منشور کورش بزرگ و خاورمیانه ی به آتش کشیده شده
در آستانه ی روز کورش بزرگ،
و روز صدور منشور حقوق بشر او (29 اکتبر، 7 آبان)
از: شکوه میرزادگی
مدتی پس از سفر منشور به ایران و پیش از آنکه در بهار 2013 منشور کورش بزرگ را برای نمایشی چند ماهه به آمریکا بیاورند، آقای نیل مک گرگور رییس موزه ی بریتانیا در سلسله سخنرانی های «اد» گفتار جالبی را در مورد اهمیت این منشور ارائه کرد (1). او در این سخنرانی از منشور به عنوان «یکی از بزرگ ترین اعلامیه های آرمانی انسان در تاریخ» نام برد، و ضمن این که به تأثير آن در تدوين قانون اساسی آمریکا اشاره کرد و آزادی هایی را که در آن منشور مطرح شده به مراتب بیشتر از ماگناکارتا(2) دانست گفت که «این منشور می تواند اکنون نیز معناهای بسیاری هم برای ایران و هم برای منطقه داشته باشد». او همچنین افزود: «همانطور که می دانید در حال حاضر بحث های مختلفی در مورد خاورمیانه جریان دارد، اما من فکر می کنم که قوی ترین و مؤثرین صدا در میانه ی همه ی اين بحث ها صدای استوانه ی خاموش کورش بزرگ است.»
نیل مک گرگور، در آن روز، پس از برشمردن نقش های مختلفی که اين منشور در طول تاريخ بازی کرده سخنان اش را با این پرسش به پایان برد که: «به نظر شما سرگذشت بعدی این استوانه چه خواهد بود؟ چرا که اين شيئی مسلماً در سرگذشت های متعدد دیگری در مورد خاورمیانه نقش خواهد داشت. به راستی، با اندیشیدن به آنچه در این استوانه گفته و بیان شده، شما دوست دارید شاهد کدام داستان در مورد خاورمیانه و جهان باشيد؟ حق همه ی مردم برای همزیستی در یک کشور؟ با آزادی مذهب در خاورمیانه ای که مذاهب تجزیه اش نکنند؟»
توجه کنيم که در زمان بيان این سخنان، هنوز از داعش و «حکومت اسلامی» هراس انگیزش خبری نبود اما همان هنگام هم کاملاً روشن بود که خاورمیانه به سویی به شدت نگران کننده رهسپار است.
این روزها، در آستانه ی 7 آبان (29 اکتبر)، که روز جهانی کورش بزرگ، و روز صدور منشور اوست، مردم جهان شاهد اوج گرفتن خبرهای تکان دهنده و تصاوير صحنه هایی هراس انگیز از بی خردی، توحش، کشتار، شکنجه، اعدام و ویرانی در خاورمیانه هستند. و در چنين شرايطی است که کلمات مک گرگور معنا و اهمیت بیشتری پیدا کرده اند؛ چرا که این سخنان نه از آن من و یا دیگرانی است که عاشق ایران و فرهنگ زمینی و خردمدار آن هستند، نه سخن باستانگرایانی که اعتقاد بازگشت به ایران کهن را دارند، نه سخن کسانی که کورش را فقط به دلیل این که اولین امپراتور ایران بوده دوست دارند، و نه سخن ناسیونالیست های تند روی افراطی است که کل بد و خوب وطن مان را قابل تحسین می دانند. اين سخن مردی غیرایرانی با مذهب و فرهنگی متفاوت است، مردی که تاریخ جهان را خوب می شناسد و به دلیل حرفه اش هر روزه با مهم ترین نشانه ها و یادگارها و گفته های مردان و زنان بزرگ جهان سر و کار دارد. این مرد، با همه ی دانش و اطلاعات مستندی که دارد، در منشور کورش بزرگ ارزش هایی انسانی و امروزینی را می بیند که البته بسیاری از تاریخ نگاران و باستان شناسان سرشناس گذشته و حال جهان نیز دیده اند. سخن او پيرامون استوانه ی کوچک گلینی است که هر چه بیشتر از زمان کشف آن می گذرد بر اهمیت اش تاکید بیشتری می شود. و این در حالی است که حکومت مسلط بر ایران نه تنها در شناساندن (واقعی و درست) این سند هیچ اقدامی نمی کند بلکه، علاوه بر سانسور گسترده در مورد کورش بزرگ و ممنوع کردن مردمان برای رفتن به پاسارگاد، همزمان با روز کورش يا لحظه ی تحویل سال نو، چندین مرکز به اصطلاح و بظاهر «تحقیقاتی» تدارک دیده که کارشان فقط تاریخ زدایی و نابود کردن اطلاعات راستین مربوط به ایران قبل از اسلام، بدگویی از بزرگان و نام آوران غیر مذهبی کل تاریخ ایران، و حذف یا نادیده گرفتن بخش هایی عمده از فرهنگ و مذاهب مختلف غیر شیعی ما است.
