International Committee to Save

the Archeological Sites of Pasargad

 

Link to English Section

       

1
 

پيوند به صفحه اصلی

 

 

ايران سپهبد[1] سورن، سردار بزرگ ايران زمين

از: مجید ضیا سعیدی

 کميته بين المللی نجات پاسارگاد

 سورن پهلو [2] كه او را سورنا[3] نيز گفته اند، از بزرگترين نوابغ نظامي تاريخ جنگ در جهان مي باشد. سورن از اين رو به او گفته مي شود، چون او از خانواده ي سورن برخاسته است. خانواده اي كه در سيستان مي زيستند و از خانواده هاي بزرگ دوره ي اشكاني بودند و در زمان تاجگذاري، تاج را بر سر شهريار ايران زمين مي نهادند. سورن كه مقام ايران سپهبدي داشت، سرداري بود زيبارو، خوش اندام و از همه مهمتر خردمند. در جشن ها كمربند زيبايي مي بست و همه ي نگاهها به او بسته بود. از براي اين همه نكويي كه در او بود، ارد دوم (اشك سيزدهم) پادشاه همزمانش به او رشك مي برد و شايد بتوان او را نخستين كس در تاريخ ايران برشمرد كه پس از خدمت هاي بيشمار، تنها از براي رشك، يا شايد ترس از شايستگي اش قرباني شد. سورن به همراه بهرام مهران (چوبين)[4] از جرگه ي سرداراني هستند كه هنوز شيوه هاي جنگي ايشان در دانشگاههاي بنام جنگي آموزش داده مي شود.[5] آنها سرداراني هستند كه از بنيادگذاران شيوه هاي جنگي هوشمندانه و برنامه ريزي شده در جهان به شمار مي روند.

بزرگترين پيروزي سورن پهلو بر كراسوس سردار بزرگ رومي در جنگ كرهه[6] بود كه چنان بمب در جهان باستان تركيد. اين جنگ تنها يك نبرد پدافندي از سوي ايرانيان بود. اما نوآوري هايي كه در اين جنگ شد و همچنين هنر رزمي ايرانيان، چشم ها را به سوي خود خيره گردانيد. جنگي كه در آن به روايت خود رومي ها "كراسوس در نزديكي زوگما با سپاهي در حدود چهل و دو هزار نفر از جمله چهار هزار سوار و چهار هزار سوار سبك اسلحه از فرات گذر كرد"[7] و پلوتارك گذشته نگار باستان شمار سپاه سورن را ده هزار نفر گزارش مي كند. فكر مي كنيد نتيجه ي اين جنگ چه بود: " در پايان روز نبرد كرهه، از سپاه مغرور روميان حدود بيست هزار نفر از پاي در آمده بودند، ده هزار نفر اسارت گرفته شده بودند- آنان را به زور به مارگيانا (استان مرگيان) بردند و به زور در آنجا اسكان دادند (من نمي دانم كدام اسيري به دلخواه خودش به تبعيد گاه مي رود!)- و فقط ده هزار سرباز توانستند جان سالم به در برند. خود كراسوس و همچنين پسرش پوبليوس كشته شدند و درفشهاي رومي به دست پارتيان[8] (ايرانيان) افتاد. اگر]چه شايد[ شرايط محلي مطمئنا نامانوس براي روميان نيز به اين شكست مرگبار كمك كرده باشد، اما دليل عمده ي شكست روميان را مي توان در اين واقعيت مشاهده كرد كه روميان در اين جنگ مواجه با تاكتيك جنگي و جنگ افزار]هاي[ نوين شدند"[9]

[10] يوزف ولسكي اشكاني شناس نامدار در اين باره مي گويد:" مي دانيم اين نبرد اثر سترگي بر ايرانيان گذاشت. دليل آن محبوبيت فوق العاده ي فاتح يعني سورنا است كه به يكي از پهلوانان بزرگ شعر حماسي ايران تبديل شد"[11]. در اين جا با توجه به نام كامل او رستم سورن پهلو و سيستاني بودنش، انسان ناخودآگاه به سوي ريشه ي واژه ي پهلوان و داستان هاي رستم در شاهنامه مي رود، هر چند كه حكيم توس از اين دلاوری نشاني نمي دهد و شايد هم از زمان اين پيروزي بزرگ تا زمانه ي او كه چيزي نزدیک به 1000 سال است، اين قهرمان تاريخي رنگ فسانه به خود گرفته بود و بسياري از چيزها فراموش شده بود.

