|
یادهایی فراموش نشدنی از ماجرایی تلخ و شیرین
شکوه میرزادگی همه ی ما آدم ها در هر قشر و گروه و طبقه ای از زندگی اجتماعی که باشیم، به نسبت کار و وضعیت خودمان، فراز و فرود ها و غم و شادی هایی را تجربه کرده ایم. اما معمولا معدود تجربه هایی از این دوران ها هستند که دایم با ما و به یاد ما می مانند. یعنی شادی ها و غم هایی هستند که شیرینی و تلخی شان در جان ما چنان نشسته که گویی زمان از آن ها نمی گذرد و همیشه تازگی دارند. برای من یکی از تجربه های فراموش نشدنی زندگی اجتماعی ام ماجرای آبگیری سد سیوند است. ماجرایی که سیزده سال پیش، درست در همین روزها اتفاق افتاد. اواخر فروردین 86 (2007) حکومت اسلامی حاکم برسرزمین مان دستور آبگیری سدی را داد که نه تنها هیچ اهمیت سازنده ای با خود نداشت، بلکه در ظرف چند روز تنگه بلاغی و محوطه هایی مملو از بهترین میراث های فرهنگی و تاریخی ایرانزمین را به زیر آب برد. حکومت اسلامی در زمانی این فرمان را صادر کرد که مردمان فرهنگ دوست سراسر جهان، و موسسات مربوط به حفظ میراث فرهنگی کشورهای مختلف، و حتی سازمان های حقوق بشری مخالفت خود را با آن اعلام کرده بودند. اما این تازه اول ماجرا بود زیرا همانگونه که کارشناسان متخصص در امور محیط زیست پیش بینی کرده بودند، این آبگیری اثرات ویرانگرانه ای بر تالاب ها، رودها، و زمین های کشاورزی و به طور کلی محیط زیست آن منطقه نیز بر جای گذاشت. اثراتی که تا همین امروز و اکنون نیز مردمان با آن دست به گریبان هستند. یادم می آید در هفته ی قبل از آغاز آبگیری که در سی ام فروردین 86 انجام شد، ایرانیان زیادی در سراسر جهان در اضطراب و جوش و خروشی فراموش نشدنی به سر می بردند. شعارها و شعرها و اشک ها در همه جا جاری بود. صدها بلاگ و وب سایت و رادیو و تلویزیون در ایران و خارج از ایران به طور مداوم خبرهای مربوط به به آبگیری سد سیوند و نگرانی از احتمال ویرانی پاسارگاد را منتشر می کردند، هفته ها بود که جوان ها و دوستداران میراث فرهنگی با پلاکارت هایی که در دست داشتند، در خیابان ها به این طرف و آن طرف می دویدند و به هر کس و ناکسی در حکومت متوسل می شدند و یا مردمان را به همراهی دعوت می کردند. و در خارج کشور، ما و همراهان و پشتیبانان بنیاد میراث پاسارگاد، ماه ها بود که در مقابل موزه ها و کتابخانه ها و دانشگاه ها، به مردمان غیرایرانی از اهمیت بنای جهانی پاسارگار و دهش های شخصیتی که در آن خفته بود می گفتیم و از آن ها برای نجات آرامگاه کوروش امضا می گرفتیم. با همه ی مبارزات، و با همه ی پشتیبانی های جهانی، ما دوستداران میراث فرهنگی نتوانستیم از آبگیری جلوگیری کنیم، و بسیاری از داشته های تاریخی مان را از دست دادیم، زیرا در مقابلمان حکومتی تهی مغز، واپسگر، و فرهنگ ستیز نشسته بود، اما با این همه ما پیروز شدیم زیرا توانستیم از طریق سازمان یونسکو حکومت را وادار کنیم تا آبگیری را 25 متر کمتر از آن چه که قرار بود، انجام دهد. و همین امر سبب شد که آرامگاه کوروش و برخی از بناهای محوطه ی تاریخی پاسارگاد از رطوبت زدگی و نابودی نجات پیدا کرد. علاوه بر این و در کنار همه ی رنج ها و از دست دادن ها، ماجرای آبگیری نابخردانه سد سیوند یک نتیجه مثبت و مهم نیز داشت و آن بوجود آمدن نوعی آگاهی گسترده بود نسبت به میراث فرهنگی و تاریخی سرزمین مان. و به دنبال آن همدلی و همبستگی هوشیارانه یک ملت بود در جریان اولین مبارزه ی مدنی علیه حکومت اسلامی حاکم بر ایران. این مبارزه که از اوایل سال 1384 شروع و تا بهار 1386 (2005 - 2007) ادامه داشت جنبشی را رقم زد که برخی از جامعه شناسان آن را «اولین جنبش فرهنگی دوران معاصر ایران» نام نهادند.* از آن پس برای من، به عنوان یکی از عاشقان فرهنگ ایران، فقط تلخی آن آبگیری و فدا شدن بخش های کم نظیری از تاریخ سرزمین مان نبوده، که در خاطرم هک شده، بلکه شیرینی بوجود آمدن جنبشی نیز بوده، که از دلش هزارها کوشنده ی حفظ میراث فرهنگی و محیط زیست بوجود آمدند. انسان هایی پیشرفته، مدرن، و با درکی درخشان نسبت به اهمیت و ارزش های میراث فرهنگی و طبیعی و محیط زیست. انسان هایی که با فدا کردن آزادی و یا حتی جان خویش جنبش فرهنگی معاصر سرزمین مان را زنده نگاهداشته اند. و یقین دارم که این دو خاطره در ذهن تاریخ فرهنگی سرزمین مان نیز ماندگار خواهد ماند.
یادداشت های آخر هفته فروردین 1399 (هفدهم آوریل 2020) ------------------------------------------------------- بنیاد میراث پاسارگاد
|