کتیبه کوروش رویکردی عمل گرایانه دارد
از: هیراد ابطحی
حقوقدان و مشاور بین المللی دیوان عالی لاهه
اندیشۀ غربی، ایده های شکل گرفته درحدود سال پانصد و هشت قبل از میلاد در دموکراسیِ آتن را به عنوان سرمنشأ حقوق بشر تلقی می کند. دموکراسی مدرن و حقوق بشر مکمل یکدیگر هستند. اما واقعیت های تاریخی نشان می دهند که سی سال قبل از تولد دموکراسی آتنی، حقوق بشر در خارج از قارۀ اروپا و در منشور کوروش معنی و مفهوم پیدا کرده است.
{منشور {کتیبه کوروش رویکردی عمل گرایانه دارد و برخی از پیشنهادات آن عینی است. در آن نشانه ای از نظریه پردازی دیده نمی شود. اما در بخش سوم می توان رگه هایی از اصول نظری را یافت که پیشقراول اصول پایه حقوق بشر امروزی اند: آزادی های اندیشه، وجدان و دین، حفاظت از غیرنظامیان و حفاظت از دارایی ها.
جملاتی نظیر "کوروش، پادشاه، پرستنده" ماردوک نشان دهنده احترام عمیقی است که کوروش به خدایان بیگانه از خدایان خویش، یعنی خدایانِ شاهِ فاتح، نشان می دهد. او ضمانت می دهد که ملل و افراد تحت حاکمیت او از آزادی معنوی و آزادی انتخاب برخوردار باشند. چیزهایی که در اصل هجده اعلامیه جهانی حقوق بشر پیش بینی شده است.
کوروش اعلام میکند که:
آرتش انبوه من در صلح و آرامش در بابِل رفت و آمد کرد
و او هیچگونه رنج و آزاری در سراسر سومر و آکد روا نشمرد
این سان، کوروش در خلافِ جهت فرهنگِ حاکم زمانۀ خویش حرکت کرد؛ یعنی زمانی که بر این عقیده بودند که احترام به پادشاهان از طریق اعمال و نمایش خشن ترین تنبیهات باید تحقق یابد. نوع برخورد در اعلامیه کوروش منعکس کنندۀ قوانینِ انسانی قرون بیست و بیست و یک و به ویژه در کنوانسیون های لاهه و ژنو است که رفتار نیروهای جنگی را در مناطق شهری به نظم می آورد.
در اعلامیه سخنی بسیار خردمندانه در ارتباط با حقوق اشخاص وجود دارد
تا آنجا که به شهروندان بابِل مربوط می شد … که آنها را (نبونعید) به طرزی (کاملا) نامناسب برای آنها و بر خلاف ارادۀ خدایان به زیردستی درآورده بود، من آنان را از درماندگی رهانیدم و رنج و محنتِ آنان را تسکین دادم
در این جمله به کردار و رفتار غیرانسانی به عنوان باری منفی و سنگین اشاره می شود و این در زمانی است که بردگی – و استثمار و بهره کشی از انسان ها به طور کلی – رفتار و کردار رایجِ زمانه بود. در واقع دموکراسی آتنی نه بردگی را ملغی کرد و نه به بردگان در این “دموکراسی” هیچ حقی داده شد.
در منشور آمده است که، کوروش فرمان بازگشت آوارگان به سرزمین هایشان را صادر کرد. کوروش اعلام کرد که "من هم چنین همگی مردمان آنها را گرد آوردم و به آنان، زیستگاه هایشان را باز گرداندم." این اقدامات به کسانی که خانه هایشان مصادره، و یا از آن ها سلب مالکیت شده و یا از ملک شان اخراج شده بودند مربوط می شد.
