|
29 آگوست ششمین سالگشت تاسیس
پیشنه ی جشن و شادی در ایران زمین به نام آن کس که شادی را آفرید؛ و به نام آن کس که انسان را آفرید؛ و به نام آن کس که شادی را برای انسان آفرید.
از: هرمز مهررام تقدیم به کمیته بین المللی نجات پاسارگاد، در ششمین سالگرد تاسیس آن
بخش نخست: فلسفه ی جشن در ایران باستان برخیز و به رقص آی و بنه بر سرِ غم پای بنشین و بخوان شعر و بده جام و بزن دست (فریدون مشیری)
در نامه ها و کتاب های کهن ایران، هر چه به دنبال سوگ و درد و اشک گشتم، نیافتم؛ هر چه بود همه جشن بود و شادی.
در بینش ایرانی، گریستن تنها برای شخصیت های استوره ای چون سیاوش آمده است و گریه و زاری برای درگذشتگان، ناشایست بوده و در روز "پسین"(جهان دیگر) پادافره(مجازات) داشته است. در اوستا، از شادی به عنوان آفریده ی اهورامزدا و از غم به عنوان آفریده ی اهریمن یاد شده است. نه این که مردم ایران غم نداشتند؛ بلکه دل و جان به غم سپردن را شایسته نمی دانستند و برای پاک کردن غم هاشان به شادمانی متوسل می شدند. به همین دلیل که سنت های شاد و جشن و سرور در ایران باستان آنقدر زیاد است که شاید اگر بخواهیم همه را فراگِرد آوریم، "مثنوی هفتاد مَن" می شود! در اندیشه ی ایرانیان، از دیرین ترین دوران، زندگی در جهان اَستومند(=لمس شدنی و ناپایدار) –یا به تعبیر حافظ "جهان بی بنیاد"- نه ناپایدار، بلکه دلپذیر و دَهشِ خدادادی بوده است؛ زیرا این جهان دارای نظم و نظام خاص خود است و آدمی در آن پرامید و بی بیم در راستای خویشکاری(=وظیفه) خود گام برمی دارد، تا با کوشش و کشش خود بتواند از بار بی آیینی اندیشه های اهریمنی کاسته و بربنیاد نیکی های سه گانه(اندیشه، گفتار و کردار نیک)، با شادمانی به ساختن جهان نو، آبادانی آن و شهریاری دلخواه خود بپردازد تا از خود و زندگانیش نامی جاودان برجای گذارد.
در این جهانِ "زایایِِ بارآور" نیکی و آبادانی و ستایش زمین و شادی بر روی آن پیوندی تنگاتنگ دارد و به همین دلیل است که دریوزگی، قلندرپیشگی و نکوهش جهان مادی، بی معنا و بی فایده است. انسان در این نگاه فلسفی، "منفی گرایی" یعنی پشت کردن به دنیا را ناپسند شمرده است و عشق به هستی و زمین را در هر گامِ نیکِ خود، جلوه گر می سازد و چشمان ستایشگر خود را تنها بر دهش های اهورایی می دوزد و از بدبینی نسبت به همه چیز و همه کس روی برمی گرداند. پس آنگاه، نیرو می گیرد و نیرو می بخشد؛ راه عشق را چونان ققنوسی در آتش، با شیدایی و بی پروایی می پوید. این پویش و طی طریق او بر بنیاد باور به "اَشا"(=هنجار هستی بر مبنای راستی) است و در آینه ی ناخودآگاه آدمی، زندگی کنونی برترین و نیکوترین تدارک برای جهان پسین و "مینویی"(=لمس نشدنی) است. در گسترش، بهترسازی و رسایی آفرینش، انسان با اهورامزدا، همراه و همگام است؛ چراکه انسان سرشتی مزدایی دارد و می تواند به جایگاهی والا برسد؛ او "گناهکار ازلی" نیست که درِ امید و عشق را به روی خود ببندد و نفسش را به زنجیر بکشد تا به رستگاری برسد؛ رستگاری او، در داد و دهش نیکی و مهرورزی و خِرَدباوری است. اصل گزینش (=انتخاب) بر پایه ی اندیشیدن و سنجیدن استوار است؛ خبری از جبر و تقدیر نیست و انسان این امر را با خردمندیش نیوشیده است؛ آنگونه که در کتاب کهن اوستا آمده است: "انسان در انتخاب راه خود (خواه سپنت و نیکو و خواه دُش و نانیکو) آزاد است؛ تنها یک جبر در جهان وجود دارد: آدمی در پیمودن و نتیجه ی راهی که خود برگزیده، مجبور است"
