|
پنجمين سالگشت کمیته ی بین المللی نجات پاسارگاد، گرامی باد پنچ شهر
از: حسين شرنگ رودها سراسر سرود سرودها سراسر رود رودها را سرا سرود سرودها را سرا رود می گذرد رود بزرگ آرام سرود بزرگ آرام میگذرد
محض بودم روان در چهره ام می آرمید در آرام روان چهره ام آینه ی رویا بود پشت پلکهای بسته ام زمزمه ی چهرهٔای دیگر مادر چهرهٔ ها چشمه بودم
هرگز نمیگذارد گردش زمین که بمیرم اینجا در این گردش خود گرد گرد خورشید اندیشه است و اندیشه وقت ندارد وقت مرگ ندارد
کنار چشمهای که تو نششتهای پشت به ما پیداست فاختهای که نششته بر شصت چپ ات با تمام تن میخواند رو به چهرهٔای که در آینه ی همه گم شد
گوشت از سخن اسکلت از سکوت بخوان چنان ناب که استخوان بروید بر گردد زمین نگاه کند به گاهان رویش تو را بشنود
|
کميته بين المللی نجات پاسارگاد