چرا اسلامهراسی جرم نیست
هانری پنا روایز فیلسوف فرانسوی
ترجمه علی شبان
ماجرای سخنرانی هانری پِنا رُویز، فیلسوفِ فرانسوی، روزنامه لوموند،
پیش ازخواندنِ مقاله ی هانری پِنا رُویز «۱»، فیلسوف و نویسندهِ فرانسوی، بایسته است که در چند سطر، آنچه را که در پایانِ تابستانِ امسال و در پی سخنرانی پر غوغای وی رخ داده، به اشاره آورده شود.
هانری پنا رویز، فیلسوفِ مارکسیست فرانسوی که سه کتابِ خود را به این اندیشمند بزرگِ سده ی نوزدهم میلادی اختصاص داده است، در گردهم آئیِ حزبِ چپِ فرانسه « فرانسهِ تسلیم ناپذیر»،در بیست و سوم ماه اوتِ امسال، بدنبالِ یک سخنرانی زیر عنوانِ «سه راهنمای لائیسیته »، در شبکههای اجتماعی و غیرآن، برچسبهای نا روای راسیست و ضدِ مسلمان را از آن خود کرد.
وی در بخشی از این سخنرانی میگوید : « ما حق داریم که اَتئوفوب (خدا ناباور هراس) ، اسلاموفوب(اسلام هراس) و یا کاتولیکوفوب( کاتولیک هراس) باشیم ولی بر عکس، حق نداریم مردان و زنانی را که مسلمان، کاتولیک و یا خدا ناباورند، طرد کنیم. راسیسم، به زیرِ سئوال بردنِ یک ملت ویا یک فرد به آنچه که هست، میباشد و این جرم است. همانگونه که ضد مسلمان بودن هم خلاف و خطاست. انتقادِ از اسلام، کاتولِسیسم و یا مکتبِ انسان گرای خدا ناباور، جرم نیست.»این فیلسوف و مدافعِ بی قید و شرطِ لائیسیته ( نا آئین گرائی )، چنین ادامه میدهد : « باید بینِ انتقاد از آئین های مذهبی و نپذیرفتنِ انسان هائیکه به آن مکتبها ایمان آورده اند، فرق گذاشت. نا گفته پیداست که عربوفوبی ( عرب هراسی ) طبیعتاً ممنوع ست. ولی آنهائیکه خواستند تهمتِ نژاد پرستی به من بزنند، تنها به یک قطعه از سخنرانیم تأکید ورزیدند و بر آن انگشت گذاشتند، و آن اسلام هراسی ست.»
در پی سر و صداهای فراوان و ناسزا گویی های بی حد وحساب، این فیلسوف و مبارزِ لائیسیته ناچار به پاسخگوئی به این اتهام ها شد و درگفتگوئی با روزنامه فیگارو در ۲۹ اوت ۲۰۱۹ هنگامی که از او می پرسند چرا و بوسیله چه کسانی این کج فهمی و درهم برهمی ازبافت و متنِ سخنرانی تان پدیدار شده، میگوید «شک ندارم که امروزه پارهای از مارکسیست های قدیمی میخواهند به شکلی، مسلمان ها را به چشمِ پرولتاریای نو نگاه کنند که، همه باید با دلسوزی و رافتِ ویژه ای به آنها بنگرند.» سپس چنین ادامه میدهد : ولی من شخصاً دلیلی بر این نمیبینم که چون مسلمانها در اکثر موارد قربانی ی راسیسم و یا از خود بیگانگی هستند، ما هم خود را مجبور به قبولِ نوعِ دیگری از قید و بند های نا پذیرفتنی در اسلام چون پوششِ تن و بدن زنان و اجبارشان به رعایت آن کنیم. البته در هر سه مذهبِ دارای کتاب به همین مسأله بر میخوریم.» او در پاسخ به این سؤال که امروزه هیچ زنِ مسیحی مجبور به رعایت حجاب نیست، میگوید : « مطمئننا، زیرا یک دگرگونی و پیشرفت در کریستیانیسم به ثمر رسیده است. ولی فراموش نکنید که در پیسِ تارتوفِ مولیر از دورین خواسته شد «که پستان هایش را بپوشاند، تا جان ها از آسیبِ آن در امان بمانند. » من بر این باورم که بینِ کریستیانیسم و اسلام، تفاوتی در ماهیت نیست، بلکه یک تفارقِ تاریخی ست. علمِ تفسیر و تاویل شناسی(هرمنوتیک) در اسلامِ قرنِ دوازده و سیزده میلادی در عصرِ ابن رُشد( ۱۱۲۶-۱۱۹۸- فیلسوف و دانشمندِ الهیات) توانست خودی نشان دهد ولی امروزه با چیرگی بنیاد گرایان اسلامی، دست یابی به آن امکانپذیر نیست.
