|
استوره ی سيزدهم ماه فروردين از: دکتر تورج پارسی در استوره ي ايراني عمر جهان هستي دوازده هزار سال است. اين دوازده هزار سال ِ تمثيلي را «زمان كرانه مند» نامند كه خود بخشى از زمان بي كرانه است: ۱_ سه هزار سال نخستين جهان مينوى يا فروهري است ۲_ سه هزار سال دوم جهان مادي هستي مى يابد ۳_ سه هزار سال سوم دوران تضاد يا نبرد ميان نيكى و بدي است . در اين هزاره گه «نيروی خير» و گاه «نيروی شر» ميدان مي يابد و جهان را به كام خود مي كشد، به همين دليل آنرا «زمان گميزش يا آميختگي» مى نامند . ۴_در سه هزار سال چهارم، كه فرجامين هزاره است، زمستان سياه اهريمنى شكست مي خورد و جهان مادي نيز به پايان مي رسد و «نيروى خير» پس از نه هزار سال انجام ماموريت در جهت گسترش خير عمومي، به پايگاه مينوى خويش بر مي گردد . حال اگر اين دوازده هزار سال را همانند دوازده روز نوروزي ببينيم روز سيزدهم نشانواره ي آغاز هزاره سيزدهم يعني آغاز زندگي پر آرامش كيهاني است . اما در مورد اينکه چرا در روز سيزده فرودين مردمان به دامن طبيعت پناه مي برند و اين روز به نام «سيزده به در» نامور گشته است نوشته اي در دست نيست؛ شايد بتوان آن را يك سنت سينه به سينه دانست كه مردمان آنرا زنده نگاه داشته اند . آنچه كه بيشتر مي توان بر آن تكيه كرد اين است كه روز سيزدهم هر ماه روز تير يا تيشتر فرشته ي باران است كه استوره ي نبرد «تيشتر» (نشانواره ي تر سالى) و «اپوش» (نشانواره ي خشكسالي) به او وابسته است . در روز سيزدهم ماه فرودين مردمان به صحرا مي رفتند و در كنار جويباران و رودخانه ها به ستايش ايزد باران مي ايستادند تا ترسالي را برايشان به ارمغان آورد :
تشتر، ستاره ي رايومند ِ فره مند را مي ستاييم كه تخمه ي آب در اوست، آن تواناي بزرگ ِ نيرومند ِ تيزبين ِ بلند پايه ي زبر دست را آن بزرگواري را كه از او نيكنامى آيد و نژادش از «اپام نپات» است. (تير يشت؛ كرده دوم)
همانطور كه آمد، در چنين روزي به دشت دمن رفته از ايزد باران مراد مي طلبيدند تا ببارد و بر بركت بيفزايد؛ چرا که باور داشتند اگر تشتر در برابر اپوش شكست بخورد دشت و دمن به خشكي و خزان برسد و آب از چشمه ها دريغ بشود، گرد غم و اندوه بر بر چهره ى آدمي و گياه و چرنده و پرنده بنشيند. در اينجاست كه رابطه ي آب و زندگي،به ويژه زندگي انسان ايراني، را مي توان به روشني لمس كرد. اين رابطه تا آنجا گسترده مى شودكه باور آدمي با طبيعت پيوند تنگاتري مى خورد. لب تشنگي دشت و دمن، آدمى، پرنده و چرنده و تنگ چشمي آسمان آنچنان انسان را در بن بست قرار مي دهد كه داريوش بزرگ در سنگ نبشته اي فرياد بر مي آورد : «خدايا! كشور را از سه چيز رهايى ببخش :دروغ ، خشكسالي و دشمن.» از جايى كه نوروز جشن زايش آدمي است، درسيزدهم فروردين هم دختران سبزه گره مي زنندتا آرزوى همسرى خوب بكنند، خانه و كاشانه اى فراهم آورند که صداي بچه در آن بپيچد . دختران خراساني با شادى مى خوانند : سيزده به در، چارده به تو، سال ديگه خونه ي شو ها كوت كوتو ها كوت كوتو
در خوي و بيابانك نيز دختران ازجوى آب مي پرند و مي خوانند : سيزده به، در چارده به تو يه مرغ قد قدو سال ديگه خونه ي شو ور بچه بغل
دزفولي ها و خرم آبادى ها روز چهاردهم فروردين به صحرا مي روند به همين سبب نزد آنان چهارده به در رسم است. در سيزده به در «سبزه» ي خوان نوروزي نيز به دست آب روان جويباران و رودخانه ها سپرده مي شود يا به شكل سمبليك به دستان آناهيتا، ايزد آب، و تشتر، فرشته ى ترسالي، داده مي شود تا موجب ترسالي گرددكه برآيند آن بركت و باروري است. آنچه بر شمرده شده همه با آيين شادي و پايكوبي و سپاس و نيايش همره است. هر چند كه امروزه ايرانى از خانه به طبيعت پناه مي برد تا نحوست اين روز را پشت سر بگذارد اما در اين رابطه نمي توان پيوند انسان و طبيعت را كم مايه شمرد .نكته اي كه در اينجا باز بايد روى آن تاكيد کرد پيوستگي شادى و شادماني است كه حتا در چهره چنين روزي، كه آنرا بد اختر مي دانند، آشكار است.