«شادی، برآیند کار و آبادانی و عشق به طبیعت و نیایش به درگاه اهورامزداست. شادی، در آیین ایرانی ریشه ای اساسی دارد؛ نگاهی کوتاه به رمز و راز آفرینش، خود گویای این بینش است؛ بنابر آنچه در "بُندَهِشن"(از متون اوستای) آمده است: "نخست آسمان و به یاری آسمان، شادی آفریده شد ..." یعنی پیش از آفرینش انسان، شادی زاده شد؛ پس شادی از نخستین گاهِ آفرینش، با هستی هم زمان و هم زبان و هم گام است، و به بیان دیگر شادی به عنوان درون مایه ی هستی، از ویژگی های آفرینش است. مطرح شدن شادی به عنوان یک اصل اساسی در این نظام فکری، شایان نگرش است؛ چراکه شادی، نیک کرداری و پایه ی اعتماد انسان در زندگی است. هرچند مرگ، نقطه ی پایان جسم و کالبد است، اما در همین پایان هم آغازی است و یا به بیان دیگر، سیکل دیگری براساس نظام گیهانی(اَشا) و یا بازگشت نیکی به انسانِ نیکوکار و بدی به انسان بدکار می آغازد. این چنین است که در آیین ایرانی بر مرگ تن، مویه کردن روا نمی باشد؛ زیرا مویه و ماتم شگرد دیگر اهریمن است تا انسان را به ورطه ی بیزاری از هستی انداخته و از بار اعتمادش بکاهد. شیون و مویه، خزان لحظه ها و زنگِ کَرکننده ای است که حتی زمین و زمان را ناکار و ناسازگار می کند. بر این بنیاد، باورمند به این اندیشه، به ستایش و نیایش منش نیک و کار می ایستد تا در برابر تباهی و تیرگی و شیون و مویه پایداری کند؛ پس در پیشگاه دادارِ آفریدگار، اینگونه نجوا می کند: "منش نیک را می ستاییم؛ پایداری در برابر تاریکی را؛ پایداری در برابر شیون و مویه را" (یسنا، هات71، بند17)
- بازتاب چنین آموزه ای را در هیژده(=هیجده) سنگنبشته ی شاهان هخامنشی -از داریوش شاه شاهان تا اردشیر سوم- به روشنی می توان دید؛ از جمله: "بزرگ خدایان است، اهورامزدا؛ او که این بوم را آفرید؛ او که آسمان را آفرید؛ او که شادی را آفرید؛ و مردم را..."
براساس چنین آموزشی است که ایرانی می کوشد تا با راستی در کارهایش به شادی و آرامش برسد؛ با چشمانی روشن و پاک به زمین و خورشید و آسمان و دار و درخت بنگرد، کمر به آبادانی طبیعت بربندد و از روی خرد بر دامنه ی روشنایی بیفزاید. نتیجه ی چنین باوری، تبلور شادمانی است؛ در جهانی که به گفته ی داریوش بزرگ –در نقش رستم- "اهورامزدا، آن را زیبا آفرید"
- علاوه بر سنگنبشته های به جا مانده از دوره ی هخامنشی، نوشته هایی نیز به زبان پهلوی برجای مانده است که ترجمان شادکام بودن ایرانیان می باشد. از جمله، در پندنامه ای به نام "پندنامه ی پوریوت کیشان" که به زبان پهلوی برجای مانده، اینگونه آمده است: "سه یکِ(=یک سوم) روز و سه یکِ شب به هیرپَتستان(=مدرسه) رفتن و خِرَدِ پاکان پرسیدن و سه یک روز و سه یک شب، خوردن و رامش و شادی کردن"
از دیرباز، مهم ترین بخش زندگی ایرانیان، جشن و شادی بوده است؛ جشن هایی که ملی و یا مذهبی، ماهانه یا سالانه بوده اند.
