Save Pasargad Committee |
سایت رسمی بنیاد میراث پاسارگاد
|
نسب شناسی حاجی فیروز
اکبر معارفی
پژوهشگر تاریخ ایران
شاید نتوان به جرات در مورد منشاء پیدایش حاجی فیروز ادعایی مطرح کرد که مورد توافق همه پژوهشگران قرار بگیرد. ولی با توجه به اطلاعات موجود می توان چند گامی به شناخت ریشه و اصل این شخصیت دوست داشتنی که فرا رسیدن نوروز را وعده می دهد نزدیک تر شد. شاید برخی شواهد نسب نامه حاجی فیروز را بتوانیم در خارج از ایران جستجو کنیم.
می دانیم دین میترایسم برای چند قرن گسترده ترین دین در قلمرو دولت روم بود. یکی از عوامل اصلی اشاعه آن، جذب اقوام ایرانی سرمتی و آلان در ارتش روم بود که دین و آیین شان را در قرارگاه های ارتش روم از شرقی ترین نقاط اروپا تا جزیره انگلیس و شمال آفریقا گسترش داده بودند. برای چند قرن آیین میترایسم دین برتر اروپا بود. با گرویدن کنستانتین اول به مسیحیت در 313 میلادی و اعلام آن به عنوان دین رسمی، هنوز بسیاری از مردم روز تولد میترا را جشن می گرفتند و کلیسا بعد از سه قرن برای مسیحی کردن این جشن، 25 دسامبر را روز تولد عیسی مسیح اعلام کرد. بنابر این طبیعی است که برخی عناصر دین میترایسم و یا مراسم مربوط به آن وارد جش و آداب کریسمس شده باشد. برخی از این عناصر شناخته شده اند و برخی دیگر در غبار تاریخ فراموش شده اند. یکی از این عناصر احتمالا پیتر سیاه است که شباهت های زیادی با حاجی فیروز دارد.
کریسمس آنطور که در کشورهای اسکاندیناوی جشن گرفته می شود دارای دو شخصیت است: بابانوئل و پیتر سیاه. پیتر سیاه شخصیتی است که مردم عادی اروپا به سبب دلبستگی به سنت های غیر مسیحی باستانی به جشن کریسمس در کنار بابانوئل افزودند. [1] او در کشورهای اسکاندیناوی همراه با بابا نوئل دیده میشود. هم او است که از دودکش ها وارد خانه شده و هدایای کودکان را به آن ها می دهد.
برای فهم دقیقترِ قدمت حاجی فیروز، نخست باید شباهت هایش را با پیتر سیاه بررسی کنیم. هردو چهره سیاه دارند لباس و کلاهی قرمز به سر می گذارند و خویشکاریشان در این جهان شاد کردن کودکان است. اگر چه از گذشته تاریخی دگرگونی پیتر سیاه هم اطلاعات زیادی باقی نمانده است آنچه که بطور قطع می دانیم باستانی بودن آن است. در سایت تاریخ پیتر سیاه می خوانیم:
"پیتر سیاه ، یاور سنتاکلاوس، قدمتش به دوران پاگانیسم (قبل از مسیحیت) می رسد. از آنجا که کلیسا قصد زدودن سنت پاگان ها را داشت، شخصیت سنتاکلاوس را وارد جشن کریسمس کرد. در همین زمان شخصیت پاگان پیتر سیاه یاور سنتاکلاوس شد. در هلند همچون سراسر اروپا سنتاکلاوس در کنار خود یاوری دارد که معمولاً سیاه پوست است. کلیسای مسیحی با وارد کردن بابانوئل در جشن کریسمس قصد از میان بردن سنت های پاگانیسم را داشت. ولی این کاری چندان آسان نبود چون سنت های باستانی بسیار تنومنداند و مردم به آسانی از آن ها دست نمی کشند. لذا کلیسا برای برتر نشان دادن مسیحیت، پیتر سیاه را مجبور کرد که به نشان مطیع بودن زنجیری به خود ببندد." [6]
مقایسه بین حاجی فیروز و پیتر سیاه فقط برای نشان دادن محتمل بودن ریشه مشترک باستانی این دو است. هر دو چهره ای سیاه و بدون ریش دارند، با پوشیدن لباسی غیر عادی و حرکاتی خنده دار کارشان شاد کردن مردم است. لذا این فزضیه که ریشه پیدایش حاجی فیروز به دورانی پس از اسلام مربوط بشود بسیار نامحتمل جلوه می کند. البته برخی تغییر و تحول های شخصیت حاجی فیروز را پس از اسلام هم نمی توان نفی کرد.
