|
نامه ای به مادر وطن
به کميته بين المللی نجات پاسارگاد برای پنجمين سالروز تاسيس اش
از: معصومه تقي پور
بگو مادر که خانه در چه حال است؟
هنوز آیا گرفتار ملال است؟
بگو يک بار ديگر می شود ساخت
نگو اين خانه محکوم زوال است،
نگو گلدانِ یاسَت را شکستند
پرستو را پَرِ پرواز بستند
نگو از تیغِ تیزِ کینههاشان
نگو از قومِ زنگیهای مستند
بگو از حوض و از فواره مادر،
نپرس از حالِ این آواره مادر
بگو از آفتابِ کُنجِ ایوان
نگو از آن گلِ صد پاره مادر
ز فرزندی که ناچار از فرار است
خبر داری که این جا بیقرار است؟
خبر داری که سهمِ عاشقان را
همیشه تا همیشه انتظار است؟
شنیدم دستِ عاشق را بریدند
شنیدم سینۀ قمری دریدند
شنیدم ماجرای دام و دانه
مگر بغضِ کبوتر را ندیدند؟
بگو مادر غمِ نان را چه کردی؟
طلسمِ دفع شیطان را چه کردی؟
هجومِ ابر را میدانم، اما
بدونِ چتر، باران را چه کردی؟
تناور شد نهالِ پای دیوار؟
و آن پیچک که میپیچید بر دار؟
اجاقِ خانه آیا روبراه است؟
از آیینه زدودی گرد و زنگار؟
دوباره بازمیگردم به خانه
به دستم یک سبد شعر و ترانه
هزاران بار میبویم دوباره
در و دیوارها راعاشقانه
کميته بين المللی نجات پاسارگاد