واژه ی جشن از ریشه ی اوستایی "یَسن" به معنای نیایش و ستایش است و با واژه ی "یَزد" نیز هم ریشه است؛ شاید برترین معنا برای جشن، "نیایش شادمانه" باشد.
اما، نیایش نیاکان ما، نیایش زاری و درماندگی بر سر مسائل پیش پا افتاده و ناچیز نبوده است؛ نیایش نیاکان ما، نیایش شادی و شادمانی برای اهورامزدا می باشد و همین بن مایه ی شادمانه، آیین نیایش را "سپندینه"(=مقدس) می کند. ایرانیان باستان، سپندینه ترین(=مقدس ترین) سفره ها را برای جشن ها پهن می کردند؛ این جشن ها با کار و کوشش و کشاورزی و دامداری که فرهنگ قالب ایرانیان آن روزگار بوده، پیوند داشته است. نیایش کردن، خوردن و نوشیدن از ویژگی های جشن ها بوده است. نیکانمان، خسته از کار روزانه با گرد هم آمدن و برپایی جشن ها آرام می گرفتند؛
لذا یکی دیگر از معنی های جشن، همین گروهی و جمعی بودن آن است که بهانه ای بوده برای دور هم جمع شدن و بگو و بخند و خوش و بش.
بیشتر جشن های ایرانیان -چه آنها که هم اکنون برگزار می شود و چه آنها که به فراموشی سپرده شده اند- ریشه در آیین زردشت دارد. زردشت همواره انسان را به شادی و خرمی فرا می خواند؛ همچنان که پرفسور مری بویس (Mary Boyce ) پژوهشگر نامدار کیش زردشتی می نویسد: "شادی کردن، تکلیفِ دلپذیرِ دینیِ این جماعت است."
اما پیش از زردشت نیز، پیوند ایرانیان آریایی با ایزدان خود، نه بر پایه ی جهل و ترس و تعصب نسبت به آنها، بلکه براساس مهر و دوستی استوار بوده است و مردم دربرابر نعمت ها و سلامتی عطاشده به آنان به جشن می پرداختند؛ آنان بایستی با خشنودی و شادی و پایکوبی (نه غم و سوگ و گریه و زاری که از صفات و علامات اهریمنی است) و در روشنایی و آگاهی به نیایش و ستایش ایزدان می پرداختند. در آیین میترا و مهرپرستی که پیش از زردشت در ایران رواج داشته، نیایش و جشن و قربانی به پیشگاه میترا-ایزد خورشید- برای سپاسگزاری از او به شکل جشن و هلهله بوده است. در آن دوران دور، آریاییان برگرد آتش جمع می شدند و با نوشیدن نوشابه ای گیاهی به نام "هُوم"(haoma: که از افشره ی گیاهی به همین نام تهیه می شده) و با پایکوبی و شامانی به قربانی کردن حیوانی (معمولا" گاو) می پرداختند و بخشی از گوشت را به آتش می افکندند.
زردشت، به عنوان یک آموزگار اخلاق –که هیچ گاه در هیچ جای از خود به نام پیامبر یا قدیس نام نبرده است- غریوهای مستانه و افکندن گوشت قربانی در آتش و آلوده کردن آن را نفی کرد و کشتن جانوران به رنج و تباه کردن گوشت آن را کاری اهریمنی شمرد و به جای آن، خشنودی و پایکوبی و شادکامی از هستی و کائنات را بر گرد آتش –که نماد زمینی اَشا یا راستی است- درست و برابر با اّرتا(=فضیلت و سامان و نظام هستی) و نیکوکارانه شمرد.
در اندیشه ی زردشت، کار و بار و آبادانی آنقدر مهم است که به گفته ی وندیداد(از بخش های اوستا): "خجسته ترین نقطه روی زمین آنجاست که انسان نیایش می کند و خانه و رمه و زن و بچه را گرامی می دارد و یا غله و میوه کشت می کند و یا گله و چهارپای وی افزونی می یابد" (وندیداد، فرگرد سوم، بند23)
نیز در گاتاها-که سرودهای خود اشوزردشت هستند- از "گَئُوش اُروَنَ یا روان آفرینش و مال و ثروت و کوشش و زحمت" ستایش شده است.
