|
به مناسبت 21 آذر، روز نجات آذربايجان
فراز و فرود فرقه دموکرات و نچات آذربايجان
به روايت اسناد محرمانه آرشيوهای شوروی:
برنامه سياسی فرقه، نظامنامه داخلی، چارچوب تشکيلاتی، و ترکيب رهبری آن در مسکو تنظيم شده است
از: علی امينی نجفی
سرگذشت فرقه دموکرات آذربايجان که حدود شصت سال پيش تأسيس شد و استان آذربايجان ايران را تا آستانه جدايی پيش برد، همچنان در پرده ابهام فرو رفته است.
به ويژه تاريخ يک سال تسلط فرقه بر آذربايجان، يعنی از آذر ۱۳۲۴ تا آذر ۱۳۲۵، تا حد زيادی از چشم تاريخ نگاران دور مانده ست.
دليل اصلی کمبود تاريخ نگاری عينی و بی طرفانه بی گمان از آنجاست که "جنبش آذربايجان" از آغاز حرکتی بود سخت بحث انگيز و "بودار". از ايرانيان کمتر کسی است که در برابر فرقه، مرام و حکومت آن بی تفاوت باشد. پديده فرقه چون خط سرخی از ميان آحاد ملت گذشت، خانواده ها، لايه های اجتماعی و گروه های سياسی را به دو اردوگاه موافق و مخالف تقسيم کرد.
دسته ای با تکيه بر "انترناسيوناليسم"، عدالت خواهی و حق طلبی از آن هواداری کردند و گروهی به نام ميهن پرستی و حفظ وحدت ملی با آن در افتادند. عده ای در راه آن جان باختند و گروهی تا پای جان با آن جنگيدند.
کمبود اسناد و مدارک و گواهان عينی نيز بر اين ابهام افزود. "فرقه" که خود تارومار شده و کارش به "تبعيد و مهاجرت" کشيده بود، به جای ارائه اطلاعات مستند، به نسل های بعد يا شعارهای بی محتوا تحويل می داد، يا شيون و استغاثه. اسناد و مدارک اصلی نزد کسانی ديگر، در آن سوی رود ارس، مهر و موم شده بود.
به گواهی اسناد
در سال های اخير با فروپاشی اتحاد شوروی، اسناد آرشيوی فراوانی از فراموشخانه انبارها بيرون آمد و در دسترس عموم قرار گرفت. در برابر پژوهشگران و تاريخ نگارانی که دهها سال به دنبال اسناد دست اول بودند، راه تازه ای باز شد. برخی از اسناد و مدارک مربوط به فرقه، تا سال ۱۹۹۷ميلادی تحت عنوان "کاملا محرمانه" از ديد همگان پنهان نگاه داشته شده بود. استناد به چنين مدارکی مهمترين امتياز کتاب جميل حسنلی است.
کتاب شامل دو رساله به هم پيوسته است و در جمهوری آذربايجان انتشار يافته است. هرچند کتاب اينجا و آنجا به ديدگاهی ناسيوناليستی آلوده است، اما به خاطر اسناد گرانبهايی که در هر برگ آن ديده می شود، سخت خواندنی است.
در کتاب آقای حسنلی برای نخستين بار سرگذشت فرقه بر پايه اسناد و مدارک روايت شده است. برای اين کار نويسنده به آرشيوهای کميساريای امور خارجه اتحاد شوروی، کميته دفاع دولتی، کميته مرکزی حزب کمونيست اتحاد شوروی، شورای کميساريای خلق شوروی و نيز ارگان های مختلف آذربايجان شوروی مراجعه کرده است. (۱۴)
اسناد تاريخی به روشنی نشان می دهد که فرقه يکسره به ابتکار اتحاد شوروی پديد آمد و بی کم و کاست به منافع سلطه جويانه آن خدمت کرد.
اتحاد شوروی برای رسيدن به دو هدف اصلی به تشکيل فرقه نياز داشت: توسعه طلبی و منافع اقتصادی. به گفته آقای حسنلی: "در آذربايجان مصالح ايدئولوژيک و نيات توسعه طلبانه اتحاد شوروی با منافع اقتصاديش توأم شده بود." (۹)
بوی تند نفت
اتحاد شوروی، به ويژه با آغاز جنگ جهانی دوم، به دنبال منابع تازه سوخت و ذخاير نفتی بود. در برابر امپراتوری بريتانيا که ذخاير نفت جنوب ايران را زير کنترل داشت، اتحاد شوروی به فکر افتاده بود که در شمال ايران مزايايی کسب کند.