***
در زیر مقالهء هانری پِنا رویز را که ۲ سپتامبر ۲۰۱۹ در روزنامه لوموند منتشر شده است، میخوانید.
اتهامِ نژاد پرستی و ناسزا گویی ها در ملاء عام، مرا به خاموشی و سکوت نخواهد کشاند. بکار گیری کلمات با انگیزه ی بی آبرو کردنِ فردی و زخمی کردن او، کاری ست بیهوده ولی میتواند طاقت بُر و درد آور باشد. آنچه را که در ۲۳ اوت در شهرِ تولوز در جنوبِ فرانسه رخ داد، این بود که من در گردهم آئی حزبِ « تسلیم ناپذیر فرانسه» و به دعوت دوستی در آن حزب، به گستره ی رهائی بخشِ لائیسیته و اهمیت آن در پیشگیری از انحرافِ مذهب و اراده ی سُلطه گر آن بر تن ها و آگاهیها ی انسان، سخن به میان آوردم. در این رهرو، بینِ قصد و نیتِ نژاد پرستانه، که انسان ها را هدف قرار میدهد و انتقادِ از ادیان که تنها انگیزه اش برخورد با آئین های مختلف ست و نه انسان ها، مرز بندی قائل شدم. بدون آنکه بخواهم خود را درگِل و لای جنگ بر سرِ کلمه ها اسیر کنم، سعی برآن داشتم که تا با بیشتر استحکام بخشیدن به مبارزه علیه نژادپرستی، آنرا از آنچه که نیست، متمایز نشان دهم. و بهنگام بحث و گفتگو با حاضران در این کنفرانس، هیچگونه جدل و جدالی پیش نیامد. تا اینکه کارِ کثیفِ سلاخی کردن گفتمان هایم که بطور هدفمند برای نابود کردنِ روحیهام تدارک دیده شده بود، آغاز شد.
اسلاموفوبی، ژودایسموفوبی، کاتولیکوفوبی، اَتئوفوبی، نشان گرِ راسیسم نیستند، بلکه آزادیِ انتقاد از یک نگرشِ جهانی ست که میتواند حتی به ردِ کامل آن منجر شود. دریغا که جا افتادنِ نامناسبِ پسوندِ «فوبی» ( هراس) در افکار عمومی، آسیب رسانِ این آزادی شده است. ولیکن اگر بکارگیری این پسوند، منتهی به رد و طردِ شخص ویا اشخاصی باشد که اعتقاد به هر یک از این آئین ها دارند، در اینجا واردِ حوزه ی خطا و جرم میشویم که باید قانوناً به آن رسیدگی شود. عربوفوبی، مسلمانو فوبی بر آمده از راسیسم است چرا که انسانها را آن طور که هستند، نشانه میگیرد. همجنسگرا هراسی نیز جرم است زیرا فردِ انسان را آنطور که هست، مطرح میکند. باید بین راسیسمِ ضدِ مسلمان و ردِ اسلام، فرق گذاشت، چرا که نگاهِ نخستین، به افرادِ معتقد به یک آئین میپردازد ولی نگاه سپسین،تنها به آنچه را که آنها به آن ایمان آورده اند، اشاره میکند وهر کسی میتواند با آن مخالفت کند. رویهء های حقوقی این وجه تمایز را به خوبی به رسمیت شناخته اند، بر خلاف فرهنگهای لغت که این تفاوت راموشکافانه بررسی نکرده اند.