آيا عدد سيزده بد يمن است ؟ درتاريخ زيست آدمي حوادثي رخ داده كه عمري انديشه بشر را به خود مشغول داشته است. اين گونه رويداده ها، ترس و دلهره ايجاد كرده و انسان را به تعبيرات گوناگوني وادار كرده است. و برخي ازاين رويداد هاي شوم و ترس آور ـ كه اتفاقاً در سيزدهم ماه رخ داده ـ گناهش به گردن عدد بي گناه سيزده انداخته شده . البته اين به اين معنا نيست كه چنين تعبيراتي صرفااز سوي مردمان عامي و عادي شده باشد بلكه، دريك كليت، همگان درين دايره خرافي گرفتار بوده و هستند . سرچشمه ي موهوم پرستي و اصولا تقدس يا نحوست اعداد سرزمين «كلده» است؛ يعني بخشي از عراق كنوني . مردم كلده مردماني بودند با دانش به طوريكه در ستاره شناسي و رياضيات و شيمي و پزشكي مراحلي را طي كرده بودند. مثلا چهار عمل اصلي حساب و توان هاي دوم و سوم عدد ها را محاسبه مي كردند و جذر و كعب آنها را مي گرفتند و با تصاعدهاي هندسي و حساب آشنايي داشتند؛ با اين وجود زندگي شان از خرافات و موهومات خالي نبود؛ خدايان و ارواح را مي پرستيدند و هفت ستاره ي خورشيد و ماه، تير، ناهيد، بهرام، مشتري و كيوان را مقدس بشمار مي آوردند. همين زمينه ها سبب شد تا تقدس اعداد زمينه بيابد و، به نسبت تعداد خدايان، عدد هاي 3 و 7 و 6 و 12 و 60 مقدس اعلام شوند يا عدد 20 متعلق به خداي بل و 11 به مردوك و 30 به ماه و عددهاي كسري به ارواحي كه منزلتي پايين تر داشتند نسبت داده شوند. اصولا باد كه ميوزد خار و خاشاك را از سويي به سويي ديگر مي پراكند، در اثر ارتباط ميان ملل، خرافات نيز به دست باد افتاده و به همه جا پراكنده شده اند. از جمله در دين يهود نيز پاي رمزهاي اعداد باز شد. براي نمونه در صحيفه ي هفتم و هشتم دانيال نبي عدد رمز گونه ي «آپوكالي يپ سيس» يا 666، چون شمشير دموكلس بر سر همگان جاي گرفت و اين عدد سه رقمي نيز «ويرانگر» دانسته شد . يوناني ها نيز، برگرفته از كلداني ها، 3 و7 را مقدس مي دانستند. اين انديشه در نزد فيثاغورث، كه در 585 پيش از ميلاد مي زيست و معاصر كوروش بزرگ بود و سفرهاي زيادي هم به كلده و مصر و حتا ايران كرده بود، به اوج خود مي رسد . فيثاغورثيان با مشاهده ي طبيعت حكم دادند كه «مي توان قانون هاي حاكم بر طبيعت را به كمك عدد بيان كرد، خواه اين قانون مربوط به نظم كيهاني باشد خواه مربوط شود به هارموني موسيقي.» اينان نه تنها خواستند جهان مادي راباعد د بيان كنند بلكه دنياي درون و معنوي را نيز شامل چنين امري دانستند .فيثاغورثيان به عدد به چشم يك مفهوم بسيار اسرار آميز مي نگريستند؛ مثلا عدد هاي زوج را نشانه ي مرد 4 و عددهاي فرد را نشانه زن مي دانستند. به همين دليل ترکيب «2» (مرد) و «3» (زن) را نشانه ازدواج مي پنداشتند. عدد را حقيقت اشيا و واحد يا يگانه را حقيقت عدد دانسته و تضاد واحد يا يك را با كثرت منشا اختلافات بشمار آوردند . اين زمينه ي بسيار مساعد خرافي خودبخود زمينه كار فال گيران و رمالان و پيشگويان را فراهم مي آورد، رخت نحوست بر تن اعداد مي كند ـ كه نحوست عد 13 از آن جمله است. عدد از بهشت انسان رانده ي 13 هم مثل همه ي عدد هاست؛ نه شاخي دارد و نه دمي؛ اما از كجا اين داغ بر پيشانيش نشست؟ جای پای اين اتهام را بايد نزد روميان ديد. در روم «ميانه ماه» را «ايدوس» مي گفتند و اگر ايدوس به سيزده مي خورد آنرا نحس مي دانستند. اما به مرور زمان، عدد سيزده در همه حال نحس بشمار آمد و بد نامي يا نحوست 13 عالم گير شد. امروزه در فرانسه ي متمدن اگر خانواده اي تعداد مهمانش به سيزده نفر برسد، ميزبان بايد يا تعداد را به دوازده نفر تقليل دهد، يا اينكه نفرات رابه چهارده برساند ـ حتا اگر شده از كوچه رهگذري را به خانه دعوت كند. در ايران خودمان، شماره كاشي خانه هايي كه بر آنها عدد سيزده بصورت 12+1 نوشته شده كم نيست. در امريكا نيز مي نويسند «12 مكرر» (Bis 12). يا در كشور سوئد جمعه اگر به سيزدهم بيفتد بد يمن است و بايد منتظر رويدادهاي ناخوشايند ش! اما در سال شمار زرتشتي روز سيزدهم هر ماه به نام تير (يا تيشتر، ايزد باران) خوانده می شود و به همين مناسبت جشن تيرگان در روز سيزدهم تير ماه برگزار مي گردد. در كشور چين نيز عدد سيزده خوش يمن است و خانه هاي سيزده اتاقه مقدس شمرده مي مي شوند .
و اما داستان سيزده به در و استاد شهريار: گويا در يك سيزده نوروز استاد شهريار در باغي با ياران به گپ و گفتگو مشغول بود كه ناگهان، پس از مدت ها دوري، ناگهان چشمش به دلدار افتاد. دلدار دختري بود كه پيمان زناشويي با ديگري بست و هجراني آفريد كه در اثر آن شهريار، كه دانشجوي سال آخررشته ي پزشكي بود، درس را رها كرد و ديگر تنها خود را در شعر ديد و در شعر زندگي كرد. در آن روز استاد دلدار را ديد که دست فرزندش را در دست داشته و خرامان مي آيد. اين رويداد، آن هم در روز سيزده به در، باعث شد كه استاد شهريار بي درنگ اين غزل را بسرايد : يار همسر نگرفتم ، كه گرو بود سرم تو شدي مادر و من, با همه پيري، پسرم تو جگر گوشه هم از شير بريدي و هنوز من بي چاره همان عاشق خونين جگرم خون دل مي خورم و چشم نظر بازم هست جرمم آنست كه صاحبدل و صاحب نظرم پدرت گوهر خود را به زر و سيم فروخت پدر عشق بسوزد كه در آمد پدرم عشق و آزادگي و حسن و جواني و هنر عجبا هيچ نيرزيد، كه بي سيم و زرم هنرم كاش گره بند زر و سيمم بود كه به بازار توكاري نگشود از هنرم سيزده را همه عالم به در امروز از شهر من خود آن سيزدهم، از همه عالم به درم تو از آن دگري، رو كه مرا ياد تو بس خود تو داني كه من از كان جهاني دگرم خون دل موج زند در جگرم چون ياقوت شهريارا، چكنم؟ لعلم و والا گهرم!
در پايان، اميد است كه هر روزتان نوروز گردد، نوروزي كه معناي پيوند آدمي با همه ي پاك سرشتي ها و نيكي ها باشد. سبز باشيد چون چمنزاران و گندم زاران، روان و پاك باشيد چون آب ها . و باشد که سيزده هم چون ساير عددها بزيد، بي آنكه بر چهره اش مهر شومي زده شود.
|
|
||