ریشه باستانی حاجی فیروز را در کجا می توان یافت؟ دکتر شروین وکیلی در "تبارشناسی حاجی فیروز" می نویسد:
"پدیدار شدن حاجی فیروز در کوچه های شهر همزمان است با پنج روز آخر سال و این همان است که در ایران پیش از اسلام هَمّسْپَهدیم نامیده میشده و نوعی جشن بزرگداشت مقام درگذشتگان بوده است. همسپهدیم در لغت به معنای به حرکت در آمدنِ همه ی سپاهیان است و فرض بر آن بوده که روان مردگان نیکوکاری که طی سال درگذشته اند، در این پنج روز پایانی سال از بند گیتی رهایی مییابند و به مینو حرکت میکنند تا همچون جنگاورانی در سپاه اهورامزدا با اهریمن بجنگند. از این رو ظهور حاجی فیروز را میتوان با آیین های مربوط به مردگان مربوط دانست و شکل ظاهری وی و رخسار سیاه و جامه ی سرخش را هم به همین ترتیب تفسیر کرد." [2]
بنابر نظر دکتر وکیلی، شاید حاجی فیروز رابط روان درگذشتگان در پنج روز آخر سال با عزیزان بازمانده باشد. در راستای چنین نظری، متنی از ابوریحان بیرونی در آثارالباقیه میبینیم: "...علمای ایران می گویند که در این روز [نوروز] ساعتی است که فیروز فرشته ارواح را برای انشاء خلق می راند..." [3]
اگرچه گزارش بیرونی از فرشته ای به نام فیروز تا آنجا که می دانیم ریشه ای در سنت زرتشتی ندارد ولی گزارش او تایید کننده ارتباط حاجی فیروز با جهان مردگان است که شروین وکیلی مطرح می کند.
در فروردین یشت آمده است: "فروشی های نیک توانای پاک اَشوَنان [راست کرداران] را می ستایم که هنگام هَمَسَپتَمدم [پنج روز آخر سال] از آرامگاه های خویش به بیرون شتابند و ده شب پیاپی آگاهی یافتن را در این جا به سر برند: کدامین کس ما را بستاید؟ کدامین کس سرود نیایش ما را بخواند و ما را خشنود کند".[4]
ایرانیان بازگشت ارواح عزیزانشان را با افروختن آتش بر بام ها جشن می گرفتند و آن را آیین سوری می نامیدند که پس از اسلام به چهارشنبه سوری تبدیل شد. مشابه این مراسم امروز در مکزیک جشن گرفته می شود.
بر اساس فروردین یشت، فروشی راست کرداران در پنجمین روز آخر سال به امید آنکه عزیزانشان یادی از آن ها بکنند از آرامگاه های خود بیرون می آیند. بر اساس گزارش بیرونی در سفر فروشی راست کرداران، فرشته ای به نام فیروز راهنمای آنها است. چه رابطه ای بین فرشته ای که راهنمای ارواح مردگان برای دیدار عزیزانشان است و حاجی فیروز وجود دارد؟ البته این احتمال هم وجود دارد که شخصیتی که امروز با نام حاجی فیروز میشناسیم ترکیبی از سنت های مختلف ایرانی در درازای زمان باشد. بیرونی در باره جشنی که در اولین روز آذرماه در شیراز برگزار می شد گزارش می کند:
"اولین روز آن [آذر ماه] روز هرمز است و این روز "سواری کوسه" است و آن سنتی است موسوم که مردی کوسه و خنده آور در این روز بر خری سوار شود و ...این کوسه پارچه هایی برخود پیچیده و جامه های کهنه می پوشد تا برای شناخته شدن از جمع مردم علامتی باشد .. تن خویش را با روغن هایی که جلو سرما را بگیرد چرب کرده سپس بادبیزنی به دست می گیرد و خود را باد می زند و مردم به او می خندند و بر او آب می پاشند [سنت آب پاشی که روز اول فروردین هم برگزار می شد] و برف و یخ به سوی او پرتاب می کنند...و او هم برای این کار باجی به حکومت می پردازد. ابوسعید احمدبن محمدبن عبدالجلیل مهندس برای من حکایت کرد که در شیراز دیده است مردی از نگهبانان دولت را که دارای ریش بلندی بود و به دنبال آن کوسه ی خر سوار روان بود و مقداری گِل قرمز با خود داشت که به در هر خانه که چیزی نمی دادند از این گل پرتاب می کرد. این روز را "اسال وهاروگان" نیز گویند و پادشاهان کیانی آن را بهار جشن می نامیدند [احتمالاً این، تلفظ غلط "ابسال وهار" یا جشن آبسال بهاری است]." [5]
در این گزارش هم شخصیتی را می بینیم که چون حاجی فیروز بدون ریش است و با پوشیدن لباسی غیر عادی و حرکاتی خنده دار کارش شاد کردن مردم است. شخصیتی که به قول بیرونی ریشه اش در جشن آبسالان بهاری است که به فرا رسیدن نوروز مربوط می شد.