در شرايط جنگ و در پناه ارتش سرخ در ايران، از نيمه سال ۱۹۴۳ متخصصان شوروی عمليات گسترده ای برای کشف ذخاير نفتی در شمال ايران شروع کرده بودند. آنها پس از اطمينان از ذخاير غنی نفت در شمال کشور، به دنبال عقد قراردادی با ايران بودند و حتی پروتکل های سری آن را آماده کرده بودند. (۴۲)
جنبش رهايی بخش "آذربايجان جنوبی"!
جاری شدن يگان های ارتش سرخ به کشورهای همسايه برای مقابله با نيروهای متحدين، فرصتی به دست حاکمان اتحاد شوروی به رهبری استالين داد که قلمرو "سوسياليسم" را تا حد ممکن گسترش دهند. آنها در همه جا به باز کردن جای پايی برای خود دست زدند و پس از جنگ، به رغم تمام معاهدات بين المللی، از هيچ جا داوطلبانه و به زبان خوش بيرون نرفتند.
اين روحيه کشورگشايی، رهبران شوروی را برانگيخت که به آذربايجان ايران، که با ولايات قفقاز پيوندهای تاريخی داشت، به عنوان لقمه ای چرب و آماده بنگرند. کسانی مانند مير جعفر باقراوف دبير کميته مرکزی حزب کمونيست آذربايجان شوروی، آشکارا تبليغ می کردند که بايد به ياری مردم "آذربايجان جنوبی" شتافت و آنها را از زير يوغ "اشغالگران فارس" نجات داد!
باقراوف در نطقی می گويد: "شما می دانيد که ارتش سرخ در مدتی کوتاه بسياری از مناطق شمالی ايران را اشغال کرده است. تمام اين سرزمين ها آذربايجان ماست. بر اساس داده های تاريخی بخش های بسياری از مناطق شمالی ايران خاک آذربايجان ماست. شهرهای بزرگ ايران چون قزوين، اروميه، ميانه، مراغه، تبريز، اردبيل، سلماس، خوی، انزلی و غيره زادگاه آبا و اجداد ماست. اگر حقيقت را بخواهيد تهران از شهرهای قديمی آذربايجان است." (۲۱)
بر پايه چنين ديدگاهی بود که استالين تدارک "انقلاب رهايی بخش در آذربايجان" را ضروری تشخيص داد.
به موازات فعاليت ارتش سرخ در شمال ايران، در سپتامبر ۱۹۴۱ "گروه هايی مرکب از اعضای حزب کمونيست، ارگان های دولتی، کارشناسان حقوقی - امنيتی و اقتصادی به آذربايجان اعزام می شوند. سرپرستی اين عده (که شمار آنها حدود هزار نفر است) بر عهده عزيز علی اوف دبير سوم کميته مرکزی حزب کمونيست آذربايجان شوروی گذاشته شد." (۲۰)
مأموران اعزامی به ايران با استفاده از ضعف حکومت مرکزی و بهره گيری از نارضايتی های موجود در ميان مردم آذربايجان، به فعاليت سياسی و تبليغاتی وسيعی دست زدند. حسن حسن اوف که رهبری امور سياسی را به عهده داشت، در ۱۳ فوريه ۱۹۴۵ در گزارشی به رئيس خود باقراوف چنين می نويسد:
"پروسه تحول تاريخی ايران نشان می دهد که خلق آذربايجان بايد از ظلم فارس ها رها شود. دولت ايران که در آستانه فروپاشی است قادر به حفظ استقلال کشور نيست. با وجود ترور و خفقان، احساسات ملی و ايده تشکيل دولت مستقل در ميان خلق آذربايجان بسيار قوی است.... آزادی آذربايجان جنوبی و برقراری حکومت کامل دموکراتيک در آنجا و يا الحاق آن به آذربايجان شوروی تنها از طريق عصيان خلق قابل اجراست." (۴۵)
