک و مغز بوداده ی بادام، پسته... است.
سبد میوه نیز بیشتر شامل میوه های سرخ فام و گرد است، که گویا نشان دهنده ی خورشید و مهر هستند... همچون هندوانه، سیب، انار و سنجد.
همچنین در هر شهر و دیاری به فراخور خوراک بومی آن سامان، سفره ی یلدا رنگ و روی ویژه ی آنجا را به خود می گیرد؛ گوناگونی خوراکی ها حتا در مورد آش هم زیاد است. در هر شهر، آش سنتی خود را می پزند.
برای نمونه در شهرهای غربی که فرآورده های دامی زیاد است، آش محلی که «آش کشک» است در جشن شب یلدا پخته می شود؛ یا در کاشان و شمال، پختن آش رشته و سبزیجات رایج است.
در میان بختیاری ها، رسم »شاهنامه خوانی» و آواز بختیاری که پیشینه ای دراز دارد، در شب چله با صدای پیران انجام می شود و مراسم آیینی «چوب بازی» نیز در این روز، در گذشته بیشتر و امروز کمتر، انجام می شود.
در شهرکرد، برای دختران دم بخت یا آنانی که به تازگی پیوند زناشویی بسته اند، هندوانه را به شکل سبد گل می آرایند. و نیز گویند هرکس هندوانه ی شب چله را بخورد تا سال آینده تشنه نمی شود.
افروختن آتش و دود کردن اسپند نیز از دیگر آیین های شب یلدا است.
***
یلدا این جشن آیینی که همزاد تاریخ است، و یادگار فریدون و چیرگی مهر و راستی ایرانیان بر دروغ و تباهی و زیانکاری ضحاکیان، نماد گذشتن از بدی ها و سختی ها به دل روشنایی هاست. یلدا با آن شب درازش این آیین را به مردمان می آموزد که:
»پایان شب سیه، سپید است»
و این که سرانجام:
«زمستان می رود و روسیاهی به ذغال می ماند»
به امید روزهای سپید و روشن برای ایرانمان
======
بن نوشت ها:
مهر ایرانی؛ دکتر فریدون جنیدی
شاهنامه ی فردوسی
تهران قدیم؛ جعفر شهری
کمیته بین المللی نجات پاسارگاد