در این آیینِ انسان مدار، زهد و ریاضت و روزه داری و گوشه نشینی –چون با اصل شادی و بهره ی انسان از زندگی تناقض دارد- ناپسند می باشد و حتی کسی را که به سبب روزه داری بر تن و جان خود، سختی می آورد، "آشموغ" یا از دین برگشته می نامیدند. فلسفه ی مخالفت با روزه هم، رنجه داشتن بدن و ضعیف شدن تن و جان برای کار سنگین کشاورزی بوده است.
همچنین براساس کتاب وندیداد، در نزد باورمندان به آیین زردشتی، احترام به طبیعت و محصولات کشاورزی آنقدر مهم است که یکی از رسم های زردشتیان، "خَرَفََستَرَن" یا کشتن جانوران موذیِ مضر- مانند ملخ و آفت های گیاهی و حشرات مزاحم- برای زمین می باشد؛ جانورانی که به کشت و زرع ضرر می رسانند؛ رسمی که هنوز برای پارسیان هند (زردشتیان مقیم کشور هند) جز تکالیف دینی محسوب می شود و برخی از موبدانشان عصایی را حمل می کنند که کار آن تارومار کردن حشرات برای سالم نگاه داشتن هوا و آتش ست. اما چون اساسا زردشتیان ایران، کتاب وندیداد را جز بخش های اوستا نمی دانند، به این رسم ها نیز دیگر عقیده ای ندارند.
در بند پنج گاتاهای زردشت، خطاب به پسران و دختران جوان آمده است:
"ای دختران شو کننده و ای دامادان! اینک شما را می آموزم و می آگاهانم؛ پندم را یه یاد بسپارید و برابر اندرزم رفتار کنید تا در زندگی خوشبخت گردید؛ هر یک از شما باید در پیمودن راه زناشویی در مهرورزی و پاکی و نیکی به دیگری برتری جویید؛ زیرا تنها بدین وسیله می توان به یک زندگی سراسر شادی رسید"
زردشتیان، حتی با وجود فقر و نداری، جشن ها و آیین های کهن را برگزار می کردند که شادی، عشق، طبیعت دوستی، دور هم بودن و یاری به هم دیگرنمودن، اساس همه ی آنها بوده است. شاهد دیگر این روحیه ی شادم عبارت ها و جمله هایی است که تقریبا" در آغاز و پایان همه ی نوشتارهای کهن آمده است؛ در آغاز: "آرزوی فال فرخ و زندگانی نیک" و در پایان می گفتند: "فرجام یافت به درود و سرود و شادی و آرامش".
البته جشن و شادی تنها مربوط به ایرانیان نبوده است و به گفته ی دکتر بهرام فره وشی: "بین جشن سیزده بدر ایرانی و جشن های کارناوالی در میان ملل هند و اروپایی و همچنین جشن های بهاری در اروپا و بویژه ملت های اسلاوی پیوندی وجود دارد. جشن های کارنوالی این جماعت، نوروز باستانی را تداعی می کند که دیرزمانی به شکل کارناوال برگزار می شده است، بسیاری از نمادهایی که امروزه در عید میلاد عیسی مسیح و کریسمس وجود دارد مثل بابانوئل، برگرفته از نمادهای چون حاجی فیروز در فرهنگ ایرانی است."
بخش دوم: نام برخی از جشن های ایران باستان
- گاهشماری ایران باستان و چگونگی برگزاری جشن ها: در گاهشماری دقیق و معتبر خورشیدیِ زردشتی، هر ماه سی روز بوده و هر روز نامی داشته است؛ دوازده ماه سی روزه، 360 روز می شده است. پنج روز باقی مانده باضافه ی سال های کبیسه را در پایان سال حساب می کردند که این پنج روز را "بَهیزَک"(=روز زیادی) یا پنجه –که در عربی به آن پنجه ی مسترقه یا دزدیده شده گفته می شده- و به آن کنیسه که در پایان هر چهار سال حساب می شده، "اورداد" می گفتند.
