درسی که کوروش به ما میدهد
از: رامین کامران
تجمع امسال مردم در کنار آرامگاه کورش چنان وسیع بود که به سرعت در سرفصل خبرهای مربوط به ایران جا گرفت ـ به استثنای سایت بی بی سی.
اهمیت واقعه بسیاری را به واکنش واداشت، از جمله آنهایی را که به سائقۀ ارادت انحصاری به اسلام، یا محض تقلید از برخی روشنفکران تلویزیونی اروپایی، اصولاً با هر نماد میهنی عناد میورزند. از انقلاب اسلامی به این سو که نوعی توجه غلو آمیز و ناموجه به نمادهای مذهبی، به محور گفتار روزنامه نگارن کم اطلاع و مستشرقان کم دانش، تبدیل گشت و به این ترتیب، سنجیده و نسنجیده، به یاور گفتار ایدئولوژیک و یاوۀ اسلامگرایان تبدیل شان نمود، تا به امروز، نوعی بی اعتنایی به ایران، به نمادهای میهنی و به بستگی مردم به ایران و به اهمیت عمیق و اساسی و پایدار این بستگی در طول تاریخ، رواجی بی معنی و بی موضوع گرفته بود. این سخنان مضحک که پیوند مردم ایران به وطن شان وجود خارجی نداشته، یا اینکه اختراع این مستشرق یا آن حکومت استبدادی است، کم نوشته و گفته نشد. کسی هم زحمت پاسخ به این پرسش ساده و بدیهی را به خود نمیداد که اگر این بستگی وجود نداشته، چطور ایران توانسته قرن ها دوام کند و چه شده که هر وقت دولت ایران در شکستی جنگی نابود شده، همین مردمی که قرار بوده مقهور و منکوب آن باشند، با جان و دل کمر به بازسازی آن دولت، یعنی بازسازی کشور ایران بسته اند.
حتی کسی به این نکتۀ روشن و بارز و معاصر توجهی نکرد که اسلامگرایان از هنگامی توانستند پایۀ مردمی خود را توسعه بدهند که خمینی با کاپیتولاسیون مخالفت ورزید و به این ترتیب یکی از مضامین عمدۀ ناسیونالیسم ایرانی را با بهره برداری از موقعیت، تصاحب نمود. از آن روز تا انقلاب اسلامی، که استقلال از نفوذ آمریکا را شعار کرد، و جنگ ایران و عراق که اگر برای حکومت مذهبی بود، برای مردم میهنی بود و داستان انرژی اتمی، اسلامگرایان با سوء استفاده از بستگی مردم به میهن شان، توانسته اند خود و رژیم شان را سر پا نگه دارند. توانی که اسلام برای بسیج مردم داشته و دارد، همیشه محدود بوده و جایی توانسته به طور مؤثر عمل کند که خمیر مایۀ وطنخواهی به آن توان داده است.
امروز که مردم کورش را به مرجع و نماد تاریخی مخالفت خویش با نظام اسلامی تبدیل کرده اند، برخی به خود آمده اند و متأسفانه بعضی هم از سر عناد می کوشند تا به این حرکت انگ افراط گرایی بزنند که به آن نمی چسبد. تصویری که تاریخ و نه افسانه، از کورش به ما عرضه میکند، با همۀ ابهامی که دارد، به جهان گشایی ختم نمی شود. جهان گشایان بسیار در ایران بوده اند که هیچکدام چنین اقبالی بین مردم ندارند. آنچه از کشورداری کورش برای ما به جا مانده، به صراحت مباین روش کشورداری امپراتوری های بابل و آشور است که کورش بر حیات شان نقطۀ ختام گذاشت، و عبارت است از احتراز از برده داری، رواداری مذهبی که نمادش منشوری است که برخی، بدون دقت در مطلب، اعلامیۀ حقوق بشرش می خوانند و در نهایت، نرمش در برابر تفاوت های اقوام مختلفی که جز به این ترتیب نمی شد در شاهنشاهی وسیع هخامنشی گرد هم بیایند. داستان نه داستان باستان رایی توهم آمیز است و نه سلطنت طلبی بی موقع؛ موضع گیری در برابر آن هویت مذهبی ـ سیاسی است که نظام فعلی با نزدیک چهل سال کاربرد خشونت کوشیده تا به ایرانیان تحمیل کند و موفق هم نبوده. کورش کهن ترین نمادی است که می توان برای ارج نهادن به رواداری و حرمت تنوع در تاریخ ایران یافت. امروز این ارزش ها قالب جدیدی برای تحقق می طلبد، اما نمادهای کهن همچنان برای بیان شان کارآمد است.
نصیحت به احتراز از افتادن در دام گفتارهای افراط گرا، نصیحت بجایی است. ولی این را هم باید در نظر داشت که نه تصویر تاریخی و نه تصویر افسانه ای کورش چنین درسی به کسی نمی دهد و اگر کسی خواست به چنین راهی برود، نمی تواند مدعی شود که کورش را سرمشق کرده است.
9 آبان 1395
برگرفته از سايت ایران لیبرال
کميته بين المللی نجات پاسارگاد