كراسوس نيز از بزرگترين سرداران روم باستان و از گروه سناتورهايي بود كه براي زنده كردن جمهوري روم و رهايي آن از خودكامگي ژوليوس سزار، دست به كشتن او زدند. او در اين چنگ در سن 60 سالگي و در اوج آزمودگي بود، در حاليكه سورن پهلو اين ابر پهلوان تاريخ ايران زمين، هنوز به سي سالگي نرسيده بود. او را ابر پهلوان مي گويم چون با نيروي هوش و خردش مي جنگيد و نه تكيه بر زور بازو و جنگ افزار! در اين جا به چند كار زيركانه و خردمندانه ي او در نبرد كرهه اشاره مي كنيم:

               جلوگيري از پيوستن آرتاواز پادشاه ارمنستان به روميان به ياري شبكه ي جاسوساني كه در ميان ارمني ها و رومي ها رخنه كرده بودند.[12]

               عقب نشيني ساختگي از ميان رودان براي كشاندن سپاهيان رومي بدانجا. چون آنجا چنان بود، كه سواره نظام ايران به خوبي در آن مي رزميد و آرتاواز اين را به كراسوس گوشزد كرده بود، اما او فريب عقب نشيني سورن را خورد.[13]

               نشان دادن مفهوم تازه اي به نام پشتيباني رزمي يا لجستيك در جنگ. به اين گونه كه پيوسته و زمانبندي شده به سپاه ايران از پشت جبهه تير و جنگ افزار مي رسيد تا بتوانند پيوسته بر دشمن باران تير بريزند.[14]

               بهره گيري از جنگ افزارهايي نوين مانند موشك اندازهاي مكانيكي[15] و تاكتيك نبرد هنگام  گريز كه تا آن زمان پيشينه اي نداشت. بدين گونه كه از دشمن مي گريختند و در همان حال روي اسب هايشان مي چرخيدند و به سوي دشمن تير مي انداختند. هرچند اين گريز هم سرانجام، منجر به دور زدن روميان و باريدن باران تير بر آنها مي شد.

               نشان دادن نمايشي جوانمردانه ي كه در آن نه تنها اسيران و زخمي ها را نكشت، بلكه به آنان آب و خوراك داد[16] و آنها را بنا به رسم ديرين ايرانيان به استان مرگيان فرستاد تا در آنجا زندگي كنند.[17]

 اثر اين نبرد چنان بود كه حتي 2000 سال پس از آن، استالين پس از پيروزي تاريخي برابر نيروهاي آلمان نازي در نبرد استالينگراد در يكي از سخنراني هايش به اين نبرد بزرگ چنين اشاره مي كند: " من در مورد پاتك بعد از تك موفقيت آميز دشمن سخن مي گويم، ]تكي[ كه منتها هيچ پيامد تعيين كننده اي ]براي دشمن[ به بار نياورده است ]نیاورد؟ [ و در خلال آن مدافع تجديد قوا مي كند، به حمله رو مي آورد و شكست سرنوشت سازي را بر دشمن وارد مي آورد. (در اين جا اشاره به عقب نشيني اوليه ي روس ها در برابر آلماني ها است كه پس از كشاندن آنها به درون خاك روسيه، زور آنها از گرسنگي و سرما كاهش يافت و همزمان روس ها نيروي خود را بازسازي كرند و برق آسا بديشان تاختند و در استالينگراد كارشان را يكسره كردند). حني پارتيان باستان (ايرانيان باستان) نيز اين ضد حمله را مي شناختند، براي آن كه آنان سردار رومي كراسوس و نيروهايش را به داخل كشور كشاندند و بعد به پاتك دست زدند و آنان را نابود كردند"[18].

باري اين كوته داستاني بود از سپهبد جوانسال و به راستي مردمي ما كه فرجامي بس اندوهناك داشت. بياييم ميراث داران شايسته اي براي اين بزرگان باشيم. شما را به خدا دريغ است، كساني مانند سورن باز هم فراموش شوند. امروزه مغولها به چنگيزخان درنده مي بالند[19]، ما به سورن پهلو خردمند و پهلوانمان نباليم!؟ اگر چنين است، افسوس بر كوته فكراني كه چنين انديشه نمايند! گذاشتن نام بزرگان بر شهرها، خيابان ها كار پسنديده اي مي باشد. اما يادمان باشد آنچه كه ما بايد از گذشتگان خود به یادگار بريم، پندار، كردار و گفتار نيكو است و نه باليدن هاي درون تهي و بي خردانه.