پنج روز باقیمانده که در پایان 360 روز اضافه می شده، هر یک به نام یکی از پنج بخش سرودها(گاتاها)ی زردشت نام گذاری شده اند:
1. اَهونَه وَت گاه: نام نخستین بخش از سرودهای زردشت؛ 2. اوشته وَت گاه: نام دومین بخش از سرودهای زردشت؛ 3. سپنته مَت گاه: نام سومین بخش از سرودهای زردشت؛ 4. وُهوخشتر گاه: نام چهارمین بخش از سرودهای زردشت؛ 5. وهشتوئیشت گاه: نام پنجمین بخش از سرودهای زردشت؛
چنین روزشمار و ماهشماری "ماه روز" و یا در زبان پهلوی"ماه روچ"نام دارد؛ پس از حمله ی اعراب به ایران، چون تازیان از داشتن گاهشماری برای تعیین روز و ماه سندهای مالی بی بهره بودند، هنگام نخستین برخورد با تقویم ایرانی، در زمان عمر(خلیفه ی دوم اسلام)به پیروی از ایرانیان، واژه ی ماه روز را به صورت "مورخ" معرب کردند و آنگاه از آن مصدر تاریخ را ساختند!
در تقویم ایرانی هرگاه نام ماه با نام روز یکی شود، آن روز را به همان نام جشن می گیرند؛ مانند: روز مهر از ماه مهر که می شود "جشن مهرگان" برابر با روز شانزدهم باستانی ودهم امروزی؛ بر این اساس در ایران دوازده جشن ماهانه وجود داشته است؛ در زیر، نام سی روز ایرانی و معادل امروزی آن ها می آید:
1. اورمزد: ساده شده ی اهورامزدا به معنای "سَروَرِ خردمند" که نام خداوند است؛ 2. وُهُومَن (بهمن): اندیشه ی نیک؛ 3. اَشاوَهیشتا (اردیبهشت): بهترین راستی و پاکی؛ 4. خِشَتراوَیریا (شهریور): شهریاری آرمانی؛ 5. سِپَندارمزَد (اسفند): فروتنی و مهر پاک؛ 6. هَوروَتات (خورداد): تندرستی و رسایی؛ 7. اَمرداد: بی مرگی و جاودانگی؛ 8. دی بآذر: آفریدگار (نام خدا)؛ 9. آذر: آتش و فروغ؛ 10. آبان: آبها، هنگام آب؛ 11. خیر (خور): خورشید؛ 12. ماه؛ 13. تیر: ستاره ی باران؛ 14. گُوش (گَئُوش): جهان هستی؛ 15. دی بمهر: آفریدگار (نام خداوند)؛ 16. مهر: دوستی و پیمان؛ 17. سروش: فرمانبرداری و شنوایی؛ 18. رَشَن: دادگری؛ 19. فروردین: فَرَوَهر، نیروی پیشرفت؛ 20. وَرَهرام: پیروزی؛ 21. رام: رامش و شادمانی؛ 22. باد؛ 23. دی بدین: آفریدگار (نام خداوند)؛ 24. دین: بینش درونی، وجدان؛ 25. اِرد (اَشَی): خوشبختی، دارایی و خواسته؛ 26. اَشتاد: راستی؛ 27. آسمان؛ 28. زامیاد: زمین؛ 29. مانتَرَه سِپَند: گفتار پاک؛ 30. اَنارِم: فروغ و روشنایی بی پایان؛
هفت امشاسپند واژه ی امشاسپند از سه بهر "اَ: نفی کننده؛ مشا: مرگ و نیستی ؛ سپند: مقدس" تشکیل شده است که روی هم رفته به معنای "جاودانِ ورجاوند" یا "بی مرگِ مقدس" است. هفت امشاسپند، "اورمزد (یا سروش)، اردیبهشت، خورداد، امرداد، شهریور، بهمن و اسفند" هستند؛ امشاسپندان، فروزه ها یا جلوه های گوناگون اهورامزدا در زمین هستند که خویشکاری آنها پاسداری از نمودها و آفریده های خداوند در جهان اَستومند است. سه تن از این امشاسپندان یعنی، خورداد، امرداد و سپندارمزد، بانو و مونث و نمودار جنبه ی مادرخدایی اهورامزدا هستند و سه تن دیگر، مذکر و نمودار جنبه ی پدر خدایی اهورامزدا می باشند.
