|
شو زرتشت پیامبر ِ ایران ِ باستان، آتش را نم
جشن سده
هما ارژنگی
ای آتش سرخ تیرگی سوز
ای روشن آشیان بر افروز
ای بر شده آتش ِ نیایش
ای خرمن گرم سوز سرکش
از دور ِ مِهین گو ِ کیانی
هوشنگ نژاده، یادمانی
آورد تو را به فّر و فرهنگ
چون گوهر سفته از دل سنگ
افروخت به هیمه های سوزان
بس آتش پر فروغ و تابان
وان روز نشاط و گاه ِ امید
جشن سده ی خجسته نامید
***
ای معبد مهر از تو روشن
هر گلخن مرده از تو گلشن
از نور تو آسمان برافروخت
دم سردی خاک و تیرگی سوخت
مهر تو، به خاک مرده جان داد
بر آب فسرده دل روان داد
دم سردی و هیبت زمستان
بردی به فروغ خویش آسان
آری تو فروغ ایزدانی
آرایش بزم موبدانی
جشن سده از تو یاگار است
میلاد سحر به شام تار است
آی آتش جان فروز تابان
با مهر چو بسته ای تو پیمان
هر تیره که اهرمن بزاید
در پای فروغ تو نپاید
اینک به امید پاک دادار
آن یاور مهربان و غمخوار
برخیزم و دست برفشانم
وز شوق، سرود تازه خوانم
از هیمه، اجاق برفروزم
غمنامه ی تیرگی بسوزم
اکنون که زمان شادمانی ست
هنگامه ی بزم و کامرانی ست
ای یار خجسته، ای نکو کار
از چهره نقاب غصه بردار
از عشق، تو آتشی به پا کن
دلتنگی و خامشی رها کن
تا باد جهان به کام تو نوش
آیین کهن مکن فراموش .