 پاينده باد ايران زمين و مردمان نيكش

 


 [1]ايران سپهبد بزرگترين جايگاه پس از شهرياري در ميان ايرانيان بود. سپهبدان كساني بودند كه نقشه هاي جنگي را طراحي مي كردند و در يونان باستان كساني كه چنين مقامي را داشتند استراتژوس مي گفتند. فسوسانه ما بي فكرانه واژه ي استراتژي را به كار مي بريم و هنگامي كه از ما در اين مورد پرسشي مي شود يا نمي دانيم يا نشاني آن را در يونان باستان مي جوييم، در حاليكه واژه زيباي پارسي سپهبدانه مي تواند جايگزين خوبي براي آن باشد.

[2]  Suren Pahlav يا Soren Pahlav بايد گفت واژه ي سورن (Suren) با واژه سورن(Soran) يكي نيست. شادروان علي اكبر دهخدا در زير اين واژه چنين مي گويد:"ا... اكبر يا مثل آن گفتن لشكريان به آواز بلند در هنگام تاختن بر خصم و بعضي گويند هاي و هويي كه اتراك وقت محاربه كنند."  پاره اي نيز سورن (Soran) را در زبان تركي به معناي راننده گرفته اند كه به فارسي آمده است. در حاليكه در تركي سورچي به معني راننده است و نه سورن.

Surena [3] اين نام با نام سازي كه به آن سرنا ((Sorna يا زرنا (Zorna) گفته مي شود تفاوت دارد. زنده ياد دانشدان بزرگ زمان علي اكبر دهخدا اين واژه را آميخته ي دو واژه ي پارسي سور(جشن) و نا (ناي) مي داند و به معناي ني اي است كه در جشنها و مهماني ها نواخته مي شود.

 [4]اي واي ما كه بهرام نيز به سرنوشت تلخ او گرفتار آمد و از دست خسرو پرويز گريخت و به بيگانه پناهنده شد و به دست همان بيگانگان هم كشته شد. ياد او و همه ي خدمتگزاران ايران زمين گرامي باد.

[5] دكتر نوشيروان كيهاني زاده-  www.iranianshistoryonthisday.com

[6] Karrhae

[7] كلاوس شپيمان- مباني تاريخ پارتيان- برگه ي 46

 [8] پارت دست كم از زمان هخامنشيان از استان هاي ايران باستان به شمار مي رفت و بر پايه ي آخرين پژوهش هاي باستانشناسان اشكاني ها كه از قوم پرني بودند و به زبان پارتي سخن مي گفتند، كه از گروه زبانهاي ايراني به شمار مي رود، در اين استان و در كنار رود اترك زندگي مي كردند و بر پايه ي گزارش استرابون هيچگاه از جاي ديگري به آنجا كوچ نكرده اند. (نگاه كنيد به خلوپين-درOrientalia Lovaniensia Periodica II (1971), S.137 ff.)

 [9] كلاوس شيپمان- مباني تاريخ پارتيان- برگه ي 47

 [10] كلاوس شيپمان-مباني تاريخ پارتيان- برگه ي 46

 [11] يوزف ولسكي-شاهنشاهي اشكاني- برگه ي 151

 [12] يوزف ولسكي-شاهنشاهي اشكاني- برگه ي147

 [13] يوزف ولسكي- شاهنشاهي اشكاني- برگه هاي 147و148

 [14] يوزف ولسكي- شاهنشاهي اشكاني- برگه ي 148

 [15]دكتر نوشيروان كيهاني زاده - www.iranianshistoryonthisday.com

 [16] بايستي يادآوري كرد كه پيمان ژنو درباره ي اسيران هنوز بسته نشده بود و ما داريم از دنياي باستاني گفتگو مي كنيم كه در آن به هنگام جنگ ايرانيان و يونانيان در زمان خشايارشا، پادشاه اسپارت فرستاده ي ايرانيان را كه براي آشتي آمده بود به ته چاه فرستاد!

 [17] يوزف ولسكي- شاهنشاهي اشكاني- برگه ي 149

 [18] كلاوس شيپمان- مباني تاريخ پارتيان- برگه ي 47

[19] خوشمزه استدلالي است كه مي كنند. مي گويند چنگيز خان هر چه بود براي خانواده اش همسر و پدر نمونه اي بود!!!؟؟؟ هرچند من هنگامي كه خوب فكر مي كنم، مي بينم آلماني ها براي افتخار به هيتلر دليل بهتري دارند، چون رفتار او در خانه به اندازه ي خوب بود كه نامزدش اوا براون تصميم گرفت پيش از رسيدن متفقين پس از ازدواج با هيتلر ، بي درنگ به همراه او خودكشي كند تا با هم ماه عسل بروند به جهنم!

 www.savepasargad.com

 

مطلب را به بالاترین بفرستید: Balatarin