- تقسیم بندی جشن های ایران باستان:
الف. جشن های ماهانه: 12 جشن که در نتیجه ی تطبیق نام یک روز با نام آن ماه بدست می آمده: 1. جشن فروردینگان (فَردوگ): روز فروردین از ماه فروردین، 19 فروردین؛ 2. جشن اَردیبهشتگان: روز اردیبهشت از ماه اردیبهشت، سومین روز از اردیبهشت باستانی و 2 اردیبهشت خورشیدی؛ 3. جشن خوردادگان: روز خورداد از ماه خورداد، ششمین روز از ماه خورداد باستانی و 4 خرداد خورشیدی؛ 4. جشن تیرگان: روز تیر از ماه تیر، سیزدهمین روز از تیرماه باستانی و 10 تیر خورشیدی؛ 5. جشن امردادگان: روز امرداد از ماه امرداد، هفتمین روز از امرداماه باستانی و 3 امرداد خورشیدی؛ 6. جشن شهریورگان: شهریور روز از ماه شهریور، چهارمین روز از شهریور ماه باستانی و 30 امرداد خورشیدی؛ 7. جشن مهرگان: روز مهر از ماه مهر، شانزدهمین روز مهرماه باستانی و 10 مهر خورشیدی؛ 8. جشن آبانگان: روز آبان از ماه آبان، دهمین روز از آبان ماه باستانی و 4 آبان خورشیدی؛ 9. جشن آذرگان: روز آذر از ماه آذر، نهمین روز از آذرماه باستانی و 3 آذرماه خورشیدی؛ 10. جشن دیگان: چهار روز اورمزد(اول)، دی بآذر(هشتم)، دی بمهر(پانزدهم) و دی بدین(بیست و سوم) که همه نام های اهورامزدا(خداوند) هستند، جشن گرفته می شود؛ 11. جشن بهمنگان: روز وُهُومَن(بهمن)، دومین روز از بهمن ماه باستانی و 26 دی ماه خورشیدی؛ 12. جشن اسفندگان: روز سپندارمزد(اسفند)، پنجمین روز از اسفندماه و 29 بهمن خورشیدی؛
ب. جشن های سالانه (گهنبار): علاوه بر 12 جشن ماهانه، 6 جشن هم در طول سال برگزار می شود که به آنها "گاهنبار" یا گاهان بار می گویند و براساس استوره ی آفرینش در آیین زردشت می باشد. گاهنبار یا گاهان بار واژه ایست که در پهلوی به آن گاسانبار می گویند (در پهلوی:گاسgas و در اوستا: گاتو gato). این واژه به معنای گاه و زمان به ثمر رسیدن و بارآوردن و برپایی بار همگانی، میهمانی و از جشن های موسمی زردشتیان بوده که با داد و دهش و خواندن اوستا همراه است؛ زردشتیان در نگرش خود باور دارند که آفرینش در شش مرحله (چهره) از سوی اهورامزدا انجام گرفته است؛ برخلاف تصور رایج، که دوازده جشن ماهانه از قدمت بیشتری برخودارند؛ اما این گاهنبار است که دارای دیرینگی بیشتری است، زیرا جشن ها و مراسم آن، به دوره های کشاورزی پیش از زردشت و تصور مردمان آن موقع از آفرینش و مراحل آن می رسد و درواقع زردشت آنها را نظم ویژه ای بخشید؛ این شش گاهان بار به ترتیب عبارتند از:
1. میدیوزرم ( :(midyuzaramمیان بهار، در چهل و پنجمین روز سال، روز دی بمهراز اردیبهشت ماه که در این گاه آسمان آفریده شده است؛ 2. میدیو شهم گاه midyushahem: میان تابستان، در سد و پنجمین روز سال، روز دی بمهر از تیرماه که در این گاه آب آفریده شده است؛ 3. پیته شهم گاه paityshahim: پایان تابستان، در سد و هشتادمین روز سال، روز اَنارم از ماه شهریور که در این گاه زمین آفریده شده است؛ 4. ایا سرم گاه ayasthrem: آغاز فصل سرما، در دویست و دهمین روز سال، روز انارم از مهرماه که در این گاه روئیدنی ها و گیاهان آفریده شده است؛ 5. میدیاریم گاه midyarem: میان زمستان، در دویست و نوزدهمین روز سال، روز ورهرام از دی ماه که در این گاه جانوران آفریده شده است؛ 6. همس پت میدیم گاه hamaspatmadem: برابری شب و روز، در سی سد و پنجمین روز سال، روز وهشتواش (آخرین روز سال) که در این گاه انسان آفریده شده است؛