آزادیِ ایمان آوردن ، امری قابلِ احترام ست، ولی آنچه را که به آن معتقدیم، میتواند موردِ انتقاد دیگران قرار گیرد. اینکه بگوئیم شخصی با اعتقاداتش در هم آمیخته است و این جزئی از وجود او شده است، در اینجا به جزم گرائی روی آورده ایم. و این همان چیزی ست که مارا از رواداری (tolérance) نسبتِ به هر اندیشه و آرائی در جامعه دور میکند. نمیخواهم بشنوم که بگویند ستمدیده ها قادر به تمیز دادن آن نیستند. زیرا اینگونه نگاه و نظر از مرحله ی دلسوزی ، به بیراهه ی سر فرودآوردن در برابر شان، منحرف میشود. و لی باید با هر نوع ستم و نیروی محرکه آن مبارزه کرد : باید از حقوقِ جویندگانِ کار و مسکن که بتوانند تقاضا ها ی شان را بی نام و ناشناس بفرستند تا موردِ تبعیض قرار نگیرند؛ و یا از ایجادِ کلاسهای آموزشِ مدنی برای جلوگیری از اشاعه ِ نژاد پرستی دفاع کرد. نا گفته پیداست که کاربردِ کلمهِ «نژاد» در موردِ انسان ها، بی معناست. و نیز باید برای ساختار شکنیِ ایدئولوژیِ برتری طلب و تهوع آورِ صاحبانِ سرمایه که اکثراً در جهتِ منافع شان میباشد، لحظهای از پا ننشست.
مبارزه علیهِ نژاد پرستی پایهء محوریِ زندگی من در کنارِ مبارزه ام برای دفاع از لائیسیته، عدالتِ اجتماعی، برنامهریزی و نوآوری در زمینه ی محیطِ زیست بوده است. ایده ی زیبای جمهوری، خود را در پیوستگاه ِ این تعهدات پیدا میکند. حاکمیتِ قانون تنها وسیلهای است که میتواند آزادی انتخابِ هر عقیده و مسلکی را تضمین کند. داشتنِ آزادی برابر، مستلزمِ رعایت دوجانبه از این آزادی ست. و این را نباید از نظر دور داشت که « هر انسانی شکلِ کاملی از شریطِ انسانی را در خود دارد.» ( مونتاین،Montaigne فیلسوف فرانسوی ۱۵۳۳-۱۵۹۲) بر خلافِ اجتماعِ اقلیتها ی قومی و مذهبی، که به سنتهای غالباً پسرونده گردن می نهند، جمهوری با فراهم آوردنِ حقوقِ برابر برای رعایتِ آزادی همگان، سعی بر آن دارد تا به این امر مهم، اعتبارِ بخشد. و براین پایه بود که ژُرِس Jaurès (سیاستمدارِ سوسیالیستِ فرانسوی - ۱۸۵۹-۱۹۱۴)، جمهوری را نه تنها لائیک بلکه با آزادی های اجتماعی میخواست. نسبت دادن ِ ترویجِ نابرابری اجتماعی در ارتباط های جمعی به لائیسیته، به بیراهه رفتن در تشخیصِ مشکل و پیدا کردنِ راهِ حل آن است. واین همان چیزی ست که ( «۲» des indigènes de la république ) در جمهوری فرانسه، لائیسیته را یک « نژاد پرستیِ دولتِ فرانسه» می نامند. کج خلقی و بد دهنی که نثارِ آرمان ِ لائیک میشود،چیزی جز یک اشتباه نیست و بیانگرِ شور و هیجانِ غم انگیزی ست که از دایره ی خِرد پا به بیرون نهاده است.