حسن اوف زمينه های اصلی تبليغ در ميان مردم آذربايجان را نيز نشان می دهد: "در شرايط کنونی تنها شعار توده پسند: آزاد کردن آذربايجان از ظلم و ستم فارسها، تشکيل دولت دموکراتيک و حل مسئله ارضی است." (۴۶)
تأسيس فرقه دموکرات
در اولين روزهای ژوئيه ۱۹۴۵ ميرجعفر باقراوف به مسکو احضار شد. در ششم ژوئيه دفتر سياسی کميته مرکزی اتحاد جماهير شوروی قرار محرمانه ای صادر کرد تحت عنوان "تدابير لازم در مورد سازماندهی جنبش های جدايی خواهانه در آذربايجان جنوبی و ساير شهرهای ايران". برای رهبری اين جنبش جدايی خواهانه در آذربايجان تشکيل فرقه دموکرات آذربايجان پيش بينی شده بود. (۵۲)
اسناد نشان می دهد که برنامه سياسی فرقه، نظامنامه داخلی، چارچوب تشکيلاتی و ترکيب رهبری آن در مسکو تنظيم شده است. (۶۵ تا ۶۷)
فرقه دموکرات از حساسيت مردم ايران نسبت به مسئله جدايی طلبی باخبر بود، به همين خاطر در اسناد رسمی خود چنين تبليغ می کرد که خواهان چيزی بيش از خودمختاری نيست، اما در اسناد داخلی و در گزارش به رهبران شوروی رسما از ضرورت "حکومت مستقل و دموکراتيک" سخن می گفت. سران فرقه در نامه ای به باقراوف می نويسند: "بايد در آذربايجان حکومت جمهوری مستقل و دموکراتيک برقرار شود."(۱۰۸)
رابطه با حزب توده
فرقه که توسط ستاد مرکزی جنبش کمونيستی تأسيس شده بود، طبعا از حزب توده، که بازوی ايرانی اين جنبش به شمار می رفت، انتظار حمايت و پشتييبانی داشت. حزب توده در سالهای پس از جنگ سازمان ايالتی نسبتا نيرومندی در آذربايجان تشکيل داده بود.
کميته مرکزی حزب کمونيست آذربايجان شوروی در طرحی "به کلی محرمانه" برای تشکيل فرقه دموکرات آذربايجان، سازماندهی جنبش جدايی خواهانه را پيش بينی کرده بود. در اين طرح پيش بينی شده بود که کميته ايالتی حزب توده در تبريز ضمن حمايت از تشکيل فرقه دموکرات حزب توده را در آذربايجان منحل اعلام کند و از اعضای خود بخواهد که به فرقه دموکرات بپيوندند. (۵۴)
اسناد کتاب نشان می دهد که با تشکيل فرقه و درگيری آن با دولت تهران، حزب توده در وضعيتی دشوار گرفتار شده، سياستی دوگانه در پيش گرفته بود. حزب هنوز قانونی بود و در مجلس نماينده داشت.
حزب توده از سويی سعی داشت، مبارزه فرقه را عادلانه و حق طلبانه بخواند، و شائبه جدايی طلبی را از آن دور کند. برای نمونه رضا رادمنش يکی از رهبران حزب توده، پس از ۲۱ آذر ۱۳۲۴ اين واقعيت را که "نقشه شوروی ها الحاق آذربايجان ايران به شوروی است کذب محض خواند." و اين چيزی جز تکرار ادعای مولوتوف وزير امور خارجه شوروی نبود، که می گفت: "اتحاد شوروی کوچکترين دخالتی در جنبش ملی - دموکراتيک آذربايجان ندارد..."(۹۹)
اما از سوی ديگر در حزب کسانی بودند که در اين "نقشه" ترديد نداشتند، اما اعتراف علنی به آن را مخالف اهداف سياسی و منافع ايدئولوژيک خود می ديدند. در کتاب نمونه هايی از مقاومت رهبران حزب توده در برابر رهنمودهای حزب کمونيست اتحاد شوروی آورده شده است. (۴۷ و ۵۵ و ۶۰ و ۱۱۱)
عروج فرقه دموکرات