ولی اگر حاجی فیروز ریشه در باورهای باستانی ایرانی دارد چرا با پیشوند حاجی شناخته می شود؟ کلید این معما را هم دکتر وکیلی به دست می دهد هرچند خود محتمل بودن آن را نفی می کند.
در زبان رومی "هاگیوس" به معنی مقدس است. حتی امروز پیشوند "هاگا" به معنی مقدس در نام "هاگا صوفیا" یا "آیاصوفیا" باقی مانده. شاید این پیشوند از آناتولی به نام فرشته پیروز (اگر گزارش بیرونی از این فرشته را درست فرض بگیریم) افزوده شده باشد که به مرور زمان "هاگا" به "حاجی" تبدیل شد.
آیا جامه سرخ حاجی فیروز ارتباطی با دین زرتشت و یا سایر ادیان ایرانی قبل از اسلام دارد؟ میدانیم که پیروان بابک خرمدین که پیرو نوعی دین زرتشتی بودند لباس های سرخ به تن می کردند و به سرخ جامگان معروف بودند. در عین حال از شعر واقف لاهوری (قرن یازدهم) هم در میابیم که پوشیدن لباس سرخ در نوروز رسمی رایج بوده است:
رسید عید و نیست مرا جامه سرخ
مگر به گریه کنم جیب سرخ و دامان سرخ
دکتر شروین وکیلی ریشه تاریخی پیدایش حاجی فیروز را بیش از هر زمان دیگری به پس از اسلام محتمل تر می داند در حالیکه ما باستانی بودن شخصیت حاجی فیروز را محتمل تر می دانیم؛ ریشه ای که به دوران های پیش از اسلام و مسیحیت باز می گردد. ولی همانطور که گفتیم تغییر و تحول این شخصیت دوست داشتنی در طول تاریخ پس از اسلام نه تنها محتمل بلکه قطعی است. سئوالی که پیش می آید گستره و عمق این تغییر و تحول است. شاید نشانه هایی از این تغییر و تحول را بتوان در فرضیه دکتر وکیلی پیدا کرد. او می نویسد:
"...میتوان با نگاهی تاریخمدارانه به موضوع نگریست و پرسید که آیا در طول تاریخ شخصیتی به نام فیروز داشته ایم که به مکه و مدینه رفته باشد و به تعبیری حاجی شده باشد و با کودکان ارتباطی داشته باشد؟ جالب آن است که دقیقا چنین شخصی را داریم و نمادها و علایمی که در مورد حاجی فیروز می بینیم با وی نیز شباهتی چشمگیر دارد. این شخصیت، پیروز نهاوندی پارسی، موسوم به ابولؤلؤ است که از جنگاوران ساسانی و به روایتی ترسا [مسیحی] بود و به دست مغیره بن شعبه اسیر شد و همچون برده ی وی به مدینه برده شد. او همان کسی است که وقتی در بازار مدینه کودکان ایرانیِ به بردگی گرفته شده را دید، به دوستانش گفت که "عمر جگرم را درید" و تصمیم گرفت انتقام قتل و غارت ایرانیان را از خلیفه ی وقت بگیرد. او همان کسی است که عمر را به قتل رساند و یادآوری کردارش تا روزگار ما در قالبی شیعی و در پیوند با مراسم عمرکشان همچنان باقی مانده است.