به نظر من، علاوه بر توجه جهان پیشرفته به حقوق بشر در قرن بیستم، و نگارش و تصویب اعلامیه جهان شمول حقوق بشر، و نيز توجه روز افزون به اين اعلاميه در همین سیزده چهارده ساله ی آغازين قرن بیست و یکم، یکی از دلایل مهم توجه به منشور و مطالبی که 2544 سال قبل بر آن حک شده بروز اتفاقاتی است که طی سی - چهل سال گذشته به نام مذهب خاورمیانه را تکان داده و این منطقه را بیش از هر زمانی در تاریخ خود در دریایی از آتش و خون شناور کرده است. در واقع، خاورمیانه اکنون درست به سان همان منطقه ای شده است که روزگاری مردی خردمند و متفاوت با زمانه اش به نام کورش با فرامینی انسانمدارانه به نجات مردمان آن برخاست؛ درست همان منطقه ای که آتش استبداد، جهل، خشونت، بردگی، بیگاری و شدیدترین تبعیض های مذهبی مردمان به ستوه آمده اش را واداشت تا برای رهایی خود از کورش بزرگ کمک بخواهند. اين منطقه اکنون نيز در آتش می سوزد؛ آتشی که هیمه هایش، چون آن روزگاران، از جهل و خشونت و تعصب های مذهبی و قومی فراهم امده است. اکنون، پس از نزدیک به 26 قرن، ما مردمان قرن بیست و یکم به روشنی می بینیم که، از یک سو، میلیون ها انسان خاموش و هراس زده و رنجدیده در زادگاه کورش بزرگ و برخی سرزمین های دیگر منطقه به دلیل حکومت هایی دیکتاتور، مستبد و یا تک مذهب گرفتار تبعیض های جنسیتی، فرهنگی، و مذهبی هستند و صدها تن از مردمان سرفراز و آزاده شان به خاطر پافشاری بر عقیده و مذهب و فرهنگ خود در زندان ها شکنجه و اعدام می شوند و، از سویی دیگر، میلیون ها انسان به خاطر ظهور جاهلانی متعصب و خشن با نام هایی چون «طالبان» و «بوکوحرام» و «حکومت اسلامی»، که قصد تحمیل و توسعه ی مذهب و عقیده و مرام خویش را کرده اند، وحشیانه، مورد تجاوز، شکنجه و مرگ قرار گرفته و یا آواره کوه و بیابان شده اند.
آن ها که تاریخ را به دقت خوانده اند می توانند که کاملاً تکرار فجایعی از دوران باستان و قرون وسطا را در خاورمیانه ی وحشت زده ی امروز ببیند؛ فجایعی که هیچ شباهتی حتی با جنگ های اول و دوم جهانی ندارند که، با همه ی زشتی و سهمگینی شان، حداقل (و ظاهراً) اصولی را رعایت می کردند که در قوانین بین المللی مدون شده بود. حتی جنایتکاری چون هیتلر جرأت نداشت که کوره های آدم سوزی اش را برملا کند، یا درباره ی شان آن گونه سخن گوید که رهبران شورشی و افسار گسیخته ی «دولت اسلامی عراق و شام» و یا رهبران برخی از حکومت های امروز در خاورمیانه.
جنگ بین توحش و تمدن
با اندکی مقایسه می توان ديد که آنچه اکنون در خاورمیانه، چه در کشورهای به ظاهر در صلح اش و چه در کشورهای جنگ زده اش، می گذرد چه شباهت حیرت انگیزی دارد با اعمال و کردارهای رهبران انسان ستیز حکومت های استبدادی و یا جنگ هایی که مهاجمین و اشغالگران کشورهای مختلف آن روزگار برای تحمیل یا گسترش قدرت یا مذهب خود، و یا چپاول مال و ثروت دیگران بی هیچ حسی انسانی و متمدنانه (حتی در مقیاس آن روز جهان) بر مردمان تحميل می کردند، می آمدند و سر راهشان همه چیز را نابود می ساختند و در برابرشان مردمان متمدن و پیشرفته ای که توحش را نیاموخته بودند، به ناچار یا تسلیم می شدند و يا می مردند.