منشور هم چنین شامل بخش هایی مربوط به میراث فرهنگی / روحانی است. کوروش اعلام می کند که اشیایِ مقدس را به پرستشگاه هایشان باز گردانده است و به تاراج آن ها پایان داده است. از این نقطه به بعد، او به احیای بُعد روحانی معابد می پردازد. او فرمان می دهد که پرستشگاه هایی که ویران شده اند بازسازی شوند. او می گوید:
من همگی خدایان سومر و آکد را که نبونعید به بابل آورده بود و خشم خداوند خدایان را بر افروخته بود، بار دیگر در زیارتگاه های شان، جایگاه هایی که در آنها خشنودند، اِسکان دادم
کوروش با حمایت از میراث فرهنگی مردم فراتر از حمایت زندگی انسانی – که آن نیز بدعتی در زمانۀ اوست – می رود تا میراث فرهنگیِ ملموسِ آن ها را در بر بگیرد. اگر کوروش با تشویق باورهای مذهبی مردم، جنبۀ غیرملموس میراث فرهنگی / روحانی آنها را گرامی می دارد، با حمایت و بازسازی ستایشگاه ها بُعد ملموس میراث فرهنگی / روحانی را نیز پاس می دارد.
حال پرسش اینجاست تا چه حد می توانیم بر درستی و دقت منشور تکیه کنیم؟ چقدر امکان پذیراست که اعلامیه ابزاری بیش برای تبلیغ شاهنشاه نبوده باشد. آیا حقوق اعلام شده در آن به راستی به عمل درآمده اند؟ در واقع، شواهد تاریخی فراوانی وجود دارند که تاییدی بر عمل و کردار کوروش هستند.
در بخش های آسیب ندیده از منشور کوروش، اشاره ای به دیاسپورای یهودی نمی شود. اما در نوشته های "تالمیودیک" چندین بار به او اشاره شده است. در بخش های زیادی ازانجیل عبری نیز، "یهوه" از عظمتِ کوروش، با استفاده از عناوینی مانند "شبان" و "مسیح" خویش سخن به میان می آورد. انجیل عبری هم چنین نقش کوروش در بازگشت آوارگان و حمایت از میراث فرهنگی آنان را مورد تایید قرار می دهد. کوروش پس از تسخیر بابل، به پنجاه هزار یهودی کمک کرد که آنان به اورشلیم بازگردند و پرستشگاه سلیمان را بازسازی کنند. کوروش سپس دارایی هایی را که آشوری ها و بابلی ها از یهودی ها مصادره کرده بودند به آنان بازگرداند. کوروش با تسهیل و تسریع این بازگشتِ عظیم به اورشلیم، مبتک "بازگشت به صهیون" نیز شمرده می شود.
با وجود برخوردها و جنگ های متعددی که بین ایرانیان و یونانی ها رُخ داده، بسیاری از اندیشمندان یونانی ارزیابی های بسیار مثبتی از کوروش ارائه می دهند. هرچند هیچ کدام از این ارزیابی ها به طور مستقیم در تایید اعلامیه نیستند ولی همگی در آنکه کوروش حاکمی مهربان بود، همچنان که در خود اعلامیه بازتاب دارد، توافق دارند. هرچند منشور در برگیرندۀ انتزاع ها و کلیات اخلاقی نیست، ولی محتوای آن به ما اجازه می دهد که مجموعه ای ازحقوق شهروندان را در آن متمایز کنیم که توسط شاهنشاه به مردم اعطا شده است.
کوروش این حقوق را در زمانی که در اوج قدرت بود اعطا کرد. هیچ انقلاب یا فروپاشیدگی درونی در شاهنشاهی هخامنشی، او را مجبور به واگذاری این حقوق نکرد. کوروش این حقوق را به عنوان سازشی برای نجات شاهنشاهی خود و یا جلوگیری از زیان های بیشتر نداد. کوروش از سوی هیچ الیگارشی، مانند پارلمانی که به منظور افزایش حقوق و قدرت خویش برای تضعیف قدرت پادشاه خیز برداشته است (که در رژیمهایی که به سوی نظام پارلمانی حرکت می کنند دیده می شود) مورد تهدید نبود. در واقع، منشور از سوی شاهنشاهی صادر شده که در اوج قدرت خود بود و حقوقی را که بخشی از حقوق بشر را تشکیل می دهند به مردم اعطا کرد. این ها اصولی هستند که با ایجاد تعهدات و اجبارهایی، تمایلِ اجتناب ناپذیرِ صاحبان قدرت در سوء استفاده از موقعیت شان را محدود می سازد.