از اوايل سال ۱۹۴۳ اتحاد شوروی برای گسترش دايره نفوذ خود در آذربايجان به فعاليت وسيعی دست زد و چند برنامه را به موازات هم پيش برد: عمليات تجسسی نفت در ولايات شمال ايران، تقويت احساسات جدايی خواهانه و پخش مخفيانه اسلحه در ميان عناصر جدايی طلب. در قرار دفتر سياسی پيش بينی شده بود که گروه های مسلح از جدايی خواهان آذربايجان و طرفداران اتحاد شوروی تشکيل گردد، بدين ترتيب گردانهای "فدائيان" شکل می گيرند. (۵۳)
اتحاد شوروی تلاش دارد تا پيش از پايان جنگ و نوبت خروج نيروهايش از ايران، پايگاه محکمی در آذربايجان به دست آورده باشد. برای رسيدن به اين هدف از هر امکانی استفاده می شود، هم مذهب و هم کمک های اقتصادی. شوروی به مأموران خود توصيه می کند: "در درجه نخست به دين و خدمتگزاران دين توجه کافی بشود." (۳۹)
"در ششم مارس ۱۹۴۴ در شورای کميسرهای اتحاد شوروی به رياست مولوتوف درباره توسعه کمک های اقتصادی و فرهنگی به اهالی آذربايجان جنوبی مذاکراتی صورت گرفت و تصميماتی اتخاذ گرديد." (۳۵) در ژوئن ۱۹۴۵ استالين قراری محرمانه درباره تأسيس مؤسسات صنعتی شوروی در شمال ايران صادر کرد. در چهارم نوامبر ۱۹۴۵ شورای کميسارهای خلقی اتحاد شوروی قراری تحت عنوان "توسعه مناسبات اقتصادی با آذربايجان ايران" صادر کرد. (۶۷)
اين "کمک های برادرانه و نوع دوستانه" در شرايط جنگ و عسرت حاکم بر کشور، البته بر نفوذ و اعتبار فرقه می افزايد و به آن اجازه می دهد اصلاحات اجتماعی و فرهنگی را در شهرهای بزرگ آذربايجان آغاز کند. (۱۱۴ تا ۱۲۵)
اسناد گوناگون همچنين از حضور وسيع مأموران شوروی در آذربايجان حکايت دارند: "در گزارشی که باقر اوف به در ماه فوريه به مسکو فرستاد، تعداد کارمندان آذربايجان شوروی را در آذربايجان ۷۰۰ نفر قيد کرده بود که در عرصه های حزبی، شوراها، فرهنگی و نظامی مشغول به کار بودند. در اين گزارش آمده بود که کارکنان اعزامی به آذربايجان ايران در تشکيل گروه های پارتيزانی و عمليات نظامی عليه عناصر مرتجع مستقيما شرکت دارند." (۱۲۸)
چرخش در سياست شوروی
اتحاد شوروی تعهد کرده بود که تا دوم مارس ۱۹۴۶ نيروهای خود را از خاک ايران بيرون ببرد، اما نه تنها از خروج از ايران سرباز می زد، بلکه با تمام نيرو از فرقه دموکرات که عملا به دولت مرکزی اعلام جنگ داده بود، حمايت می کرد.
دولت ايران به سازمان ملل شکايت برد. روزهای ۲۸ و ۳۰ ژانويه ۱۹۴۶ (۸ و ۱۰ بهمن ۱۳۲۴) شکايت ايران از اتحاد شوروی در جلسه شورای امنيت مطرح شد.
گفته می شود که در همين روزها ايالات متحده به اتحاد شوروی التيماتوم داده بود که ادامه اشغال ايران را تحمل نخواهد کرد. استالين دريافت که اتحاد شوروی جز خروج از ايران چاره ای ندارد.
از طرف ديگر در ايران روز۳۱ ژانويه دولت قوام السلطنه به سر کار آمد که وظيفه اصلی خود را حل مشکل آذربايجان اعلام کرد. قوام سياست زيرکانه خود را بر يک هدف متمرکز ساخت: محروم کردن فرقه دموکرات از حمایت آشکار و مستقيم اتحاد شوروی، تا بتوان ماجرای آذربايجان را به عنوان مسئله ای داخلی حل و فصل کرد.
