Save Pasargad Committee |
سایت رسمی بنیاد میراث پاسارگاد
|
ز: جواد مفرد کهلان
پژوهشگر استوره های ایرانی
در غالب داستانهای اساطیری ایران پیدایش نوروز به زمان پیشدادیان نسبت داده شده و از جمشید پادشاه مشهور پیشدادی به عنوان بنیانگذار این جشن یاد گردیدهاست. فردوسی در این زمینه چنین سروده است:
همه کردنیها چوآمد پدید به گیتی جز از خویشتن ندید
چو آن کارهای وی آمد به جای ز جای مهین برتر آورد پای
به فر کیانی یکی تخت ساخت چه مایه بدو گوهر اندر نشناخت
که چون خواستی دیو برداشتی ز هامون به گردون برافراشتی
چو خورشید تابان میان هوا نشسته برو شاه فرمانروا
جهان انجمن شد بر تخت او فرو مانده از فرهٔ بخت او
به جمشید بر گوهر افشاندند مر آن روز را روزٍ نو خواندند
سر سال نو هرمزو فرودین بر آسوده از رنج تن دل زکین
بزرگان به شادی بیاراستند می و جام و رامشگران خواستند
چنین روز فرخ از آن روزگار بمانده از آن خسروان یادگار
تحقیقاتی که ایرانشناسان در باب نوروز انجام داده اند به دو گونه متفاوت در مقاله نوروز آرتور کریستن و بحث نوروز در یشت های ابراهیم پورداود منعکس گردیده اند.
آرتورکریستن سن منشأ نوروز را همان جشن بابلی زگموک (جشن آغاز سال) اعلام می کند که از دوره پادشاه سومری گودآ (تقریباً 2340سال پیش از میلاد) در بابل به موقع اعتدال بهاری انجام میگرفته است. تصور وی بر این است که این جشن در دو هزاره پیش از میلاد بابل اکدیان نیز برگزار شده است؛ و پورداود و ایرانشناسان دیگرمنشأ ایرانی نوروز تایید کرده اند، زیرا در نیمه شمالی فلات ایران اعتدال بهاری بارزی دارد. همین طور مسلم به نظر می رسد سومریان این جشن را از موطن کوهستانی شان در فلات ایران به بین النهرین برده بوده اند و لذا این جشن در فلات ایران و موطن متأخر بین النهرینی سومریان مشترک شده بود و اکدیان بابلی هم به نوبۀ خود به وساطت سومریان وارث این جشن مردمان بومی فلات ایران شده بودند. بابد توجه داشت که دومین فرمانروای آخرین سلسله پادشاهی اکدی یعنی نبوکد نصر (بخت النصر) که داماد پادشاه ماد آستیاگ بود و در عهد کی آخسارو (کیخسرو، هوخشتره، پدر آستیاگ) با دختر او آموخا ازدواج کرده بود.. این ازدواج مهم و معروف سیاسی در زمان کی آخسارو پادشاه معروف ماد (کیانی) بین این نواده دختری او و بخت النصر پسر سرسلسله آخرین پادشاهی اکدیان یعنی نبوپیلسر عنقریب پیش از هجوم مادها به آشور در حال جنگ با بابلیها صورت گرفت. می دانیم که این یک ازدواج سیاسی برای تحکیم امر اتحاد این دو دولت بود که در مقابل امپراطوری برده داران ستمگر و غارتگر آشور صورت گرفت و متعاقب به زودی برای همیشه طومار امپراطوری آشور برای همیشه از روی صحنۀ گیتی بسته شد. شدت عمل تخریبی مادها به رهبری کی آخسارو در ویرانی مراکز آشوریان نینوا و شهر آشور به قدری وحشتناک بود که حتی داماد بابلی پادشاه ماد یعنی نبوکد نصر شروع به ساختن حصار مادی حصین دور شهر بابل نمود و برای ملکه آموخا ملقب به سمیرامیس (یعنی ملکۀ بور) نواده کی آخسارو (به قول بابلیها پادشاه اوممان ماندا یعنی وحشیان شمالی= سکاها) در همین شهر بابل شروع به درست کردن هفت سین ایرانی بر روی ستونهای بزرگ و بلند نمود که در تاریخ حدایق معلقه (باغهای آویزان) معروف شده و از عجایب هفتگانه معروف عهد باستان به شمار رفته است. از اینجا معلوم میشود رویکرد بسیار با شکوه پادشاه نبوکد نصر (بخت النصر) به زگموک سومری یا نوروز در نشان دادن همبستگی به پادشاهی خطرناک و تهدید کننده ایران بود که در اتحادیه نیرومندی از مادها و پارسها به وجود آمده بود. چنانکه می دانیم این ترس بی جهت نبود چون جانشین پارسی آستیاگ یعنی کورش سوم خود پادشاهی اکدیان بابل را نیز برای همیشه از هستی ساقط نمود. در همین