با مرور داستان پیروز پارسی روشن میشود که او سرمشق خوبی برای داستان حاجی فیروز است. او تنها شخصیت مهمی است که فیروز نام داشته و به مکه و مدینه رفته است. بعد از مرگ عمر که به شادمانی فراوان ایرانیان منتهی شد، تا قرنها ایرانیان داستانِ دلاوری و انتقامجوی اش را باز می خواندند و او را در مراسم جشن عمرکشان به صورت قدیسی تصویر میکردند. چه بسا که روان او را یکی از نیروهای مقدسی قلمداد کرده باشند که همراه با سایر فروهرهایی که در روزهای سال نو از خانه های مردم دیدار میکنند، از جهان مردگان بازگشته و پیام آورِ شکست خوردن دیو سرما گشته باشد. باید به این نکته توجه کرد که خاستگاه این شخصیت تهران و ری بوده است و این منطقه تا قم و کاشان از نخستین مراکز شیعه گری افراطی بوده و احتمالا آیین عمرکشان نیز در همین منطقه شکل گرفته باشد. باز توجه به این نکته ضرورت دارد که در مراسم عمرکشان پیروز را با لباسی سرخ نشان میدهند، چنان که در مورد حاجی فیروز هم میبینیم. در ضمن میدانیم که پیروز بور و سپید پوست بوده و به همین دلیل هم اربابش او را ابولؤلؤ می نامیده است. به این ترتیب سیاه شدن چهره ی حاجی فیروز شاید نوعی واژگونگی باشد که به پیوند وی با جهان مردگان و برعکس شدنِ وضعیتِ زنده اش دلالت داشته باشد. شباهت های دیگر هم کم نیستند. حاجی فیروز میزند و میخواند و از کودکان سکه دریافت میکند، و این به فروهر دلاور پیروز انتقامجو میماند که در آستانه ی سال نو به جهان زندگان بازگشته تا پاداش خویش را از کودکان دریافت کند. چرا که انگیزه ی اصلی کشتن عمر، به بردگی کشیده شدن کودکان ایرانی بوده است. در نتیجه حدس من آن است که بخشی از ویژگیهای ریختی و رفتاری حاجی فیروز بازماندهای دگردیسی یافته و خاطرهای فراموش شده از آیینِ بزرگداشت پیروز پارسی بوده باشد. رسمی که برای دیرزمانی در قالبی دینی و ضدتازی در مراسم عمرکشان حضور داشت، تا این که در دوران قاجار به صورت شخصیتی عوامانه و وابسته به نوروز درآمد، و چه بسا که بعدتر در قالب غلام سیاه به نمایشهای عامیانه راه یافته و قهرمان داستانهای سیاه بازی شده باشد. از یاد نبریم که در اینجا هم با شخصیتی برده، ظلم ستیز و زیرک روبرو هستیم که در زبانش گره ای هست و لباسی سرخ بر تن دارد و معمولا در برابر اربابی ستمکار و چیره گر ظاهر میشود و نقش ایفا میکند. [7]
نتیجه گیری: (1) از شباهت های زیاد حاجی فیروز و پیتر سیاه، ریشه مشترک و باستانی آن ها بیشتر محتمل جلوه می کند. (2) بر اساس فروردین یشت و گزارش بیرونی، ایرانیان باستان باور داشتند که ارواح عزیزانشان در روزهای آخر سال برای دیدار آن ها می آیند. در این بازگشت فرشته ای راهنمای آن ها است. (3) پس از اسلام این فرشته احتمالاً نام پیروز یا فیروز را پذیرفت. پس از اسلام و کشتار ایرانیان توسط اعراب، پیروز پارسی به سبب قتل عمر به مقامی مقدس نزد ایرانیان رسید. او به فرشته ای تبدیل شد که راهنمای ارواح برای دیدار عزیزان بود. در شب بازگشت ارواح ایرانیان بر بام ها آتش می افروختند و آن را جشن می گرفتند. امروز این مراسم در شکل و شمایل چهارشنبه سوری برای ما باقی مانده است. بنابر این مراسم بازگشت ارواح و دیدار عزیزان ذاتاً مراسم شادی بود. (4) حرکات، لباس، قیافه و بسیاری از مشخصاتی که امروز در حاجی فیروز می بینیم در شخصیت هایی که در جشن های مختلف حاضر می شدند وجود داشت. احتمالاً در درازای زمان این مشخصات ظاهری در فرشته پیروز که راهنمای ارواح است ادغام شدند. (5) حاجی فیروز امروز تکامل باور به شخصیتی باستانی است که در درازای زمان متحول شد.
[1] https://blackpetehistory.weebly.com
[2] تبارشناسی حاجی فیروز – شروین وکیلی – ص 22
[3] آثارالباقیه – ابوریحان بیرونی – ترجمه اکبر دانا سرشت – چاپ پنجم ص 326
[4] اوستا – جلیل دوستخواه – چاپ یازدهم – فروردین یشت کرده سیزدهم 49 - 50
[5] آثارالباقیه – ص 342
[6] https://blackpetehistory.weebly.com
[7] تبارشناسی حاجی فیروز – شروین وکیلی – ص 26
کمیته بین المللی پاسارگاد