به دنبال مذاکرات دوجانبه ای که در تهران و مسکو صورت گرفت، در مورد خروج سريع نيروهای اتحاد شوروی از ايران و تأسيس شرکت مختلط نفت ايران و شوروی توافق شد. توافق درباره امتياز نفت، به رأی مجلس محول شده بود و در عمل تعهدی برای دولت ايران ايجاد نمی کرد.
استالين در ۲۴ مارس فرمان ترک ايران را به نيروهای ارتش سرخ صادر کرد. او که از به قدرت رساندن فرقه در آذربايجان نوميد شده بود، تصميم گرفت از آن به عنوان اهرم فشاری عليه دولت ايران استفاده کند.
جالب است که قوام السلطنه به کنه سياست استالين در ايران به خوبی پی برده و پيش بينی کرده بود که برای روسها نفت از فرقه مهم تر است: "قوام مطمئن است که اگر آنها ناچار به انتخاب يکی از اين دو باشند، بر روی آذربايجان خط بطلان خواهند کشيد."(۱۲۴)
فرقه در سراشيب سقوط
تغيير موضع اتحاد شوروی نسبت به آذربايجان در اواخر مارس ۱۹۴۶ کمابيش ناگهانی صورت گرفت و بی درنگ در مناسبات آن با فرقه بازتاب يافت. به فاصله چند روز، جعفر پيشه وری رهبر فرقه، از چشم سران شوروی افتاد. مأموران شوروی مواظب او بودند که چيزی خلاف مشی سياسی شوروی بر زبان نياورد. (۱۸۴)
سران آذربايجان شوروی ديگر از "مقاومت قهرمانانه خلق برادر" سخن نمی گفتند، بلکه به سازش و تسليم توصيه می کردند: "برای جلوگيری از خونريزی و به خاطر موفقيت کار مشترک ما، شما بايد در موارد ضروری يک سلسله گذشت هايی بکنيد. اين مسئله با سياست شوروی و مذاکرات کنونی ميان حکومت تهران و اتحاد شوروی ارتباط دارد."(۱۶۲)
شخص استالين نيز در نامه ای به پيشه وری به او اندرز می دهد که راه همکاری با حکومت تهران را در پيش گيرد و خواسته های حق طلبانه "خلق آذربايجان" را از راه گفتگو با حکومت مرکزی دنبال کند! (177 تا 179)
رهبران فرقه به چشم می ديدند که آهسته به پرتگاه نزديک می شوند. لحن آنها خطاب به رهبران شوروی برای دريافت اسلحه به قصد دفاع از حاکميت فرقه، تضرع آميز است. در چند پيام التماس می کنند: "اگر اتحاد شوروی به ما پنهانی کمک کند، دولت ايران سندی در دست نخواهد داشت که در شورای امنيت ارائه کند. خلق ما، حزب ما و رهبران آن همه و همه تنها به سلاح اميد بسته اند..."(۲۰۲)
استالين به جای پاسخ به اين التماس ها، روز ۱۱ دسامبر (۲۰ آذر) فرقه را به تسليم فرا خواند، با اين استدلال: "قوام در مقام نخست وزير از حق فرستادن نيرو به هر نقطه ايران و از جمله آذربايجان برخوردار است. از اين رو ادامه مقاومت مسلحانه نه صلاح است و نه ضروری و مفيد."(۲۰۳)
تسليم فرقه و فرار بسياری از سران و فعالان آن به اتحاد شوروی، راه را برای ورود ارتش ايران هموار کرد تا به آسانی به حکومت يک ساله فرقه در آذربايجان پايان دهد. ارتش شاهنشاهی روز ۲۳ آذر وارد تبريز شد.
پيامدهای سقوط فرقه فاجعه بار بود. از تلفات فرقه آمار دقيقی در دست نيست. طی عمليات تسلط ارتش بر آذربايجان، هزاران نفر کشته و زندانی شدند. نزديک ۱۰ هزار نفر از مرز گذشتند و به شوروی گريختند.
*فراز و فرود فرقه دموکرات آذربايجان
به روايت اسناد محرمانه آرشيوهای اتحاد جماهير شوروی
نوشته: جميل حسنلی
ترجمه: منصور همامی
نشر
نی، چاپ اول، تهران ۱۳۸۳، ۲۴۰ صفحه
برگرفته از سايت بی بی سی
کميته بين المللی نجات پاسارگاد