رابطه است که یهود مطابق کتاب استر تورات یهود سرکوبی شدید استقلال طلبان بابلی توسط خشایارشا (بهمن اسفندیار) را در همان ایام عید نوروز ایرانی و زگموک بابلی با کودتای داریوش علیه گائوماته بردیه شوهر دختر معروف و زیبای کورش یعنی آتوسا (ملقب به ایشتار/استر) در آمیخته، تحت نام پوریم (بخت و اقبال) جشن ملی خویش قرار داده است. موضوع بخت و اقبال به سنت پادشاهان متأخر اکدی بر میگردد که تصور میشد که در روز زگموک ایزد بزرگ بابلیان یعنی مردوک در در معبد اساگیلا (سر به فلک کشیده) در مجمع خدایان و پادشاه بابل تقدیر بشر و طبیعت را در این روز رقم میزند. در همسایگی شمالی یهود فنینیقیان یعنی نیاکان لبنانیها نیز برای خدای ملی و سر سبزی خود آدونیس (بعل، تموز) به هنگام مرگ و عودت متعاقبش از جهان زیرین (آغاز بهار) مراسم عزاداری و جشن برگزار میکردند که این سنت ایشان را مسیحیت اقتباس نموده و عید پاک (پوسک= عودت خدا) نامیده اند. خود فینیقیها طبق سنت هر ساله در سر ستونها هفت سینی از رستنیها را به نشانه باغ آدونیس و در اساس برای آزمایش و پیشگویی محصول سال کشت می نمودند. در اساطیر ایرانی آستیاگ و ولیعهد و دامادش سپیتمه به ترتیب تحت عناوین اژدهاک (ثروتمند) و جم، موبد، مغ) در عناوین خدایان اژی دهاک (ماروش، مردوک) و یمه (جم، همزاد، تموز) اشتراک یافته اند. می دانیم سپیتمه پدر سپیتاک زرتشت در شاهنامه تحت عناوین گودرزکشوادگان (شیواسخن دارای سرودهای با ارزش) و هوم عابد بهتر شناخته شده است. جمشید اساطیری که به دست اژی دهاک کشته میشود همان تیامات/تیامه (در هیئت ایرانی تَیَ یمه، جمشید پنهان شده) است که مطابق اساطیر بابلی کهن به دست مردوک ایزد اژدهاوش بابلی مقتول میگردد.
مهرداد بهار نوشته است، از سه هزار سال پیش از میلاد، در آسیای غربی دو عید، رواج داشتهاست، عید آفرینش در اوایل پاییز و عید رستاخیزی که در آغاز بهار، برگزار میشدهاست. بعدها دو عید پاییزی و بهاری به یک عید تبدیل گردیده و سر بهار جشن گرفته شد. به اعتقاد مهرداد بهار، احتمالاً نوروز، عیدِ رایج در میان بومیان نجد ایران پیش از مهاجرت آریاییها بودهاست.
از جشن نوروز در اوستا و ادبیات اوستایی هیچ نام برده نشده، چنانکه از مهرگان نیز اشارتی نیست. به عقیدهٔ مهرداد بهار نوروز در اوستا مطرح نمیشود، چون یک عید ملی محسوب میشده و اوستا یک کتاب دینی است و جشنهای خاص خودش را داشتهاست.
از معتقدات دیرین آریاییها، جشن فروردگان یا جشن همسپثمیدیه بود که بیش از همه در زمینهٔ اصلی و ابتدایی نوروز تأثیر گذاشتهاست. جشن فروردگان، جشن فروهرها بود و ظاهراً در آن هنگام ده روز و ده شب برگزار میشد. فروهرها همان ارواح مردگانند. نام فروردین که آغاز بهار است، برگرفته از نام فروهرهاست. در فروردین یشت آمدهاست که در مدت جشن فروردگان فروهرهای مؤمنان از اقامتگاههای خود میآیند و مدت ده شب در کنار مردم میمانند، این جشن مربوط به بازگشت مردگان بود. زمان این جشن به حساب گاه شمارهای امروزی، پنج روز آخر اسفند و پنج روز اول فروردین، بحساب میآمد. از زمانی که آغاز سال در اعتدال بهاری تعیین گردید، نوروز، ششمین روز این جشن گشت. آریاییها که وارد منطقه شدند بن مایههایی مانند فروهرها و بازگشت ارواح را با خود آورده و به تدریج آیین خود را با باورهای قبلی رایج در منطقه ادغام نمودند و عید نوروزی اول بهار که سنتی بومی ساکنان نجد ایران بود با سنت بزرگداشت فروهرها درآمیخته و قابل تطبیق با دیگر آیینهای نوروزی غرب آسیا گشت. در فرهنگ آریائی یاد کردن از درگذشتگان قبل از آغاز سال نو امری خیر به حساب میآمد ولی رسم گریستن قبل از نوروز چندان موافق با فرهنگ آریائی نبود و بخصوص در بین زرتشتیان عزاداری و گریستن مرسوم و پسندیده نبوده است.