داعش و داعشیان اکنون و ديگرباره این اصل را به اثبات می رسانند که مردم متمدن در هر زمانه ای نمی توانند اعمالی را انجام دهند که افراد وحشی به راحتی انجام می دهند و، در نتيجه، اگر غافلگیر شوند امکان باخت شان بیشتر است. حتی در جنگ و دعواهای بین دو فرد معمولی نيز آن که وحشیانه و بی منطق حمله می کند، لااقل در کوتاه مدت، زودتر از حريف مورد تهاجم قرار گرفته ای که برخوردی انسانی، منطقی و سالم دارد او را مغلوب یا حداقل وادار به عقب نشینی می کند. اما، در همين راستا، اصل دیگری نیز ثابت شده است: در نهایت همیشه تمدن بر توحش، نیکی بر بدی، و دانش بر جهل پیروز می شود که اگر این چنین نبود بشر نمی توانست به جایگاه کنونی اش برسد و همچنان در بربریت اولیه زندگی می کرد.
چرا منشور کورش در روزگار ما نیز مهم است
برگردم به سخن مک گرگور، و این که چرا او معتقد است منشور کورش همچنان می تواند نقش های تازه ای در خاورمیانه داشته باشد؛ و چرا او با چنين پرسشی از مخاطبین خود می خواهد بر نقش منشور در «حق همه ی مردم برای همزیستی در یک کشور»؟ و «آزادی مذهب در خاورمیانه ای که مذاهب تجزیه اش نکنند؟» تاکید می کند؟
بنظر من، او با این حرف می خواهد بگوید که هیچ سند و مدرک و کتاب و منشوری در خاورمیانه نیست که به اندازه ی منشور کورش بزرگ انسانمدار و منطبق با حقوق بشر، و مهم تر این که مناسب برای امروز و اکنون ایران و خاورمیانه باشد.
اين درست آن نکته ای است که بیشتر ما ایرانی ها به آن توجه نداريم. اما علت اين غفلت را بايد در بی توجهی و بی مهری مردمان آگاه از سویی و تبلیغات منفی وابستگان پنهان و آشکار جمهوری اسلامی به ويژه اسلامیست های سیاسی، و ضدیت آن ها با فرهنگ ایرانی، از سویی دیگر دانست. در اين ميان البته افرادی هم هستند که ظاهراً به درستی می گویند چرا ما باید برای نجات از بیداد و دیکتاتوری اکنون مان به گذشته ها متوسل شویم؟ اما آنها متوجه نیستند که توجه به سخنان یا اعمال کورش بزرگ، یا هر سخن و عمل خردمندانه و انسانمدارانه ای که بزرگان و رهبران و شاهان در گذشته ایران و جهان داشته اند، به معنای بازگشت به گذشته یا باستانگرایی نیست، بلکه بهره بردنی هوشیارانه و بدون تعصب از تجربه های انسان در سراسر تاريخ است. مثل استفاده از نسخه ای برای مداوای دردی فیزیکی یا روانی است که ساليانی پیش نوشته شده و اکنون نيز عامليت دارد و می تواند تأثيرگذار باشد.
انسان عاقل وقتی بیمار است، وقتی دردی دارد به دنبال نسخه ای برای مداوا می گردد. بسیاری از این نسخه ها متعلق به سال ها قبل یا حتی قرن ها قبل هستند و به مرور، در بستر آزمايش و خطاهای بسيار، کامل تر شده، یا خواهند شد.
بیماری های اجتماعی، همچون استبداد، خشونت، جنگ و تبعیض نیز نسخه هایی دارند که برخی شان متعلق به دوران های دیگری هستند. به ويژه که ما هنوز گرفتار همان نوع استبداد و دیکتاتوری هستیم که در دوران های باستانی و قرون وسطا گرفتارش بودیم. دلیل استمرار و پايداری این بیماری ها آن است که هیچوقت نتوانسته ایم یا نگذاشته اند که بتوانيم برایشان درمانی قطعی پیدا کنیم. یا شايد اصلاً فرصت آن نبوده که به ریشه هاشان فکر کنيم.
اکنون، آنچه که در خاورمیانه و در سرزمین خودمان می گذرد به روشنی به ما چنين می گویند که برای درمان دیکتاتور زدگی و فقر و خشونت و جنگ و بدبختی برای ما دو علاج بیشتر وجود ندارد: يکی «آزادی مذاهب و عدم دخالت شان در اداره ی حکومت» و ديگری «پذيرش حق همه ی مردم برای همزیستی در یک کشور». درست است که اکنون چنین نسخه ای فقط از منشور کورش قابل استخراج نیست و جهان پیشرفته صاحب قوانین مترقی زیادی شده که فرامین کورش را کامل تر در اختیار مردمان می گذارند اما ما، در جامعه ی تاريخی خود به یک نیروی برانگیزنده ملی هم نیاز داریم؛ نیرویی که بتواند به طور مرتب به ما یادآوری کند که چه چیزهایی را نداریم که باید داشته باشیم.