ج. جشن های فصلی و دیرین: علاوه بر آنچه تاکنون آمد، جشن های بسیار بزرگ دیگر نیز هستند که آنها نیز از جمله دیرین ترین مراسم می باشند:
1. نوروز(اورمزد روز از فروردین ماه): بزرگترین و نامدارترین جشن ملی ایرانی که مشهور آفاق است، نوروز می باشد. جشن آفرینش انسان و زایش طبیعت؛ که دیرینگی آن گویا به زمان جمشیدشاه پیشدادی و پایان دوره ی طولانی سرما و یخبندان(چهارده هزار سال پیش در دوره ی یخبندان بزرگ) در ایران ویج-که مرکز نژاد آریا بوده- و آغاز دوره ی طلایی ایران، است؛ 2. جشن زایش زردشت(روز خورداد از ماه فروردین): به روایتی در چنین روزی در زمان پادشاهی لهراسب، زردشت در خانه ی پدری در کنار رود "دَرجی" که به دریای "چیچَست"(ارومیه!) می ریخت، از مادرش دُغدو زاده شد و نام خاندان پدریش اسپندمان است؛ 3. جشن سیزده بدر(روز تیر از ماه فروردین): به باور زردشتیان، پیروزی ستاره ی تیر(ایزد باران) بر اَپوش (دیو خشکسالی) و روز گردهمایی ایرانیان در طبیعت؛ در این روز است؛ 4. جشن شب چله یا یلدا(روز امرداد از ماه دی): گویا این جشن از زمان های پیش از زردشت برجای مانده و یادگار و مرده ریگ آیین میترا است؛ طبق آموزه های میترا، این روز، گاهِ زایشِ خورشید، آغاز چله(چهل روز) سرد زمستان و بلندترین شب سال است؛ 5. جشن سده (روز مهر از ماه بهمن): جشن بسیار بزرگ و کهن دیگر –بعد از نوروز- که در این روز آتش به وسیله ی ایرانیان کشف شد؛ 6. جشن سوری (چهارشنبه سوری): این جشن نیز چونان جشن سده، در زمره ی "جشن های آتش" است، که پیش از یورش اعراب به مدت یک هفته برگزار می شده و امروزه در روز چهارشنبه آخر سال برگزار می شود؛
علاوه بر جشن هایی که ار آنها یاد شد، بسیاری مراسم و آیین های دیگری هستند که در درازنای زمان به دست فراموشی شمرده شده اند و شاید بقایای آنها در شهرها و روستاهای کوچک سرزمین مادریمان –ایران- هنوز برگزار می شود.
***
بگذارید، برای سخن پایانی، گفتاری دیگر را از گاتاهای اشوزردشت بیاورم. در آن نیک بنگرید؛
"ای اهورامزدا، ای خداوند جان و خرد سرم در نمازت خم است و دست هایم افراشته از تو می خواهم با کارهای راست و درست و پاک که از روی خرد و با دانش نیک انجام می گیرد، جهان را آباد و جهانیان را شاد سازم" (سرود اهیایاسا)
فرجام یافت به درود و شادی هرمز مهررام تیر روز تیر ماه 9/5/89 2010/7/31
منابع: اوستا ؛ گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه زروان سنجش زمان بی کران ؛ فریدون جنیدی فلسفه ی جشن های ایرانی؛ دکتر تورج پارسی از نوروز تا نوروز ؛ کوروش نیکنام جهان فروری ؛ بهرام فره وشی باورها و آداب زردشتیان ؛ مری بویس تارنمای امرداد تارنمای یتااهو کميته بين المللی نجات پاسارگاد
|