پیوند کیومرث و جمشید با نوروز
نظر بیرونی و نویسندهٔ نوروزنامه دربارهٔ منشاء نوروز چنین است که ایرانیان عقیده داشتهاند که پس از آفرینش زمین و آسمان و هر چه در آنهاست چندین هزار سال به حال سکون و بی حرکت ایستاده بودهاند چون به فرمان اهورامزدا آغاز به حرکت کردند، حرکت خورشید در آن هنگام از بامداد نخستین روز ماه فروردین یا روز هرمزد و از نخستین نقطه یا دقیقه یا درجهٔ برج حمل (برج بره) بود ولی در سال بعد که در آن روز و ساعت حرکت کرده نتوانست به آن دقیقه برسد و ناچار آغاز سال از جای خود تغییر یافت و عقب افتاد و هر سال در درجات برجها بهطور قهقرایی تغییر یافت تا در یک دور طولانی دوباره به همان روز و ساعت که در آغاز حرکت کرده بود بازآمد و این مدت 1460 سال طول کشید. نخستین کسی که این روز (یعنی نوروز حقیقی) را دریافت کیومرث بود و آن را آغاز تاریخ تعیین کرد و دوباره دور دوم از بامداد روز هرمزد، از نخستین درجهٔ برج حمل و روز اول بهار شروع شد.
ابوریحان بیرونی در کتاب آثار الباقیه در مورد پیدایش نوروز نوشته است که برخی از علمای ایران میگویند سبب اینکه این روز را نوروز مینامند این است که چون جمشید به پادشاهی رسید دین خود را تجدید کرد و چون این کار خیلی بزرگ به نظر آمد و آن روز، روز تازهای بود جمشید عید گرفت اگر چه پیش از این هم نوروز بزرگ و معظم بود. برخی دیگر از ایرانیان گویند که جمشید زیاد در شهرها گردش نمود و چون خواست به آذربایجان داخل شود بر سریری (تخت پادشاهی) از زر نشست و مردم او را بر دوش خود میبردند و چون آفتاب بر آن تخت بتابید و مردم آن را دیدند این روز را عید گرفتند. بیرونی همچنین از قول زادویه (یکی از افراد بلندپایه در اواخر دوران ساسانی) نوشته است، اهریمن برکت را از آب و گیاه گرفته بود و باد را از وزش بازداشته بود و درختان خشک شدند و دنیا نزدیک به نابودی بود پس جمشید به امر خداوند، برای دیدار اهریمن و پیروان او به دوزخ رفت و دیرگاهی آنجا بماند و چون برگشت جهان به حالت فراوانی و باروری، و مردم به اعتدال رسیدند. در آن روز که جمشید برگشت مانند آفتاب طالع شده بود و نور از او میتابید و مردم از طلوع دو آفتاب در یک روز در شگفت شدند و آن روز را نوروز خواندند و جشن گرفتند و چون چوبهای خشک سبز شدند مردم به یمن این نعمت در هر ظرفی و طشتی جو کاشتند و سپس این رسم میان ایرانیان پایدار ماند. همچنین جمشید در این روز به مردمان دستور داد تا غسل کنند تا از گناهان پاک شوند.
ریشه نام حاجی فیروز در زبانهای هندوایرانی
نام کنیز اساطیری موجب خوشی و شادی اردوان و اردشیر بابکان یعنی کتک افروچ به صورت کاتک افروچ می تواند به معنی بر افروزنده شادی و خوشی گرفته شود و همین می توانست با معادل اوستایی و پهلوی آن به صورت هَوَ-جی افروچ (برافروزنده شادی و خوشی و شوخی زندگی دوباره) بیان گردد که این هم به سادگی می توانست در فارسی به حاجی فیروز تلخیص یابد. کلمۀ هاسا در سانسکریت به معنی شادی و خوشی و شوخی و واژۀ جیو به معنی زندگی و زندگی دوباره و جی به معنی پیروزی است.