فکرش را بکنيد: وقتی ما، نزدیک به 26 قرن پیش، می توانستیم که به ضرورت توجه به حقوق بشر حتی برای ملت های دیگر بيانديشيم و به آن ها عمل کنیم، چرا اکنون نتوانیم؟ این نیروی برانگیزنده وسيله ای برآمده از فرهنگ خود ما است و به مدد آن می توانيم این نوع مفاهیم حقوق بشری را بهتر ببینیم. در کشورهای پیشرفته و موفق دنیا این نوع نیروهای برانگیزنده کارساز هستند؛ به طور مثال: در قوانین آمریکای امروز دیگر کمترین اثری از برده داری نیست اما بچه های امريکائی هنوز در مدارس خود با آبراهام لینکن و کاری که او برای لغو برده داری کرد آشنا می شوند؛ هنوز وقتی حرکتی نژادپرستانه در جایی از آمریکا دیده شود سخن از آبراهام لینکن و گفته های او در رسانه ها به گوش می رسد، هنوز رؤسای جمهور امريکا در سخنرانی هاشان از لینکن می گویند، هنوز بیشترین بزرگداشت ها و گرامیداشت ها برای اوست، هنوز نام او در بیش از 19 ایالت در آمریکا بر شهرها گذاشته شده، موزه ها، خیابان ها، مدارس، اسکناس ها و غیره نام او را بر خود دارند، و در هر شهری مجسمه ها و یا عکس های او را می توان دید. و در اين ميان کسی نمی گوید که چه خبر است؟ چرا این همه از کسی که 150 سال پیش رییس جمهور بوده و کاری کرده سخن می گویید؟ یا مگر مفاد اعلامیه حقوق بشر از حرف های او مهم تر و تازه تر نيست که ياد او را رها نمی کنيد؟
چرا؟ زيرا نام آبراهام لینکن و گرامیداشت او نیروی برانگیزنده ای است برای نگاهداشت تفکر مبارزه با نژاد پرستی در آمریکا.
ضرورت گرامیداشت کورش بزرگ و روز صدور منشور حقوق بشر او
من فکر می کنم که کورش و منشور او می توانند همان نیروی برانگیزنده ی ملی ما باشند و کمک کنند که جامعه ی ما، و جوانان محروم از آموزش دانش روز جهانی، مفهوم دموکراسی، مفهوم جدایی مذهب از حکومت، مفهوم حقوق بشر، و مفهوم رفع تبعیض را به مرور هضم و درک کند. لزومی ندارد که بیهوده او را به عرش ببریم و از او خدا و پیامبر و امامی بسازیم تا بعداً هراس زده از او سر بخوریم. نه! خوشبختانه کورش انسانی است عادی و زمینی. امپراتوری همچون برخی از رهبران و پادشاهان عدالت جوی در اوج قدرت و پیروزی. اما از آن هنگام که «آشتیخواهانه به بابل اندر شد، سربازان بسیار او دوستانه در بابل گام برداشتند، و او نگذاشت کسی در تمامی سرزمین های سومر و اکد ترساننده شود.او مردمان ستمدیده را از درماندگی رهانید، آوارگان را به خانه های خود بازگرداند، بردگان را از بیگاری نجات داد، و فرمان داد که هر کسی برای انتخاب مذهب و محل سکونت خود آزاد باشد...» (3) توانست چنان نام و کلام خود را بر تاریخ حک کند که اکنون، پس از نزدیک به 26 قرن، همچنان از او می گوییم و می گویند؛ و حاصل کلامش را «یکی از بزرگ ترین اعلامیه های آرمانی انسان در تاریخ» می دانند؛ و در آن معناهایی می یابند که می تواند نه تنها ایران که خاورمیانه ی به خون و آتش کشیده شده را نجات دهد.
17 اکتبر 2014
____________________________________
ترجمه نوشتاری ویدئو:
http://archive.savepasargad.com/2013/2013-Oct/Cyrus%20the%20great%20day/ghavitarin-seda-Nilmacgroger.htm
2- مگنا کارتا یا منشور کبیر انگلیس در سال 1215 نوشته شد و بعدها پایه ای برای قانون اساسی این کشور و نظام مشروطه سلطنتی شد.
3- بخشی از فرمان کورش بزرگ در روز 29 اکتبر، 7 آبان: برگرفته از منشور کورش بزرگ
کمیته بین المللی نجات پاسارگاد