زنان، همجنسگرایان، خدا ناباوران و آن دیگران، میدانند که آزادی و رهائیشان را مدیونِ قانون مدنی هستند، چرا که اگر قانونی مذهبی در کار بود، با تقدس بخشیدن به آن و تمایل آن به واپسگرائی، از این آزادی خبری در میان نبود. و بی جهت نیست که کارل مارکس در کتابش « جنگِ داخلی در فرانسه » به کمونارد ها تبریک میگوید که در۱۸۷۱ توانسته بودند امورِ دولت و کلیسا را از هم جدا کنند. و نیز بی جهت نبود که او مبارزه علیه ی راسیسم در آمریکا را از وظایفِ طبقه ی کارگر دانسته بود. مارکس میگوید : هر آنگاه که طبقه ی کارگر بتواند خود را از بهره کشی توسط سرمایه داری رهائی بخشد، بشریت را از قید و بند رها خواهد کرد. و نلسون ماندلا، مبارزِ جهانشمول، درمبارزه اش علیه آپارتاید، و ضمنِ دفاع از حقوقِ سیاهان، هر گونه سلطه گری وارونه را شدیداً رد میکرد.
آنهائیکه امروزه بر این باورند که با تهمت زدن به من و بکار گیری فحش وناسزا میتوانند شور و هیجان را جانشینِ استدلال و منطق کنند، به ناتوانی خود اقرار کرده اند. آنها از اندیشیدن شانه خالی میکنند و این دلیل بارزی ست که من برای دفاع و بیانِ آنچه را که رسالتش را به عهده گرفتهام،از پا ننشینم. « سنتِ ستمدیدگان »، همان مفهومی را که والتر بنیامینwalter Benjamin (فیلسوف آلمانی- ۱۸۹۲-۱۹۴۰) گرامی میدارد، راهنمای من است. اندازه گیری تمدن هر جامعه ای، سرنوشتی ست که آن جامعه به درمانده گان خود اختصاص داده است.من تسلیم ناپذیر بوده و تسلیم نا پذیر باقی خواهم ماند.
***
پانویس ها:
۱- Henri pena ruiz نویسنده و فیلسوف هفتاد و دو ساله ی فرانسوی، فرزند یک مهاجرِ اسپانیولی ست که در آغازِ قرنِ بیستم به فرانسه آمد. این استادِ عالی رتبه ی دانشگاه های پاریس، معروفیت خود را مدیون ِ کارهای با ارزشی ست که در زمینه ی لائیسیته در فرانسه ارائه داده است . وی، در عین حال، عضوِ کمیته ی ملی پیشنهاد دهندهِ لائیسیته و عضوِ کمیتهِ ی بررسی طرحِ قانونِ ممنوعیتِ هر نوع خود نمائی پوشاکی ( از جمله روسری، صلیب و.. ) در مدارسِ فرانسه بوده است. از کتاب های او میتوان، تاریخِ لائیسیته (۲۰۰۵) و دیکسیونرِ عاشقان ِ لائیسیته ( ۲۰۱۸) ، که جایزهِ کمیتهِ رِپُوبلیک را از آن خود کرده است، نام برد. وی در سالِ ۱۹۷۲ عضوِ حزبِ کمونیستِ فرانسه شد ولی پس از چندی، نتوانست روشِ استالینی مدیران آنرا تحمل کند و از آن خود را کنار کشید.
۲- parti des indigènes de la république این حزب از سالِ ۲۰۰۵ فعالیت خود را در فرانسه آغاز کرد. هواداران آن خود را قربانیانِ پُست کلونیالیسم ( پسا استعماری ) میدانند و مبارزات خود را با تکیه به اسلام، ضد نژاد پرستی ، ضد استعماری و ضد امپریالیستی میخوانند. ولی عقیده ی بسیاری گواه بر این است که این حزب، ضدِ فمنیسم و یهود ستیز میباشد و برآیندی از اسلامو گوشیست ( چپ های اسلام گرا) است. در حالیکه بخشی دیگری بر این باورند که افکارشان را بد تفسیر کرده اند.
برگرفته از خبرنامه گویا
بنیاد میراث پاسارگاد