چنانکه گفته میشود روی سیاه حاجی فیروز ایام نوروز نشانگر مسافر جهان زیرین بودن وی است. چون تصور میشد که در ایام نوروز، ارواح از جهان زیرین برای ملاقات زندگان می آیند و به همین جهت خمسه مسترقه آخر سال را همسپدم مَئیدیم (میانجی همصحبتی با زندگان) نام داده بوده اند. ولی می توان گفت نوروز نه جشن مذهبی بلکه جشن ملی ایرانیان از عهد هخامنشی بوده است و منشأ بابلی داشته است. بابلی که در عهد اشکانیان و ساسانیان سرزمین حکومت مرکزی ایرانیان بوده است.
ویهی زَک که نام خسمه مسترقه آخر سال بوده است، از سویی در معنی دور انداختن زیان یادآور چهارشنبه سوری است که نظیر جشن سده، جشن رفع شّر با آتش مقدس بوده است. ولی در هیئت ویهیزاک/ویهیجاک در معنی "زایش و رویش [نو]" اشاره به خود جشن نوروز دارد.
نام دیگر حاجی فیروز یعنی عمونوروز هم در اساس می تواند "آمو[د] نوروز" بوده باشد یعنی شادی و خوشی نوروز. علی القاعده حرف ساکن "د" در وسط این نام مرکب ساقط شده است. آمود سانسکریتی و مود اوستایی به معنی شادی و خوشی هستند.
بر این پایه احتمال زیاد دارد نام مازندران از کلمۀ مَئِذَنه (شادی و خوشی، شکلی از کلمه آ-مود/آ-موذ) اخذ شده باشد. در این صورت نام مازندران به معنی محل شادی و خوشی متعلق به شهر آمول بوده است. چون "ذ" اوستایی در سمت شمال نزد سکاها با "ل" جایگزین میشده است چنانکه پرذات اوستایی نزد سکاها پارالات تلفظ می شده است.
وجه اشتراک حاجی فیروز/کوسه سنت کوسه برنشین با ایزد آگنی هندوان:
۱- ایزد آگنی ملقب به کالی (سیاه) و سلوهیتا (سرخ) است و حاجی فیروز هم صورتی سیاه و لباسی سرخ دارد.
۲- آگنی مانند کوسۀ سنت کوسه برنشین در تصاویر بی ریش، متمایل به سرخ رنگی و باد بزن به دست است. مطابق ابوریحان بیرونی کوسه باد بزن در دست دارد و رنگ سرخ می پاشد و می گوید گرم است. این موضوع نیز که مراسم کوسه برنشین در ماه آذر (ماه ایزد آتش) برگزار میشده است، قابل توجه است.
۳- نام الهه آتش ایرانی/سکایی کتک فروز (خانه افروز) در هیئت کاتک فروز مفهوم بر فروزندۀ بازی و خوشی و شوخی را می داده است که آن لابد با مترادفش هاسه فروز (خنده و شوخی افروز) هم جایگزین میشده است و نام حاجی فیروز از همین عنوان بیرون تراویده است. لابد دو تنه به شمار آمدن آگنی بیانگر دو حالت ایزد و الهه بودن وی بوده است. از قرار معلوم کالی (سیاه) یا همان الهه بزرگ همسر شیوا همان کالی مؤنث همزاد آگنی سرخ آتش است چون در اساس شیوا نیز ستون سرخ بلند شعله آتش است.
۴- پیروز (فیروز) معنی سنسکریتی جیشنو (جشن) است. بر این پایه هاسه فیروز یعنی خنده و شوخی بر افروزندۀ جشن:
जिष्णु adj. jiSNu victorious.
به نظر می رسد کلاغ دست کوسه به نشانه هجو است که در فرهنگ اکدی به صورت هزو به معنی غارغار کلاغ است.
در قابل تبدیل حرف "س" هاسه به "ج" حاجی (هاجه/هاجی) گفتنی است: مطابق لغت نامه دهخدا «س» گاه به «ج» ۞ بدل شود: ریواس = ریواج و دیباج. بوس = بوج
हासयति verb caus. hAsayati {has} cause to laugh, हस m. hasa laughter, हास m. hAsa fun.
The sage of the Atharvaveda (Sukta 19.55.3) prays to the fire for happiness and peace.
کمیته بین المللی پاسارگاد