آيا روشنفکران به خشکسالی و از بين رفتن منابع ملی هم میانديشند؟
از: نیک آهنگ کوثر
حتما میدانيد که خيلی از کسانی که در جامعه ما به عنوان «روشنفکر» شناخته میشوند، خود را «روشنفکر حوزه عمومی» میخوانند. کسانی که نسبت به بسياری از مسائل حساسيت نشان میدهند و مینويسند و وارد بحث میشوند. قاعدتا، «روشنفکر حوزه عمومی» بايد توانايی تحليلی بالايی داشته باشد و بتواند بر اساس دادهها، به جستجوی حقيقت برود و مسائل مهمتر حوزه فرهنگ و جامعه و سياست را زير ذرهبين ببرد و نقد کند. بامداد امروز، به اين فکر افتادم که نوشتههای «روشنفکران حوزه عمومی» را در باب خشکسالی و اهميت آن برای آينده کشور و پديدههای اجتماعی مرتبط با آن بجويم و در صورت تناسب گفتههایشان با اين مبحث، به عنوان منبع نوشتههايم از آنها نقل قول کنم. در ميان نوشتههای عبدالکريم سروش، سروش دباغ، محسن کديور، اکبر گنجی، عطاالله مهاجرانی هر چه گشتم، اثری نيافتم. خب شايد ايراد از لپتاپ من است و کلمات کليدی محدود، ولی تا زمان نوشتن اين يادداشت، احساس میکنم کاملا شکست خوردهام.
به سراغ روشنفکران حوزه عمومی اما از جنس سکولار رفتم. اميدوار بودم در نوشتههای محمدرضا نيکفر و رامين جهانبگلو اثری پيدا کنم، اما گويی اينترنت خراب يا لپتاپ خرابتر من، مانع دستيابی به چنين مطالبی است. دوستی میگفت شايد داريوش آشوری حداقل درباره کلمه معادل خشکسالی چيزی نوشته باشد، که آنرا هم نيافتم!
يکی از تنها کسانی که در اين وادی حرفی زده، يوسف اباذری است که چند ماه پيش با اشاره به فيلم مستند ماهی ها در سکوت ميميرند بحث خشکسالی در سيستان و اهميتش را به مخاطبانش گوشزد کرده بود. صادق زيباکلام هم مساله بحران هستهای را در چند خط با بحران خشکسالی مقايسه کرد(به همراه نذر برای باران!).
روشنفکری يا نبود فکری
مهمترين بحران آينده سرزمينمان، نه عدم دستيابی به آرزوهای شاگردان مکتب پوپر است و نه به نتيجه رسيدن حرفهای هايدگریهای فرديد نشان. کشورمان با بيشترين ميزان فرسايش خاک تاريخ خود مواجه است، کمترين ميزان ذخيره آب زيرزمينی را در هزاران سال اخير دارد، اما مردمان ما هنوز متوجه عمق فاجعه نشدهاند... معلوم نيست نقش «روشنفکر حوزه عمومی» در قبال مهمترين مشکل کشور تا ۳۵ سال آينده چيست؟ جالب آنکه برخی از اين بزرگان، با علوم پايه و تحليل آموزههای اجتماعی و سياسی هم به هيچ وجه بيگانه نيستند.
کداميک از «روشنفکران» سرشناس به سراغ نهادهای بينالمللی و دولتهای بزرگ رفته و از آنها خواستار کمکهای ترويجی-آموزشی و عملی برای کاهش آسيب خشکسالی شده؟ اگر شما خبر داريد، لطفا مرا بیخبر نگذاريد! کداميک از «روشنفکران حوزه عمومی» بر دانش خود افزوده است تا بتواند در اين باره بهتر بحث کند و جامعه مدنی را برای مقابله با بلايی که بر سر آب و خاکمان میآيد تقويت کند؟ کداميک از صاحبان انديشه فراخوان داده تا دوستان و رقبا، اختلافهایشان را کنار بگذارند و برای وطن، در وسع خويش کاری کنند؟ گويی «روشنفکران حوزه عمومی» هم دچار خشکسالی شديدی شدهاند.
بر اين باورم که با وجود تشنگی زمين در ۱۳ استان و از بين رفتن ۳۰۰ دشت و نشست زمين و مشاهده آثار بیآبی، هنوز بيشتر شهروندان ايرانی متوجه عمق فاجعه نشدهاند و نمیدانند چه در انتظارشان است. اما گويی «روشنفکر حوزه عمومی» هم دغدغه آب ندارد. انگار وظيفه «روشنفکر حوزه عمومی» فقط بحث درباره کشاندن مردم به انتخابات يا نقد مکرر و کليشهای قدرت و يا مبارزه با جنگطلبی قدرتهای بزرگ و قبض و بسط و ... است. يا من درک و انتظار نامناسبی دارم، که اگر چنين است، بابتش عذر میخواهم، و يا اينکه دغدغههای «روشنفکران حوزه عمومی»، با دلنگرانیهای واقعی آيندهی مردم همخوان نيست. انگار «روشنفکران حوزه عمومی» که بايد از بيشتر مردم زمان خود جلوتر باشند و به دنبال باز کردن فکر شهروندان برای رسيدن به حقيقت و رفاه و توسعهی انديشه و انديشهورزی، در بنبستی گير کردهاند و جز يک قدمی خود چيزی نمیبينند.
ممکن است «روشنفکر حوزه عمومی» بگويد که اگر دموکراسی باشد، آب هم هست و همه پاسخگو خواهند بود و ...میپرسم اگر آبی برای زنده ماندن نباشد، مثال دجله هم خشکرودی شود، آيا آرمانی برای دفاع از مظلومان و رسيدن به روزگاری ايدهآل ميسر خواهد بود؟ بحث تقدم مرغ و تخم مرغ نيست! اما وقتی آب نباشد، مردم يا مهاجرت میکنند و به قولی بیوطن میشوند، يا در وطن میمانند و میپوسند و فنا میشوند. اگر فکری نباشد، گزينهی ديگری هم هست؟ چرا «روشنفکران حوزه عمومی» بحث را به دايرههای خود نمیکشانند و با مردم در ميان نمیگذارند؟ مجبورند مطالعه کنند؟ مطالعه اثرهای اجتماعی بیآبی و خشکسالی کار سختی است؟ از تفسير «بشنو اين نی چون شکايت میکند» سختتر است؟ از همچون سعدی نوشتن دشوارتر است؟ از نوشتن مانيفست و بيانيه و امضا گرفتن از دويست نفر ديگر پيچيدهتر است؟ نکند در بحث آب، نانی نيست که از ورود به آن پرهيز میشود. روغنی ندارد که نانی در آن فرو کنند.
مثل هميشه، اعتراف میکنم که روشنفکر نيستم و توان «روشنفکر حوزه عمومی» بودن را ندارم. سوادش را هم ندارم! میپرسم و به دنبال تحليل مسائل از دريچه محدود ذهن و تجربه خودم هستم، شايد به حقيقت نزديکتر شدم؛ اما معتقدم که «روشنفکر حوزه عمومی» اگر دلمشغول نيازها و دلنگرانیهای آينده مردم خود نباشد، سخن و رایاش هر چند پرطمطراق، بیاثر خواهد بود و در تاريخ به عنوان گزافهگوی از او ياد خواهد شد.
ـــــــــ
پ.ن.: اگر دوستان عزيز به نوشتههايی از روشنفکران در ارتباط با خشکسالی و راهکارها
برخوردند، لطفا مرا آگاه کنند.
برگرفته از سایت گویا
کمیته بین المللی نجات پاسارگاد