پيوند به خانه

 

در آستانه ی 28 مرداد به جای آفرین و نکوهش از خود بپرسیم

   

       مزدک بامدادان

    فردا 28 امرداد ماه است و چند روزی است که واژگان «ننگین»، «انگلیسی-امریکایی»، «زنان خیابانی» و مانندگان آنها به فراوانی در نوشته‌ها پدیدار شده‌اند. شاید یکبار هم شده بد نباشد بجای پرداختن به چهره‌ها، چهره‌هایی که سالهاست در خاک شده‌اند، اندکی نیز به ساختارها بپردازیم: سه چهره برجسته سیاست ایران در نیمه نخست سده چهاردهم خورشیدی به میدان آمدند و مهر خود را بر سرنوشت ایران فروکوفتند. هرسه آنان گرایش سترگی به این داشتند، که «فرمانده کل قوا» باشند و ارتش را بزیر فرمان خود بگیرند، هرسه آنان مجلس را نه خانه امید ملت، که ریگی در کفش خود می دیدند و آن را تا بدانجا ارج می نهادند که به کار سیاست شان بیاید.

    رضا شاه که بخودی‌خود فرمانده ارتش بود، اندکی پس از نشستن بر تخت، همان مجلسی را که او را بدان جایگاه رسانده بود، از کار انداخت، تا بتواند به ساختن ایران بپردازد. او فرمان می‌داد و فرمانش به انجام می‌رسید، بی‌آنکه نیازی به رای مجلس باشد.

     محمد رضا شاه نیز که بزرگ ارتشتاران بود، پس از 28 مرداد مجلس را از کار انداخت و آن را به انجمنی گوش بفرمان فروکاست، تا بی‌دردسر ایران را بسوی دروازه‌های تمدن بزرگ ببرد. ولی آیا آن چهره سوم کاری جز این کرد؟

    مصدق رو به حاج علی رزم‌آرا فریاد برآورد: «اگر شما نظامی هستید، من از شما نظامی‌ترم، همینجا شما را می‌کشم» رزم‌آرا اندکی پس از این سخنان کشته شد و همان مجلسی که مصدق نماینده آن بود، کُشنده او خلیل طهماسبی را بخشید، زیرا «رزم‌آرا مهدورالدم شناخته شد». با این کار راه بر نخست‌وزیری مصدق گشوده شد و او که همانند آن دو چهره دیگر مجلس را نه قاتق نان، که قاتل جان می‌دانست، از مجلس درخواست «اختیارات ویژه» کرد، تا بتواند بی‌دردسر کار فرومانده ایران را بسامان کند.

    همچنین او نیز بمانند آن دو چهره دیگر خواهان فرماندهی کل قوا بود و آن را شرط پذیرش نخست‌وزیری خود کرده بود. سرانجام مصدق با همین مجلس به حاشیه رانده شده نیز از سر ناسازگاری درآمد و آن را با روشی قانون‌شکنانه منحل کرد.

     بدینگونه درب مجلس شورای ملی که دستآوردی سترگ از جنبش مشروطه بود، هربار که کسی خواست دست به کاری کارستان بزند، بسته شد. ولی مصدق از آنجایی که بوارونه آن دو تن دیگر «قهرمان ناکام» ما بود، به جایگاه سیدالشهداء فرارُست و هم امروز نیز چهره ای قدیس گونه دارد.

    شاید بد نباشد یکبار هم که شده دست از نفرین و آفرین و پرستش و نکوهش برداریم و از خود بپرسیم، چرا مجلس حتا هنگامی که شاه هیچکاره بود نیز، هرگز نتوانست به جایگاهی که پیشروان مشروطه برای آن اندیشیده بودند برسد؟

از فیس بوک مزدک بامدادان

بنیاد میراث پاسارگاد

www.savepasargad.com