اما نباید به کوروش بسان یک شخصیت خدای گونه نگاه کرد؛ او یک فاتح و شاهنشاه بود. او، اما، گونۀ جدید فرمانروا در میان حاکمانِ دوران باستان بود. می توان استدلال و توجیه کرد که سیاست بزرگ منشانۀ کوروش در مورد یهودی ها و اجازۀ بازگشت آنان به اورشلیم حرکتی برای دست و پا کردن متحدانی با هدف تسخیر مصر است و نیز می توان گفت که کوروشاحتیاج داشت که به ساکنان سرزمین های فتح شده قول هایی بدهد تا قدرتش را تحکیم بخشد.
اما در آن هزاره های به دور از استانداردهای جهانی و اخلاقی، هیچ چیزی مانع از پشت پا زدن او به قول هایش در فردای استقرار قدرتش– که بزرگ ترین قدرت زمانه بود – نمی شد. به جایِ آن اما کوروش از با خاک یک سان کردن بی رحمانۀ شهرهایِ فتح شده، سلب کامل دارایی خصوصی و میراث معنوی، اخته کردن مردان، فروش زنان و کودکان و تجاوز به آنان و پاکسازی قومی مردم پرهیزکرد. برخلاف سیاستِ اسکندر مقدونی در یونانی سازیِ سیستماتیک ملت های به زیر سلطه کشیده شده از طریق تحمیل زبان و فرهنگ یونانی و نامگزاری مجدد شهرها به بنام خودش، کوروش در حوزۀ معنوی و فرهنگیِ مردم دخالت نکرد. علامه طباطبایی، یکی از سرشناسترین متفکران شیعه در قرن بیست، بر مبنای رفتار بزرگ منشانۀ کوروش با یهودی ها، مطرح میکند که "ذوالقرنین" قرآن کسی نیست بجز کوروش.
اگر کوروش این چنین رفتار نکرده بود، خاطرۀ او با چنین انسانیتی در ذهن مردم، چه ملل تابعِ او و چه ملل آزاد شده توسط او، نقش نبسته بود. ارزیابی مثبت از کردار کوروش در طول هزاره ها در تایید آن است که اعلامیه [کتیبه کوروش] نتیجۀ گران بهای خوشه چینی یک فرمانروا (کوروش) از میوه های فکری یک اندیشمند (زرتشت) است. منشور در واقع یکی از نتایج مبارزات برابری طلبانه در جهان باستان بود یا می توان گفت که منشور شکلی پیشتاز از اعلامیه جهانی حقوق بشر است که توسط یک فرمانروا به مردم زیرسلطۀ خود اعطا شده است.
شوربختانه، بیشترین چیزی که آموزشِ رایج در بارۀ رابطۀ حاکم و محکوم در چنته دارد تلاش برای دستیابی به قدرت برای خودِ قدرت است که اسطوره هایی نظیر سزار، چنگیزخان ها، تیمورلنگ و ناپلئون از آن جمله هستند. اگر "عظمت" اسکندرمقدونی بررسی شده است، این بیشتر ناشی از جذابیتی است که توسعه طلبی دارد. در مقابل، آموزش رایج فضای کمتری را به پیام هایِ انسانی امثال کوروش اختصاص می دهد. این شاید از نادانی و یا فقدان علاقه و یا هر دو ناشی می شود.
به این ترتیب، هدف عمدۀ آموزش حقوق بشر باید تصحیح ارزیابیِ به شدت تبعیض آمیزی باشد که تمدن های "دیگر" را به دلیل ناتوانی مادرزادی از درک اصول حقوق بشر عاجز می داند و آنها را همیشه نیازمند رایزنی اخلاقی مباشران "آره اوپاگوس" میداند تا بتوانند متمدن شوند. به این ترتیب، آموزش حقوق بشر باید مفاهیم برابری خواهانۀ تمدن های"دیگر" را نیز جداً مورد توجه قرار دهد. در آن صورت، "دموکراسی آتنی" و منشور "کوروش" هر دو، بدون شک، تنها دو قطره در اقیانوس بیکران آرمان های حقوق بشری خواهند بود. تنها در آن زمان است که ابهام موجود پیرامون جهان شمول بودن حقوق بشرمی تواند برداشته شود.
کمیته بین المللی نجات پاسارگاد